محمد فرخ‌طلب فومنی
134 subscribers
220 photos
75 videos
94 links
شاعر و ترانه‌سُرا
حریر و عطر بهار(نشر یمام)
عشق را بو می کشم(نشر ستاره جاوید)
طره های باد(نشر آنیما)
.
بیوگرافی
@farrokhtalab
.
کانال‌اشعار
@mohammadfarrokhtalabpoem
.
اینستاگرام
Www.instagram.com/mohammadfarrokhtalabpoem
.
پیام‌رسان
@mohammadfarrokhtalab
Download Telegram
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
بُغض خود را بشکن و بی هر بهانه گریه کن
شرم را گـاهی رهـا کن، عـاشقانه گریه کن

خوب می دانم دلت از دست خیلی ها پُر است
پس خروشان شو، شبیهِ رودخانه گریه کن

هرچه را در سینه ات سنگین شده آزاد کن
من خودم سنگ صبورت، بی کرانه گریه کن

گریه گاهت هستم و در شکل های مختلف
می کشـم ناز تو را، پس نـازدانه گریه کن

اشکِ بعد از هر خرابی مژده‌ی آبادی است
تا دلت لبریـز باشد از جوانه، گریه کن

رشته کوهی از هزاران شانه هستم پیش تو
این مَنِ مشتاق را، شانه به شانه گریه کن

با نوازش های من آرام خـواهی شد، بیا
شعر می خوانم، تو هم در این میانه گریه کن

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
از باغ چشم های تو یک گُل ربوده ام
یک شعـرِ سُرخ، از قِبَلِ آن سروده ام

مـن شـاعرم، برایَتَ اگر شعر گفته ام
آغوش‌خویش را به‌جهانت گشوده ام

من کیـمیاگرم، ولـی از سُرخ بـه سیاه
با بوسه‌های خویش، لبت را کَبوده ام

پیچیده ام درونِ لباست چو یک نسیم
از شـوق تو، همیـشه جهانگُرد بـوده ام

دیدم که کوه مانع دیدار گشته است
تـا آنکه بینَمَت، کمرش را خمـوده ام

آن شیرِ شَرزه‌ام که پس‌از فتح قلب‌ِتو
در مـرغـزار سیـنه ی گرمت غنـوده ام

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
وه، چه‌زیباست از‌ این زاویه، ماشاءالله
مــاه پیداست از ایـن زاویـه، ماشاءالله

بس‌که لبخند زده، صورت چون‌مهتابیش
مثل رویـاست از این زاویـه، ماشاءالله

پیش چشمِ دگران گرچه قَدَش کوتاه‌است
سرو رعنـاست از ایـن زاویه، ماشاءالله

مو، پریشان و لبش‌سُرخ و تنش ترد و...، خدا
او چه گیـراست از این زاویـه، ماشاءالله

گرچه دُور و بَرِ او حور زیاد است، ولی
نــور بالاست از این زاویه، ماشاءالله

خوابم آیا؟ ولی‌ انگار‌ که در بیداری‌ست
بخت با مـاست از این زاویه، ماشاءالله

فُرصتی بهتر از این گیر نخواهد آمد
یـار تنهاست از این زاویه، ماشاءالله

#محمد_فرخ‌طلب_فومنی
#شعر_طنز

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
بر در مکوب، سـاکن ایـن خـانه رفته است
در خود شکسته‌بود و به‌ویرانه رفته است

از او خبر مگیر که از خود خبر نداشت
نقلِ‌مکان نمود و به میخانه رفته است

عاشـق شدم به سـادگی و، آبـروی من
در پیش هرچه دوست‌و‌بیگانه رفته است

دیگر صدای نغمه به گوشت نمی رسد
ای گل بخند، بلبل دیـوانه رفته است

لطفاً کسـی از عشق نگــوید برای من
دیگر زمان قصّه و افسانه رفته است

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
بـرایِ من بِکُـن کـوتـاه امشـب، دامنت را
هوا گرم‌است، وا کن دکمه‌ی پیراهنت را

زدم بر سیمِ‌آخر، عزم خود را جزم کردم
اگــر زُلفـت گُــذارَد تـا ببــوسم گردنت را

زکــاتِ نعمتِ وافــر ضــروری‌است، لطفاً
به سویِ‌من بچرخان چشم‌هایِ روشنت را

تو یک گنجینه‌ی محضی، من‌آن کاشف که‌باید
به کنـد و کــاو باشم، تـا بیــابم معدنت را

مرا می‌رانی از خود، گرچه با چشمان‌گریان
تمـاشـا می کنم از دور، مــوجِ خرمنت را

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
وقتش رسیده چشم‌هایم را ببندم
شــاد و سبکبــالانه بر دنیـا بخندم

ای مرگ، رازِ زندگــی را برملا کُن
با من رفاقت‌ کن، نمی خواهم بِگَندم

نامت اگر مرگ است، رسمت زندگانی‌ست
آییــن چون آییـنه‌ ات را مـی پسندم

بُگذار بی وقفه، تو را در بر بگیـرم
می خواهمت معشوقه‌یِ بالا بُلندم

وقتی نگــاهم بر بلنـدایِ تو باشد
چون نخل‌هایِ باصلابت سربلندم

دعـوت کُنــی، بـا سر به دیـدارت بیـایم
من در جوابِ دوستان، بی‌چون و چندم

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
دمی کنـار تو هر کَس، اگـر قدم بزند
نفس کِشَد پس‌ از آن‌ دم که از‌ تو دم بزند

تو آسمانی و ابرت خدا کند یک بار
بر آتَشِ دِلِ تنگم دو قطره نم بزند

بشر به عشق زده پُشت پا و حیران است
که آشِ پُخته‌ی خود را چگونه هم بزند

بُریدم از همه دنیا و کاش دنیا هم
مرا رها کند و دُورِ من قلم بزند

تمام هستی عاشق، نگاه معشوق است
بدا به حالَشَ اگر، حرفِ بیش و کم بزند

خدا به حقّ خداییش، نام خوبت را
درونِ دفترِ تقدیرِ من، رقم بزند

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
حرفـی بزن ستـاره ی دنبـاله دار من
گاهی بپرس از من و از کار و بار من

نزدیک‌تر بیا، بچش از دستپُختِ خود
با اشک‌ها یکـی شده شام و نهـار من

حرف از من و تو نیست که از ما فراتر است
این نُت نوشتـه های پُـر از زار زارِ من

از دور تر بگو و به من هدیه‌ای بده
پیوستـه می روند همـه، از کنار من

حتّی اگر برای گُذَر، لحظه ای بزن
یک سر به ایستگاهِ پُر از انتظار من

خوابم گرفته این دَمِ آخر، بگو کسی
کـاری دگر نداشته بـاشد به کـار من

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
هر‌ گاه دل به لحظه‌ی دیدار بسته ایم
احساس کرده‌ایم که بسیار خسته ایم

با حرف ها و خواب و خیالات سرخُوشیم
فرمـانــروایِ قلعــه‌ی بــی دار و دسته ایم

شاید که عشق حربه‌ی ما را بلد شده‌ست
شـاید که قلب کــوچک او را شکسته ایم

حـرکت کُنیـم سمـتِ اُفـق هـای تــازه تر
دیگر بس‌است هرچه به ساحل نشسته ایم

بـــاید بـرای دیـدَنِ او، بی‌امان دویـــد
آری، همان دقیقه که بسیار خسته ایم

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
ای کــاش پسندِ تو و دلخواه تو باشم
چون دکمه‌ی پیراهن و همراه تو باشم

تـابانده ام و بــافته ام تـار دلم را
تا فرش قدم‌ها و به درگاه تو باشم

پرواز در آفاق تو در طاقت من نیست
امّا بپذیـرم که هواخـواه تو باشم

لب‌هـای تو بی‌حوصله اند و، مَنِ دلتنگ
در حسرت یک صحبت کـوتاه تو باشم

هر کس که مسیرش به تو افتاده عزیز است
مشتــاقم و بـی تـاب که در چـاه تو باشم

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
دستی برسان، این لب بیچاره رسیده‌ست
خون در رگ خشکیده‌ی این تاک دویده‌ست

پاییـز خجـالت‌زده رفته ست از اینجا
هرگـاه نفس های تو در باغ وزیده‌ست

تـو آمـده ای تــا بِنِشـانی به دلم خون
گویی که خدا نافِ مرا با تو بُریده‌ست

ای وای، چرا درد تو انقدر عجیب است؟
آنگــونه که انگـــار مـرا مـار گزیده‌ست

من دشت تر از دشتم و در وُسعَتِ این دشت
هر بـار کسی از دَرِ این خـانه رمیده‌ست

از خیرِ تو صد بار گُذشتم، ولی افسوس
تقدیـر مرا سـوی تو هر بار کشیده‌ست

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
در سرزمین بکر تنش اکتشاف کن
با بوسه‌ای به عشق خودت اعتراف کن

ای بی نوا برابر او جای جنگ نیست
شمشیر را مقابل او در غلاف کن

دُورش بگرد تا برسد نوبتِ وصال
احرام بند و کعبه‌ی خود را طواف کن

فرصت بده که دل خودی از خود نشان دهد
از خیر عقل بگذر و او را معاف کن

وا کن به دست خود گره از زلف یار خویش
گیسوی او به شانه بپاشان و صاف کن

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
نخواهی دید بعد از رفتنم عاشق تر از من
برایت گرچه خواهانم کسی را بهتر از من

زیاد و کم، چه فرقی می کند وقتی جداییم؟
چه حاصل اینکه من از تو سَرَم، یا تو سر از من؟

عُقابی ساده بودم، بر زمین گرم خوردم
تصور کرده بودم: آسمان از تو پر از من

شبیهِ موم در دستان تو صورت گرفتم
چه آسان ساختی یک آدم کور و کر از من

دو خط از من بگو و زخم های بی شمارم
به خونم آشنا کن آن قلم را، جوهر از من

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
رود باید‌ که چو گیسوی تو جاری باشد
عشـق، مانندِ لبانِ تو اناری باشد

تا جهان باز بتابد رُخِ زیبای تو را
واجب است از همه سو آینه کاری باشد

سینه ات بستر گرمی‌ست و ای‌کاش دمی
پیش تو، فرصت اندوه گُساری باشد

بس که از عشق تو لرزید دلم، موجب شد
روح من مبتکر لرزه نگاری باشد

سوزَنِ عقل سزاوار نخِ عشق تو نیست
تنگ چشم است و چه بهتر به کناری باشد

گوش بسپار به هر زمزمه حتّی اگر آن
نغمه‌یِ نارَسِ یک جـوجه قنـاری باشد

من نه تنها که همه غرقِ نگاهت شده اند
کیست آنکس که از این موج فراری باشد؟

زندگی با تو قشنگ است و همه روزِ خدا
می شود چون گُلِ رویِ تو بهاری باشد

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
اگر برای گذشته، دلم بهانه بگیرد
خدا کند که از آتش، دلم زبانه بگیرد

به سویت آمده بودم به قصد بوسه و آغوش
من آدمم، نه کبوتر که آب و دانه بگیرد

گمان کنم که فقط عشق، برای این شده پیدا
که بین این همه آدم، مرا نشانه بگیرد

من عاشقت شده بودم، اگر ترانه سرودم
نه هرکه زخمه به دل زد، دو خط ترانه بگیرد

پس از تو خانه خرابم، اگر تو خانه نباشی
چگونه باز دلِ من، هوای خانه بگیرد؟

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
مثل رؤیای خیس هر شب من
لحظه ها را بنوش و کاری کن
گرد ها را گرفته ام، تو فقط
گل بپاشان و آبیاری کن

پُل زدم تا بیایی و بروی
جای پایت چقدر آبادی ست
با توام ای حضورِ عالم تاب
با من احساس همجواری کن

نذر ما هر چقدر می کاریم
در حساب شما پس انداز است
لطفاً از خوشه خوشه گندمزار
لرز و سر گیجه را فراری کن

راستی هر چقدر می خندم
صد برابر به فکر بارانم
خُشکسالی جزای سنگینی‌ست
بین ما را میانه داری کن

برف، این دفعه خوب باریده
شانه هامان به دست او گرم است
مثل یک چشمه قُل قُل از دِلِ ما
زندگی را بجوش و جاری کن

قلبِ ما تند و تند می کوبد
تا که مهمان چقدر شیرین است؟
بُقچه بر دوش و منتظر هستیم
چشم ما را به خود بهاری کن

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
آخر بشود ختم، به یکدستگیِ ما
بوسیدنِ پیوسته و پیوستگیِ ما

آغوش گشودیم و جهان غرقِ تماشاست
مخلـوق ندیـده‌ست به وابستگـیِ ما

ما قُلّه‌ی عشقیم و به تـاریخ نیـاید
نقشی به بلندا و به برجستگـیِ ما

بر گردنم‌ آویز و به وحدت برسـانم
این راه ورودی‌ست به وارستگیِ ما

باید بِفِشاریم به‌هم سینه‌ی خود را
تـا از تَن‌ِمان در بِشَود خستگـیِ ما

آنگـونه مـرا دوست بِـدار و بَغَلم کن
تا غبطه خُورَد هرکه به همبستگیِ ما

✍️ #محمد_فرخ‌طلب_فومنی
📚 طُرّه های باد


💞💞روز جهانی آغوش گرامی باد💞💞
@mohammadfarrokhtalabpoem
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
با نگاهِ روشنش چشمم سیاهی رفته است
بـاغ آبـادِ دلـم سـویِ تبـاهی رفته است

چشم دل روشن، دوباره قعر چاه افتادم و
باز هم دل راه خود را اشتباهی رفته است

دیدنش در لحظه ای پشت و پناهم را گرفت
گو که صد ها سال بر من بی‌پناهی رفته است

عشق او چون دولتِ مُستَعجِل است و پر کشید
رفت و از رویِ سرم آن تاج شاهی رفته است

می روم بـا پای خود قربـان چشمــانش شوم
هرکه عاشق شد، به مسلخ دلبخواهی رفته است

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
بِگُشا اخم از آن رخ که دلم باز شود
عشق، با دیدن لبخند تو آغاز شود

سبزه‌ی چشم تو یعنی که توانسته بهار
پُشت چشمان قشنگِ تو پس انداز شود

لحنت آنقدر لطیف است که داوود نبی
از خدا می طلبد با تو هم آواز شود

سُکر انفاس تو انگار دلش می خواهد
آخرش باعث گُمنامی شیراز شود

آنچنان خوب و عزیزی که خدا گفته بهشت
زیر پایِ تو بیُفتد که سرافراز شود

نام تو، منشأ و یادآور زیبایی هاست
خالقت خواسته در وصف تو ایجاز شود

آه مادر، بخدا با تو جهان شیرین است
خنده کن تا همه جا غرق گُلِ ناز شود

#محمد_فرخ_طلب_فومنی
#روز_مادر
#مادر

🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃