🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
تو خودت ماهی و هر بار که کامل شده ای
از پَسِ پرده به بیرون متمایل شده ای
ماهِ شب هایی و خورشید پَسِ ابر، ببخش
عُمر من، رنج فراوان متحمل شده ای
روز خواهد شد و خورشید رُخت دیدنی است
بارها یک تنه حلال مسائل شده ای
تو نباشی همه جا زیر و زبر خواهد شد
هستی و، باعث آرامش ساحل شده ای
ای که از قندِ لبت بر لب من می ریزی
راه شیرین شُدنِ زهر هلاهل شده ای
چشم بر هم زدنی با تو صمیمی شده ام
آب و آیینه شدی، روشنیِ دل شده ای
مثل یک صبح بهاری به تو دلگرم شدم
آه، ممنون که به این پنجره مایل شده ای
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
تو خودت ماهی و هر بار که کامل شده ای
از پَسِ پرده به بیرون متمایل شده ای
ماهِ شب هایی و خورشید پَسِ ابر، ببخش
عُمر من، رنج فراوان متحمل شده ای
روز خواهد شد و خورشید رُخت دیدنی است
بارها یک تنه حلال مسائل شده ای
تو نباشی همه جا زیر و زبر خواهد شد
هستی و، باعث آرامش ساحل شده ای
ای که از قندِ لبت بر لب من می ریزی
راه شیرین شُدنِ زهر هلاهل شده ای
چشم بر هم زدنی با تو صمیمی شده ام
آب و آیینه شدی، روشنیِ دل شده ای
مثل یک صبح بهاری به تو دلگرم شدم
آه، ممنون که به این پنجره مایل شده ای
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
November 26, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
از بند ها رها و چو آیینه صاف بود
با باد، زُلفِ حق طلبش در مصاف بود
دلخوش شدم به رشته ی مویی، ولی چه سود؟
هر نخ که داد، گُمشده در صد کلاف بود
بوسیدمش که فاصله افتاد بین مان
از وصل هرکه گفته، خیالات و لاف بود
مهرش نشست در دلم و ماهِ شمسی ام
خورشید وار، تاج سَرِ کوهِ قاف بود
نامی اگرکه هست، به لطفِ وجودِ اوست
نامم کنار نام قشنگش مُضاف بود
او راه مستقیم من است و، بدونِ او
حتّی بهشت، در نظرم انحراف بود
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
از بند ها رها و چو آیینه صاف بود
با باد، زُلفِ حق طلبش در مصاف بود
دلخوش شدم به رشته ی مویی، ولی چه سود؟
هر نخ که داد، گُمشده در صد کلاف بود
بوسیدمش که فاصله افتاد بین مان
از وصل هرکه گفته، خیالات و لاف بود
مهرش نشست در دلم و ماهِ شمسی ام
خورشید وار، تاج سَرِ کوهِ قاف بود
نامی اگرکه هست، به لطفِ وجودِ اوست
نامم کنار نام قشنگش مُضاف بود
او راه مستقیم من است و، بدونِ او
حتّی بهشت، در نظرم انحراف بود
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
November 27, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
برایِ قصّه ای که ساختی، پایان نیاوردی
سلام ای ابر نازا، پس چرا باران نیاوردی؟
به سویم آمدی، آغوش وا کردم، تو اما چه؟
سلامی را که دادی هم، از عمقِ جان نیاوردی
برایم استکانی چای آوردی، ولی با اخم
گمانم تلخ کامم خواستی قندان نیاوردی
من این سو کوفتم بر سینه ی دشمن، تو در آن سو
سپاهت را عقب راندی و در میدان نیاوردی
نمانده حُجتی دیگر، نداری عشق را باور
که صدها معجزه کردم، ولی ایمان نیاوردی
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
برایِ قصّه ای که ساختی، پایان نیاوردی
سلام ای ابر نازا، پس چرا باران نیاوردی؟
به سویم آمدی، آغوش وا کردم، تو اما چه؟
سلامی را که دادی هم، از عمقِ جان نیاوردی
برایم استکانی چای آوردی، ولی با اخم
گمانم تلخ کامم خواستی قندان نیاوردی
من این سو کوفتم بر سینه ی دشمن، تو در آن سو
سپاهت را عقب راندی و در میدان نیاوردی
نمانده حُجتی دیگر، نداری عشق را باور
که صدها معجزه کردم، ولی ایمان نیاوردی
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
November 28, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
خود را به تو دادم که دلی رام بگیرم
کی می رسد آن روز که آرام بگیرم؟
آرامشِِ عاشق به هیاهوی نبرد است
باید کمی از شور و شَرَت وام بگیرم
دلخواه من آنجاست که در اوج بلندی
سردار زمین خورده ی تو نام بگیرم
لبخند بزن، چشم بچرخان که من آنگاه
از سفره ی تو پسته و بادام بگیرم
مبعوث شدم تا برسانم خبر از تو
بگذار که از لحن تو الهام بگیرم
ای کاش که در خواب بیایی به سراغم
شاید بشود از لب تو کام بگیرم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
خود را به تو دادم که دلی رام بگیرم
کی می رسد آن روز که آرام بگیرم؟
آرامشِِ عاشق به هیاهوی نبرد است
باید کمی از شور و شَرَت وام بگیرم
دلخواه من آنجاست که در اوج بلندی
سردار زمین خورده ی تو نام بگیرم
لبخند بزن، چشم بچرخان که من آنگاه
از سفره ی تو پسته و بادام بگیرم
مبعوث شدم تا برسانم خبر از تو
بگذار که از لحن تو الهام بگیرم
ای کاش که در خواب بیایی به سراغم
شاید بشود از لب تو کام بگیرم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
November 29, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
گرفته است مرا در بَرَش، لوندی تو
ندیده ام احدی را به دلپسندی تو
پَرِ پرنده گرفته لطافت از تن تو
پَرَند بافته اندَ از تَنِ پرندی تو
به ناز و غمزه و عشوه مرا محاصره کن
هزار عرض ارادت به مو کمندی تو
سیاهچاله ی چشمت سپیده ی بخت است
قبول کن که بمانم اسیر و بندی تو
بدون هوش و حواسم به یاد شیرینت
همیشه جام به دستم به سربلندی تو
بلا و درد خودت را بریز در جانم
خوشا کسی که رسیده به دردمندی تو
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
گرفته است مرا در بَرَش، لوندی تو
ندیده ام احدی را به دلپسندی تو
پَرِ پرنده گرفته لطافت از تن تو
پَرَند بافته اندَ از تَنِ پرندی تو
به ناز و غمزه و عشوه مرا محاصره کن
هزار عرض ارادت به مو کمندی تو
سیاهچاله ی چشمت سپیده ی بخت است
قبول کن که بمانم اسیر و بندی تو
بدون هوش و حواسم به یاد شیرینت
همیشه جام به دستم به سربلندی تو
بلا و درد خودت را بریز در جانم
خوشا کسی که رسیده به دردمندی تو
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
November 30, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
پُر از دردم نمی خندم، بگو با دل چه باید کرد؟
که من خُشکم تو بارانی، بگو با گِل چه باید کرد؟
کمی امروز و فردا کن، کمی نم نم بیا، شاید
بفهمم سرنوشتم را که تا ساحل چه باید کرد؟
تو خورشیدی و در طوفان، به امّید تو می جنگم
ولی مهرت اگر بر من، نشد مایل چه باید کرد؟
تمام عمرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم
کسی امّا نمی داند که با حاصل چه باید کرد؟
به پای عشق او هر دم، خودم را تن به تن کُشتم
بگو یا قاضی الحاجات، با قاتل چه باید کرد؟
ببین، مقتول این قصه، به من یکریز می خندد
و من با خود گلاویزم که با این دل چه باید کرد؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
پُر از دردم نمی خندم، بگو با دل چه باید کرد؟
که من خُشکم تو بارانی، بگو با گِل چه باید کرد؟
کمی امروز و فردا کن، کمی نم نم بیا، شاید
بفهمم سرنوشتم را که تا ساحل چه باید کرد؟
تو خورشیدی و در طوفان، به امّید تو می جنگم
ولی مهرت اگر بر من، نشد مایل چه باید کرد؟
تمام عمرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم
کسی امّا نمی داند که با حاصل چه باید کرد؟
به پای عشق او هر دم، خودم را تن به تن کُشتم
بگو یا قاضی الحاجات، با قاتل چه باید کرد؟
ببین، مقتول این قصه، به من یکریز می خندد
و من با خود گلاویزم که با این دل چه باید کرد؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 1, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
از این که مثل سنگ شوی، اجتناب کن
قدری ببار، کودکِ دل را مُجاب کن
من بی خودم، شبیه عصا قورت داده ها
تو مثل من مباش، مرا تو خطاب کن
ای شهردار سینه ی من، لطف تان زیاد
این بُرج های دور و برم را خراب کن
شاگرد سر به راه تو هر لحظه حاضر است
یک آن، میانِ همهمه حاضر غیاب کن
سرتاسرِ سرای مرا ریسه بسته اند
یک شب بیا به خانه ی من، فتحِ باب کن
گاهی که آسمان تو ابری ست، روی من
در کسوتِ اهالی باران حساب کن
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
از این که مثل سنگ شوی، اجتناب کن
قدری ببار، کودکِ دل را مُجاب کن
من بی خودم، شبیه عصا قورت داده ها
تو مثل من مباش، مرا تو خطاب کن
ای شهردار سینه ی من، لطف تان زیاد
این بُرج های دور و برم را خراب کن
شاگرد سر به راه تو هر لحظه حاضر است
یک آن، میانِ همهمه حاضر غیاب کن
سرتاسرِ سرای مرا ریسه بسته اند
یک شب بیا به خانه ی من، فتحِ باب کن
گاهی که آسمان تو ابری ست، روی من
در کسوتِ اهالی باران حساب کن
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 2, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
گَردِ زمان نشسته به رویِ شقیقه ام
شیئی درون موزه ام و چون عتیقه ام
از من نشانه بر ورَقِ خاطرات نیست
همچون دواتِ رفته از آغوش لیقه ام
ای حبه حبه خنده ی تو در شمارِ شور
من واحدِ شمارش غم در دقیقه ام
تا لحظه ای رها بشوم سوی من بیا
در بند خویش مانده ام و بی وثیقه ام
در انتخاب بین تو و کوهی از طلا
غیر از تو برگزینم اگر، بی سلیقه ام
در تنگنای سینه ی تو زنده می شوم
بر سینه ات فشار مرا، در مضیقه ام
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
گَردِ زمان نشسته به رویِ شقیقه ام
شیئی درون موزه ام و چون عتیقه ام
از من نشانه بر ورَقِ خاطرات نیست
همچون دواتِ رفته از آغوش لیقه ام
ای حبه حبه خنده ی تو در شمارِ شور
من واحدِ شمارش غم در دقیقه ام
تا لحظه ای رها بشوم سوی من بیا
در بند خویش مانده ام و بی وثیقه ام
در انتخاب بین تو و کوهی از طلا
غیر از تو برگزینم اگر، بی سلیقه ام
در تنگنای سینه ی تو زنده می شوم
بر سینه ات فشار مرا، در مضیقه ام
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 3, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
با اینکه به جز داغ از او هیچ نمانده
چون آب، مرا در عطَشِ خویش نشانده
تا دید که بی تابم و آماده ی کِشتم
از عشق خودش دانه بر این خاک فشانده
آن دانه ی کوچک شده یک پیچک و حالا
تا عمق وجود و دل من ریشه دوانده
رویای رسیدن به تو مانند پرنده
هوش از سر این عاشق بیچاره پرانده
من جرأت ابراز ندارم؟ چه دروغی
چشمان دهن لق که به گوشت نرسانده
کوچک تر از آنم که برایت بنویسم
این مرد به جز مشق شما درس نخوانده
من بی کس و کارم، چه بگویم؟ که خدا را
سرمایه ی عشقِ تو به این شعر کشانده
قربان خدایی که دمی مثل تو ما را
از چشم نینداخت و از خویش نرانده
باید سَرِ خود را بزنم بر سَرِ یک سنگ
تا مرزِ جُنون، چند قدم بیش نمانده
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
با اینکه به جز داغ از او هیچ نمانده
چون آب، مرا در عطَشِ خویش نشانده
تا دید که بی تابم و آماده ی کِشتم
از عشق خودش دانه بر این خاک فشانده
آن دانه ی کوچک شده یک پیچک و حالا
تا عمق وجود و دل من ریشه دوانده
رویای رسیدن به تو مانند پرنده
هوش از سر این عاشق بیچاره پرانده
من جرأت ابراز ندارم؟ چه دروغی
چشمان دهن لق که به گوشت نرسانده
کوچک تر از آنم که برایت بنویسم
این مرد به جز مشق شما درس نخوانده
من بی کس و کارم، چه بگویم؟ که خدا را
سرمایه ی عشقِ تو به این شعر کشانده
قربان خدایی که دمی مثل تو ما را
از چشم نینداخت و از خویش نرانده
باید سَرِ خود را بزنم بر سَرِ یک سنگ
تا مرزِ جُنون، چند قدم بیش نمانده
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 4, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
شروع راه چنین است، انتهایش چیست؟
خدا دلی که گرفته، بگو دوایش چیست؟
همیشه قصه ی دلدادگان پر از اشک است
چه بوده قسمت عشاق؟ ماجرایش چیست؟
چرا "حرام و حلال است" می کنی یا رب؟
لبی به لب برساند کسی، خطایش چیست؟
من عاشقش شده ام، دوست دارمش بسیار
اگر که عشق بورزم بگو بهایش چیست؟
مرا میان دو راهی خود و او مگذار
بدون یار، بهشتِ برین صفایش چیست؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
شروع راه چنین است، انتهایش چیست؟
خدا دلی که گرفته، بگو دوایش چیست؟
همیشه قصه ی دلدادگان پر از اشک است
چه بوده قسمت عشاق؟ ماجرایش چیست؟
چرا "حرام و حلال است" می کنی یا رب؟
لبی به لب برساند کسی، خطایش چیست؟
من عاشقش شده ام، دوست دارمش بسیار
اگر که عشق بورزم بگو بهایش چیست؟
مرا میان دو راهی خود و او مگذار
بدون یار، بهشتِ برین صفایش چیست؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
👍1
December 6, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
شدم سرگرم دنیایِ مجازی
چو یک کودک که با اسباب بازی...
مگر در عالم رویا بسازم
بنایِ عشق را با خانه سازی
سپردم دل به دنیایی که در آن
خوشی هایش ندارد سرفرازی
نفوذِ چشم هایت سال ها پیش
شده الهام بخشِ کشف رازی
تصرف کرده خاکِ سینه ام را
غمت مانند سربازان نازی
بتازان و بسوزان و گذر کن
سند خورده به نامت تُرکتازی
اگرچه تحفه ات درد است، از من
نخواهی دید جز مهمان نوازی
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
شدم سرگرم دنیایِ مجازی
چو یک کودک که با اسباب بازی...
مگر در عالم رویا بسازم
بنایِ عشق را با خانه سازی
سپردم دل به دنیایی که در آن
خوشی هایش ندارد سرفرازی
نفوذِ چشم هایت سال ها پیش
شده الهام بخشِ کشف رازی
تصرف کرده خاکِ سینه ام را
غمت مانند سربازان نازی
بتازان و بسوزان و گذر کن
سند خورده به نامت تُرکتازی
اگرچه تحفه ات درد است، از من
نخواهی دید جز مهمان نوازی
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 7, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
می خواهم از اعماق دِلِ خویش، بجوشم
چیزی ست درونم که پُر از جوش و خروشم
ترکیب نسیم و نَفَس و حرکت گیسوت
موسیقی آواز لطیفی ست به گوشم
زرّینه ی هر موی سرت، زرگریِ من
دیوانه بخوانم اگر آن را بِفُروشم
ای ناز تو از هرچه نیاز است فراتر
کوه است اگر ناز تو بگذار به دوشم
سختی برود نوبت آسانی ما است
رُخصت بده با عشق در این راه بکوشم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
می خواهم از اعماق دِلِ خویش، بجوشم
چیزی ست درونم که پُر از جوش و خروشم
ترکیب نسیم و نَفَس و حرکت گیسوت
موسیقی آواز لطیفی ست به گوشم
زرّینه ی هر موی سرت، زرگریِ من
دیوانه بخوانم اگر آن را بِفُروشم
ای ناز تو از هرچه نیاز است فراتر
کوه است اگر ناز تو بگذار به دوشم
سختی برود نوبت آسانی ما است
رُخصت بده با عشق در این راه بکوشم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 8, 2021
🔖
بعضی آدم ها باعث می شوند که خنده ی شما کمی بلندتر، لبخندتان کمی درخشان تر، و زندگی تان کمی بهتر شود. سعی کنید یکی از این آدم ها باشید
📖 #جان_کلام
🖊️ #گراهام_گرین
.
بعضی آدم ها باعث می شوند که خنده ی شما کمی بلندتر، لبخندتان کمی درخشان تر، و زندگی تان کمی بهتر شود. سعی کنید یکی از این آدم ها باشید
📖 #جان_کلام
🖊️ #گراهام_گرین
.
December 9, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
تو از مظاهِرِ آینده ای، من از قجرم
مترسَ از این همه حرفی که هست پشت سرم
سوار اسبم و تنها تر از همیشه شدم
ببین، پیاده نظامی نمانده دُور و برم
به دوش می کشم آوار جنگ های تو را
ولی نه این همه، مُردم، کمک کمک، کمرم
و شاهزاده و اسبش درون کوچه ولو
بجنب سوژهِ یِ من، تیتر داغ یک خبرم
مخواه مثل تو باشم، بخندم از تَهِ دل
چه سود می بری از قاه قاه بی ثمرم؟
به شاهزاده و اسبش زمانه می خندد
که می روم کُت و شلوار و یک اُتُل بخرم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
تو از مظاهِرِ آینده ای، من از قجرم
مترسَ از این همه حرفی که هست پشت سرم
سوار اسبم و تنها تر از همیشه شدم
ببین، پیاده نظامی نمانده دُور و برم
به دوش می کشم آوار جنگ های تو را
ولی نه این همه، مُردم، کمک کمک، کمرم
و شاهزاده و اسبش درون کوچه ولو
بجنب سوژهِ یِ من، تیتر داغ یک خبرم
مخواه مثل تو باشم، بخندم از تَهِ دل
چه سود می بری از قاه قاه بی ثمرم؟
به شاهزاده و اسبش زمانه می خندد
که می روم کُت و شلوار و یک اُتُل بخرم
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 9, 2021
🔖
زمانِ حال چیز خنده دارى است؛ اصولا نمىتواند وجود داشته باشد. به مجرد اینکه از آن آگاه مىشویم، سپرى مىشود و دیگر حال نیست. این طورى ما مدام در گذشته ی زندگى به سر مىبریم، حتى هنگامى که در حال رویاپردازى دربارهى آینده هستیم.
📖 #سیزده_منظر
🖊️ #کالم_مک_کان
.
زمانِ حال چیز خنده دارى است؛ اصولا نمىتواند وجود داشته باشد. به مجرد اینکه از آن آگاه مىشویم، سپرى مىشود و دیگر حال نیست. این طورى ما مدام در گذشته ی زندگى به سر مىبریم، حتى هنگامى که در حال رویاپردازى دربارهى آینده هستیم.
📖 #سیزده_منظر
🖊️ #کالم_مک_کان
.
December 10, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
نشسته گرد و غُباران، به روی صورت یاران
نمانده غیر سیاهی برای آینه داران
زدم به سینه ی دریا، به جوش آمده، امّا
تمام لذّت آن شد، به کامِ موج سواران
حکایتی ست زمانه، به هرکه دل بسپاری
سپرده است دلش را، به دست های هزاران
هرآنکه آمده سویم، به پلک هم زدنی رفت
سبک شده ست به گوشم، صدای سوت قطاران
به این اُمید که شاید، همین بهار بیاید
گذشت عُمرِ عزیزم، بهار پُشتِ بهاران
شبیهِ راز مگویم، خودت بگو چه بگویم
مگر به شرح درآیم به دست خواب گذاران
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
نشسته گرد و غُباران، به روی صورت یاران
نمانده غیر سیاهی برای آینه داران
زدم به سینه ی دریا، به جوش آمده، امّا
تمام لذّت آن شد، به کامِ موج سواران
حکایتی ست زمانه، به هرکه دل بسپاری
سپرده است دلش را، به دست های هزاران
هرآنکه آمده سویم، به پلک هم زدنی رفت
سبک شده ست به گوشم، صدای سوت قطاران
به این اُمید که شاید، همین بهار بیاید
گذشت عُمرِ عزیزم، بهار پُشتِ بهاران
شبیهِ راز مگویم، خودت بگو چه بگویم
مگر به شرح درآیم به دست خواب گذاران
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 10, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
سلام ماه قشنگم که گُل به سر داری
از اشتیاق دلِ تنگ من، خبر داری؟
مرا به سوی خودت جذب می کنی، امّا
تو برمُودایی و نزدیک تر، خطر داری
چو یک کتابِ پُر از ماجرایی و در خویش
هزار نکته ی باریک و مختصر داری
صدای خوش، رُخِ زیبا، تَنِ تراشیده
تو در وُجودِ خودت -خانه یِ هُنر- داری
تمامِ تاب و تب و بُغضِ ابرها از توست
تو بر تپیدن دل های شان اثر داری
جهان چو دیده گُشاید، به چشم خواهد دید
که یک الهه ی نازی که بال و پر داری
مرا که تشنه ی یک جرعه از لبت هستم
چگونه می شود از آب بر حذر داری؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
سلام ماه قشنگم که گُل به سر داری
از اشتیاق دلِ تنگ من، خبر داری؟
مرا به سوی خودت جذب می کنی، امّا
تو برمُودایی و نزدیک تر، خطر داری
چو یک کتابِ پُر از ماجرایی و در خویش
هزار نکته ی باریک و مختصر داری
صدای خوش، رُخِ زیبا، تَنِ تراشیده
تو در وُجودِ خودت -خانه یِ هُنر- داری
تمامِ تاب و تب و بُغضِ ابرها از توست
تو بر تپیدن دل های شان اثر داری
جهان چو دیده گُشاید، به چشم خواهد دید
که یک الهه ی نازی که بال و پر داری
مرا که تشنه ی یک جرعه از لبت هستم
چگونه می شود از آب بر حذر داری؟
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 11, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
نگاه های تو یک سرگُذشت طولانی ست
مسیرِ رد شدن از لحظه های بحرانی ست
سُروده می شوی از عُمقِ جانِ یک شاعر
که خشت خشتِ وُجودش به فکر ویرانی ست
هم او که دلخوشی اش رو به آسمان تو بود
علاج روز سیاهش، ستاره درمانی ست
زمین برای رسیدن به فصلِ رویش تو
تمامِ روز و شبش را درونِ حیرانی ست
زبان، زبانه کشید از زبانه های زمان
کِشان کِشانِ زبانم تمام ایمانی ست-
که از زبان تو در کام گیری از لب من
غزل تکانی مفهومِ ناب عرفانی ست
مرا ببخش، درختی که پیش روی تو است
لباس رسمی او بابِ فصل عریانی ست
تمام وسعت شب هات را شنا کردم
مسیرهای رسیدن همیشه طولانی ست
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
نگاه های تو یک سرگُذشت طولانی ست
مسیرِ رد شدن از لحظه های بحرانی ست
سُروده می شوی از عُمقِ جانِ یک شاعر
که خشت خشتِ وُجودش به فکر ویرانی ست
هم او که دلخوشی اش رو به آسمان تو بود
علاج روز سیاهش، ستاره درمانی ست
زمین برای رسیدن به فصلِ رویش تو
تمامِ روز و شبش را درونِ حیرانی ست
زبان، زبانه کشید از زبانه های زمان
کِشان کِشانِ زبانم تمام ایمانی ست-
که از زبان تو در کام گیری از لب من
غزل تکانی مفهومِ ناب عرفانی ست
مرا ببخش، درختی که پیش روی تو است
لباس رسمی او بابِ فصل عریانی ست
تمام وسعت شب هات را شنا کردم
مسیرهای رسیدن همیشه طولانی ست
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب عشق را بو می کشم
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 12, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
از شوق، واژه بر لب سرخت عسل شده ست
آری، لبت دلیل وجودِ غزل شده ست
سینه به سینه نام تو را حفظ کرده ایم
آنقدر گفته ایم که ضرب المثل شده ست
ای از تو ماهتاب و گل و پرنیان خجل
در عُمق چشم های تو صد کوه، حل شده ست
از روشنای خویش به دل های ما بتاب
در این زمانه، آینه حتّی دغل شده ست
تو معتبر ترین سَنَدِ زنده بودنی
ای عشق، مرگ با تو چِکَش بی محل شده ست
بر تخت پادشاهی و خوشبخت عالم است
با یار هرکه همنفس و هم بغل شده ست
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
از شوق، واژه بر لب سرخت عسل شده ست
آری، لبت دلیل وجودِ غزل شده ست
سینه به سینه نام تو را حفظ کرده ایم
آنقدر گفته ایم که ضرب المثل شده ست
ای از تو ماهتاب و گل و پرنیان خجل
در عُمق چشم های تو صد کوه، حل شده ست
از روشنای خویش به دل های ما بتاب
در این زمانه، آینه حتّی دغل شده ست
تو معتبر ترین سَنَدِ زنده بودنی
ای عشق، مرگ با تو چِکَش بی محل شده ست
بر تخت پادشاهی و خوشبخت عالم است
با یار هرکه همنفس و هم بغل شده ست
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب حریر و عطر بهار
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 13, 2021
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
دل بستم و عشق است همین تاب و تبش را
هم درد از او دیده ام و هم طَرَبش را
آتش به تن و جان من انداخته شرمش
ای یک تنه قربان بشوم آن رُطبش را
مویش شب و اندام قشنگش خُودِ روز است
آمیخته با ناز، همه روز و شبش را
می بوسم و می بوسم و جز بوسه ندارم
راهی که گُشاینده شود، قُفلِ لبش را
با میل خودم خاک شدم پیش قدم هاش
تا آنکه کُنم شامل حالم، رَکَبش را
مانند نسیم است و گُذر می کند از من
بی آنکه کند خُرده نگاهی عقبش را
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
دل بستم و عشق است همین تاب و تبش را
هم درد از او دیده ام و هم طَرَبش را
آتش به تن و جان من انداخته شرمش
ای یک تنه قربان بشوم آن رُطبش را
مویش شب و اندام قشنگش خُودِ روز است
آمیخته با ناز، همه روز و شبش را
می بوسم و می بوسم و جز بوسه ندارم
راهی که گُشاینده شود، قُفلِ لبش را
با میل خودم خاک شدم پیش قدم هاش
تا آنکه کُنم شامل حالم، رَکَبش را
مانند نسیم است و گُذر می کند از من
بی آنکه کند خُرده نگاهی عقبش را
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
از کتاب طُرّه های باد
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
December 14, 2021