هنوز چند ساعت بیشتر نگذشته...
از صبح که از همدیگه جدا شدیم
صبح داشتی هماهنگ میکردی و بچه ها رو تقسیم میکردی که کیا باهم بیان....
اون وسط کلی هم باهمدیگه شوخی کردیم...
وسطای راه هرکس از کنارت رد میشد با صدا بلند میگفتی: «اگر تو شلوغیای حرم گم شدین ساعت ۹:۳۰ پیش شهدا باشید»
چقدر جای خوبی قرار گذاشتی...
اصلا آره راه گم کرده ها باید با شهدا راهشونو پیدا کنن..
به همه گفتی و قرارت رو با همه گذاشتی...
ولی ماها بدقولی کردیم... نیومدیم سر قرار
خودت تنهایی ساعت ۹:۳۰ رفتی پیش شهدا...
خوشا به حالت..
و بدا به حال ما و این داغ سنگین
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
از صبح که از همدیگه جدا شدیم
صبح داشتی هماهنگ میکردی و بچه ها رو تقسیم میکردی که کیا باهم بیان....
اون وسط کلی هم باهمدیگه شوخی کردیم...
وسطای راه هرکس از کنارت رد میشد با صدا بلند میگفتی: «اگر تو شلوغیای حرم گم شدین ساعت ۹:۳۰ پیش شهدا باشید»
چقدر جای خوبی قرار گذاشتی...
اصلا آره راه گم کرده ها باید با شهدا راهشونو پیدا کنن..
به همه گفتی و قرارت رو با همه گذاشتی...
ولی ماها بدقولی کردیم... نیومدیم سر قرار
خودت تنهایی ساعت ۹:۳۰ رفتی پیش شهدا...
خوشا به حالت..
و بدا به حال ما و این داغ سنگین
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سه سال پیش بود...
نمیدونم چه سری بود شب اول محرم علائم کرونا پیدا کردم و چند شب توفیق حضور توی هیئت رو از دست دادم...
خیلی حس بدی بود...
با چندتا ماسک میرفتم پشت دیوار جاهایی که هیئت بود که بتونم صدای عزاداری ها رو بشنوم
یا بعضی وقتا هم میرفتم توی اتاق و با گوشی پخش زنده روضه ها رو گوش میدادم و به حال بی توفیقی خودم گریه میکردم
یکی از همین شبا بود...
یکی از رفقا زنگ زد:
+خونه ای؟
-آره
+برو دم در علی رشیدی برات غذای هیئت آورده....
-چی؟! خدایی جدی میگی؟
خونه مون خیلی نزدیک نبود به مسجد...
ولی برام غذا آورده بودی... انگار دنیا رو بهم داده باشن...
هم اون شب و هم شبای بعدش...
الآن هم دوباره حالم همونه
دوباره باید عکسا و خاطره هاتو مرور کنم و به حال بی توفیقی خودم گریه کنم
ولی این بار کسی نیست خبر بیاره و بگه همه چیز دروغ بوده...
آره
راستی راستی شدی:
«شهید علی رشیدی»
با معرفت! ما رو پیش اربابت یاد کن داداشم...
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
نمیدونم چه سری بود شب اول محرم علائم کرونا پیدا کردم و چند شب توفیق حضور توی هیئت رو از دست دادم...
خیلی حس بدی بود...
با چندتا ماسک میرفتم پشت دیوار جاهایی که هیئت بود که بتونم صدای عزاداری ها رو بشنوم
یا بعضی وقتا هم میرفتم توی اتاق و با گوشی پخش زنده روضه ها رو گوش میدادم و به حال بی توفیقی خودم گریه میکردم
یکی از همین شبا بود...
یکی از رفقا زنگ زد:
+خونه ای؟
-آره
+برو دم در علی رشیدی برات غذای هیئت آورده....
-چی؟! خدایی جدی میگی؟
خونه مون خیلی نزدیک نبود به مسجد...
ولی برام غذا آورده بودی... انگار دنیا رو بهم داده باشن...
هم اون شب و هم شبای بعدش...
الآن هم دوباره حالم همونه
دوباره باید عکسا و خاطره هاتو مرور کنم و به حال بی توفیقی خودم گریه کنم
ولی این بار کسی نیست خبر بیاره و بگه همه چیز دروغ بوده...
آره
راستی راستی شدی:
«شهید علی رشیدی»
با معرفت! ما رو پیش اربابت یاد کن داداشم...
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
🔰مراسم وداع همرزمان شهید با پیکر مطهر مجاهد بسیجی شهید علی رشیدی
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
💐اولین تصویر از پیکر مطهر شهید علی رشیدی در معراج شهدا
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
گزارش تصویری| مراسم وداع همرزمان شهید با پیکر مجاهد بسیجی شهید علی رشیدی
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net
🔸 مسجد قائم نارمک(عج)
@masjedqaem_aj
Www.qaem.net