گروه تحقیقاتی خالدین
57 subscribers
25 photos
71 videos
15 links
گزارش و خاطراتی از
تاریخ صدر اسلام و تفسیر قرآن
تاریخ معاصر و جبهه مقاومت
خاطرات و وصیتنامه شهدا
آسیب شناسی و دشمن شناسی


khaledin.com
Download Telegram
عملیات عاشورای سه

به روایت حاج علی اکبر جعفری

#قسمت_اول

اولین  عملیاتی که ما شرکت کردیم توی تیپ سید الشهدا ، مصادف شد با  مانورهای عاشورای ۳ . آقای حاج علی فضلی که تازگی شده بود فرمانده تیپ سیدالشهداء علیه السلام روحیه ای که داشت این بود که فرمانده جنگی و شجاع بود .
توی عملیات عاشورای ۳ ، یا شاید توی مانور های عملیات عاشورا ی سه ، عملیات کردیم و یه منطقه ای رو گرفتیم که فکر کنم اسم رود خونه اش دویرج بود . یادمه برای شناسایی منطقه عملیات عاشورای ۳ ، شهید حاج قاسم اصغری رفته بود و اون زمان هم معروف شده بود که حاج قاسم اصغری روی سیم خاردار خوابیده بود .
ببینید ترتیب میدون مین به این شکله که همیشه یه میدون مین ایران داره و یه میدون مین هم عراق دار . اگر بخواید از این میدون ها عبور کنید ، اول باید بیاید میدون مین ایران رو پاک سازی کنید ، بعد باید برید میدون مین عراق.  اونجا فرمانده ما شهید سید اسماعیل موسوی بود . ما با دو نفر دیگه شدیم یک تیم و تقسیم شدیم که من و شهید سید اسماعیل موسوی و برادر هادی کسکنی بودیم .
ما یک روز قبل از عملیات رفتیم به منطقه عملیاتی و فردا شب قرار بود عملیات بشه . یه شیاری بود که یک رود خونه فصلی بود و اطرافش شونه داشت . میخواستن نیرو ها رو با ماشین های نفربر از این مسیر رد کنند . بعد از عملیات هم مجروح ها رو جمع کنند و با نفربر به عقب برگردونن . ما قرار شد بریم میدون مین رو شناسایی کنیم ، مین ها رو جمع کنیم و بعد از پاکسازی امنیت بر قرار کنیم تا نفربرها بتونن رد بشن و برن برای عملیات و بعد از این که عملیات تموم شد ، مجروح ها رو بیارن . همه هم از همین کانال قرار بود برگردند .
با شهید سید اسماعیل موسوی و هادی کسکنی رفتیم اونجا و کارمون رو شروع کردیم . میدون مین کف رودخونه بود و به همین دلیل مین ها صد درصد حرکت کرده بودند و جابجا شده بودند ولی شاخصه های میدون مثل نوار رو پیدا کردیم و شروع کردیم به سیخک زدن به میدون مین و اگر چیزی بود جمع می کردیم .

#حاج_علی_اکبر_جعفری #عاشورای_سه #ام_الرصاص #حاج_هادی_کسکنی #شهید_سید_اسماعیل_موسوی #شهید_علیرضا_طحانی
عملیات عاشورای سه

به روایت حاج علی اکبر جعفری

#قسمت_دوم

بعد از ظهر بود ، خیلی به میدون سیخک زدیم ، گفتیم آب این طرفی میره پس مین ها هم هم همین جا هستن . گشتیم و هرچی مین بود برای ارتش جمع کردیم . هوا گرم بود . عراقی ها ما رو نباید می دیدند که عملیات لو نره . جوّ ساکت بود و اونجا هم خط عملیاتی بود . فقط ما توی منطقه بودیم و میشه گفت یه جورایی کار شناسایی هم می کردیم .
بعد از این که کارمون تموم شد ، تقریباً غروب بود که اومدیم زیر شیار نشستیم . شهید سید اسماعیل داشت صحبت میکرد ، یک نفر از ما سه نفر ، سر نیزه رو کوبید روی زمین و دیدیم یه صدایی داد شبیه صدای برخورد با آهن . خاک رو کنار زدیم که دیدیم یه مین ضد تانک اونجاست . زیر گل رفته بود . این مین ضد تانک یعنی احتمال داره اون اطراف بازهم مین های ضد تانک یا ضد نفر باشه . دوباره شروع کردیم به سیخک زدن ولی بعد اینکه مین پیدا نکردیم ، تو همون مسیر راه می رفتیم که اگه مین هم هست منفجر بشه .
عملیات شروع شد و نفربرها اومدن توی شیار . ما باید نفربر ها رو راهنمایی می کردیم که از ما رد بشن و برن جلو . فکر کنم بچه های بچه های اطلاعات عملیات اومدن که البته مطمئن نیستم بچه های کجا بودن که اومدن و قرار شد کار رو تحویل بگیرن . فاصلمون با عراقی ها حدود پونصد متر بود ولی حدود صد متر دست ما بود و میدان مین هم توی همون ۱۰۰ متر بود
. من جلوی نفربر ها می دویدم . سید اسماعیل صدا زد و گفت : برگرد ! برگرد ! ما هنوز کارمون تموم نشده …
توی این شرایط آتیش دشمن هم خیلی سنگین بود . ما حتی فرصت نکردیم برای خودمون سنگر درست کنیم . کنار شونه ی شیار یه رود خونه ای بود که سه نفری به اونجا پناه بردیم . ما توی خط مقدم عملیات می کردیم و همش خمپاره میزدن .
همیشه عراق خط  ما رو می کوبه و نمی تونه خط خودش رو بکوبونه چون ممکنه نفرات خودش باشند . فاصله ی ما باخطمون حدود بیست متر بود و ما پشت خاکریز بودیم . دیگه خودتون تصور کنید چه بلایی سرمون اومده بود . اینقدر عراق کوبید که من یادمه این نفربر ها رو وقتی اومدم رد کنم یه ترکش خورد به دست چپ من ولی ترکش سرد بود . من اونجا فکر کردم دستم قطع شده ولی دستم فقط سرّ شده بود . ما اونجا موندیم ولی شهید سید اسماعیل موسوی برگشت . شهید سید اسماعیل موسی میگفت : توی عملیات بدر یا خیبر که آتیش خیلی سنگین بود ، یه بنده خدایی گفت : اگر آتیش خیلی سنگین بود ، حتماً آقا امام زمان رو قسم بدید به مادرش ، حضرت نرجس خاتون که کمک کنه. اون شب هم خیلی آتیش سنگین شذه بود و ما هم اینکار رو کردیم ولی آتیش سه برابر شد . برگشتیم گفتیم : سید اسماعیل ! آخه این چی بود به ما یاد دادی ؟
نفربرها اگه مجروحی بود ، مجروح ها رو جمع می کردند و می آوردند . اونجا من یه خاطره ای دارم که مربوط به شهید علیرضا طحانی میشه.  شهید طحانی خیلی بچه ی شوخی بود و بچه ی کرج بود . من و هادی کسکنی نشسته بودیم که دیدیم شهید طحانی سه چهار تا از اسرای عراقی رو لخت کرده بود . عراقی ها شورت پهلوی تنشون بود . مثل خر های امام زاده داوود که سوار میشدیم و وقتی به یونجه زار می رسیدیم پیاده میشدیم ، مجروح ها رو روی کول این عراقی ها گذاشته بودند و  شهید طحانی هم یه کلاش دستش بود و سوار یه عراقی شده بود و اومدن به ما رسیدن . علیرضا طوری رفتار کرد که انگار مارو ندیده  . به ما که رسید از کول اسیر عراقی پیاده شد و بهش گفت تو برو اونجا وایسا . بهش گفتیم تو چرا سوار شدی ؟ گفت دیدم داره میاد منم سوارش شدم . خدا رحتمش کنه همین کارها رو کرد که شهید شد.

#حاج_علی_اکبر_جعفری #عاشورای_سه #ام_الرصاص #حاج_هادی_کسکنی #شهید_سید_اسماعیل_موسوی #شهید_علیرضا_طحانی
ضبط خاطرات راوی و رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج منوچهر قائد امینی
ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج فیاض قائد
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج مسعود میسوری

جلسه ششم

#حاج_مسعود_میسوری #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا #ضبط_خاطرات

🔸@khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج داوود پاداشی

جلسه سوم

#حاج_داوود_پاداشی #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا #ضبط_خاطرات

🔸@khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج علی بهجانی ممقانی

جلسه اول

#حاج_علی_بهجانی_ممقانی #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا #ضبط_خاطرات

🔸@khaledin_com
🌹شهید مجتبی اکبری نسب🌹

🔸یازدهم مرداد ۱۳۴۵ ، در تهران چشم به جهان گشود . پدرش مرتضی ، راننده بود و مادرش ، مستوره نام داشت .

🔻تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.

♦️چهارم آبان ۱۳۶۶، در سردشت ، هنگام پاکسازی میدان مین ، بر اثر انفجار مین شهید شد . مزار او در گلزار شهدای تهران واقع است.

#شهید_مجتبی_اکبری #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا

🔸 @khaledin_com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸گردوهایی که حساب کتاب داشت و کار دستمون داد

خاطره ای از شهید مجتبی اکبری نسب

🔺به روایت حاج فیاض قائد

🔻رزمنده گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام

#شهید_مجتبی_اکبری_نسب #حاج_فیاض_قائد #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا

🔸 @khaledin_com
ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج اسدالله سلیمانی

جلسه سوم

#ضبط_خاطرات #حاج_اسد_الله_سلیمانی #گردان_تخریب #لشگر_ده_سیدالشهدا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸 حاج قاسم و حاج رسول

چند خاطره کوتاه از شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت

🔹 تهیه شده در گروه تحقیقاتی خالدین

#شهید_حاج_قاسم_اصغری #شهید_حاج_رسول_فیروزبخت #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهداء

🔸 @khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج محمدصادق دانشی

#حاج_محمد_صادق_دانشی #ضبط_خاطرات #لشگر_ده_سید_الشهدا #گردان_تخریب

🔹 @khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج حسن نسیمی

#حاج_حسن_نسیمی #ضبط_خاطرات #لشگر_ده_سید_الشهدا #گردان_تخریب

🔹 @khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج اسماعیل گوهری

#حاج_اسماعیل_گوهری #ضبط_خاطرات #لشگر_ده_سید_الشهدا #گردان_تخریب

🔹 @khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج اسماعیل گوهری

جلسه دوم

#حاج_اسماعیل_گوهری #ضبط_خاطرات #لشگر_ده_سید_الشهدا #گردان_تخریب

🔹 @khaledin_com
🔸ضبط خاطرات رزمنده دفاع مقدس
جانباز سرافراز حاج حسن نسیمی

جلسه دوم

#حاج_حسن_نسیمی #ضبط_خاطرات #لشگر_ده_سید_الشهدا #گردان_تخریب

🔹 @khaledin_com
🌹🌹🌹
🌹🌹
شهید حاج رسول فیروزبخت، ماجرای شهادتش را با جزئیات برای من تعریف کرد
🌹🌹
🌹🌹🌹

🔹به روایت حاج منوچهر قائدامینی

متن خاطره را در لینک زیر بخوانید :
khaledin.com/?p=3571

#شهید_رسول_فیروزبخت #حاج_منوچهر_قائد_امینی #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا #شهید_حاج_قاسم_اصغری

🔸@khaledin_com
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
وقتی شهید نوریان از فرماندهی گردان استعفاء داد
🌹🌹
🌹🌹🌹🌹

🔹به روایت حاج ابراهیم قاسمی

متن خاطره را در لینک زیر بخوانید :

khaledin.com/?p=3242

#شهید_حاج_عبدالله_نوریان #حاج_ابراهیم_قاسمی #گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهدا

🔸 @khaledin_com