💢«هفدهم اسفند ۱۳۶۳ و معلّم شهیدم علی ملا»
✍️حسن منتظری
نه آن جمعهی سیاه و خونین فراموش میشود و نه آن معلم سختکوش و مهربانی که آموزگار کودکی هامان و تلفیقی از قاطعیت و عاطفه بود. درست در لحظاتی که فلش عقربهی ساعت، عدد ۲ را نشانه میرفت، مرگ بر گلوی معصوم شهر، پنجه میانداخت؛ در هنگامەای که کودک کارتونی، آهنگ دلنشین و آغازین کارتونهای نسل ما را مینواخت و همان کارتونهای سیاه و سفید، هنوز هم حسی غریب و نوستالژیک ایجاد میکنند آسمان شهر به تسخیر انفجار و باروت در آمد؛ انفجارهایی که بیوقفه، بر پیکرهی خستهی شهر فرود میآمد و بر جادّەها و سجادەهامان زخم میپاشید.
در آن بعدازظهر نفسگیر و خونین، پناهگاههای محلّه، پناه همهی بیپناهیهامان و مأمن تمامی ساکنان محله بود؛ همان محلّەهایی که عکس محلّەهای کنونی، احساس امنیت را تقویت میکردند و اعتماد و عاطفه و مراقبت از همدیگر، ارزشهایی بیبدیل محسوب میشدند.
هنوز هم با ورود به آن محله، حسی نوستالژیک در درونمان حل میشود. «معلّم شهید علی ملا»، هم ساکن آن محلّه و هم آموزگار راستین دوران کودکیمان بود؛ روحش شاد و یادش جاودانه باد.
#بمباران_هوایی_پیرانشهر
🆔 @Islahweb
✍️حسن منتظری
نه آن جمعهی سیاه و خونین فراموش میشود و نه آن معلم سختکوش و مهربانی که آموزگار کودکی هامان و تلفیقی از قاطعیت و عاطفه بود. درست در لحظاتی که فلش عقربهی ساعت، عدد ۲ را نشانه میرفت، مرگ بر گلوی معصوم شهر، پنجه میانداخت؛ در هنگامەای که کودک کارتونی، آهنگ دلنشین و آغازین کارتونهای نسل ما را مینواخت و همان کارتونهای سیاه و سفید، هنوز هم حسی غریب و نوستالژیک ایجاد میکنند آسمان شهر به تسخیر انفجار و باروت در آمد؛ انفجارهایی که بیوقفه، بر پیکرهی خستهی شهر فرود میآمد و بر جادّەها و سجادەهامان زخم میپاشید.
در آن بعدازظهر نفسگیر و خونین، پناهگاههای محلّه، پناه همهی بیپناهیهامان و مأمن تمامی ساکنان محله بود؛ همان محلّەهایی که عکس محلّەهای کنونی، احساس امنیت را تقویت میکردند و اعتماد و عاطفه و مراقبت از همدیگر، ارزشهایی بیبدیل محسوب میشدند.
هنوز هم با ورود به آن محله، حسی نوستالژیک در درونمان حل میشود. «معلّم شهید علی ملا»، هم ساکن آن محلّه و هم آموزگار راستین دوران کودکیمان بود؛ روحش شاد و یادش جاودانه باد.
#بمباران_هوایی_پیرانشهر
🆔 @Islahweb
👍5