jren.ir/2894
🔶بدرود مرد نجیب و بیادعای سینمای ایران
🔸نگاهی کوتاه بر آثار و فعالیتهای سینمایی «حبیبالله کاسه ساز»
🎬سینما
@hozeyehonarich
🔶بدرود مرد نجیب و بیادعای سینمای ایران
🔸نگاهی کوتاه بر آثار و فعالیتهای سینمایی «حبیبالله کاسه ساز»
🎬سینما
@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...یاد قلاب کمربند پدرم افتادم که چطور بر کتف و کمرم فرود میآمد و صدای مادرم که سپر بلای من شده بود و التماس میکرد: «غلط کرده رفته... دیگه نمیره... تو رو خدا نزن... به جاش من رو بزن!» اما او مرا میکشاند و میزد. بدون اینکه در پشت رگهای متورم چشمان دریدهشدهاش اثری از مهر پدری باشد. همیشه از این نگاه او گریزان بودم. زمانی که کلمات سرگردان و ناهماهنگ از میان دهانش، که نمیدانم چرا همیشه مرا به یاد سرب گداخته میانداخت، به طرفم نشانه میرفت، بیشتر از اینکه شبیه پدرم باشد یک جلاد بود که نمیتوانستم از او متنفر باشم یا از چنگش بگریزم. نیرویی همیشه دست و پایم را میگرفت و دهانم را میبست و حتی چشمانم را، تا مبادا در چشمانش بُراق شوم یا حالتش را به خاطر بسپارم. مادرم همیشه میگفت: «دختر بیچارة من! وقتی میبینی تو حال خودش نیست، عین بره دم دستش واینستا، فرار کن.» ولی واقعیت این بود که روزها اصلاً حال عادی نداشت. روزبهروز حالش بدتر میشد. اگر من دم دستش نبودم، حتماً مادرم را میزد. نفرینهای مادرم آن روزها تن آدم را میلرزاند.
یکی دو هفتهای بود که مورد توجه معلم قرآن مدرسه قرار گرفته بودم. خانمی بود قدبلند، با صورتی کوچک و بینی باریک و استخوانی که هرگز نمیتوانم او را بدون لبخند در ذهنم تصویر کنم. حرف «ر» را خیلی واضح و مجزا از حرفهای دیگر تلفظ میکرد. روزی که قاری قرآن برای همیشه از مدرسه رفت، معلم قرآن برای انتخاب قاری جدید سر کلاسمان آمد و سورۀ «حشر» را مقابل بچهها گذاشت تا هرکس یک آیه از آن را بخواند. نوبت به من رسید. آیۀ 21 را باید میخواندم. هیجان تازهکارها در تمام سلولهای بدنم دویده بود. احساس میکردم از پس این کار برنمیآیم. اما نمیدانم چطور شد که خودم را به دست کلمات سپردم. دیگر این من نبودم که آنها را تلاوت میکردم، من جزئی از کلمات شده بودم. مثل غریقی خود را به دست امواج سپردم...
📚«روزی که دیر نمیشد» به کوشش حسین فتاحی
🌸 @hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️...یاد قلاب کمربند پدرم افتادم که چطور بر کتف و کمرم فرود میآمد و صدای مادرم که سپر بلای من شده بود و التماس میکرد: «غلط کرده رفته... دیگه نمیره... تو رو خدا نزن... به جاش من رو بزن!» اما او مرا میکشاند و میزد. بدون اینکه در پشت رگهای متورم چشمان دریدهشدهاش اثری از مهر پدری باشد. همیشه از این نگاه او گریزان بودم. زمانی که کلمات سرگردان و ناهماهنگ از میان دهانش، که نمیدانم چرا همیشه مرا به یاد سرب گداخته میانداخت، به طرفم نشانه میرفت، بیشتر از اینکه شبیه پدرم باشد یک جلاد بود که نمیتوانستم از او متنفر باشم یا از چنگش بگریزم. نیرویی همیشه دست و پایم را میگرفت و دهانم را میبست و حتی چشمانم را، تا مبادا در چشمانش بُراق شوم یا حالتش را به خاطر بسپارم. مادرم همیشه میگفت: «دختر بیچارة من! وقتی میبینی تو حال خودش نیست، عین بره دم دستش واینستا، فرار کن.» ولی واقعیت این بود که روزها اصلاً حال عادی نداشت. روزبهروز حالش بدتر میشد. اگر من دم دستش نبودم، حتماً مادرم را میزد. نفرینهای مادرم آن روزها تن آدم را میلرزاند.
یکی دو هفتهای بود که مورد توجه معلم قرآن مدرسه قرار گرفته بودم. خانمی بود قدبلند، با صورتی کوچک و بینی باریک و استخوانی که هرگز نمیتوانم او را بدون لبخند در ذهنم تصویر کنم. حرف «ر» را خیلی واضح و مجزا از حرفهای دیگر تلفظ میکرد. روزی که قاری قرآن برای همیشه از مدرسه رفت، معلم قرآن برای انتخاب قاری جدید سر کلاسمان آمد و سورۀ «حشر» را مقابل بچهها گذاشت تا هرکس یک آیه از آن را بخواند. نوبت به من رسید. آیۀ 21 را باید میخواندم. هیجان تازهکارها در تمام سلولهای بدنم دویده بود. احساس میکردم از پس این کار برنمیآیم. اما نمیدانم چطور شد که خودم را به دست کلمات سپردم. دیگر این من نبودم که آنها را تلاوت میکردم، من جزئی از کلمات شده بودم. مثل غریقی خود را به دست امواج سپردم...
📚«روزی که دیر نمیشد» به کوشش حسین فتاحی
🌸 @hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
http://yon.ir/3fNCk
«روزی که دیر نمیشد» مجموعه داستانهای کوتاهی است که به کوشش حسین فتاحی جمعآوری شدهاست.
وی در ابتدای کتاب گریزی به مفهوم ادبیات میزند و آن را زبان برتر هر ملتی میداند. بشر در عمر دراز خود به این نتیجه رسیده است که برای انتقال تجربهها، زیباییها، آرمانها، و خواستهای فرارویش، از زبان برترش استفاده کند، زیرا زبان برتر و آنچه با این زبان عرضه میشود، به فطرت انسانها نزدیکتر است و بیشتر بر آنها اثر میگذارد.
دلیل این تأثیر مضاعف کاملاً روشن است: چون هنر حقیقتی است بسیار بزرگ و بسیار ارزشمند که خداوند در ذات و فطرت انسانها نهاده است. طبیعی است که آنچه از مجرای این حقیقت بزرگ عرضه شود، بهتر بر فطرت انسانها مینشیند.
اما همه میدانند که رسیدن به این زبان برتر و رسیدن به این بیان هنرمندانه کار ساده و راحتی نیست و تجربه میخواهد. فوت و فنی دارد که باید آموخت و تجربه کرد. نوشت و باز نوشت و اصلاح کرد و نوشت و نوشت، تا به آن چیزی که در ذهن بوده رسید و نزدیک شد.
نوشتههای پیش روی شما در این کتاب، سیاهمشقهایی است از جمعی دوستان جوان هنرمند که شیفتۀ رسیدن به این زبان برتر بودند؛ به کلاسهای آموزشی قصهنویسی حوزۀ هنری آمدند، تجربه اندوختند و تجربههایشان را به کار انداختند، نوشتند، اصلاح کردند، دوباره نوشتند و بارها و بارها... تا چه در نظر آید.
گردآوری: حسین فتاحی
موضوع: داستان کوتاه
ناشر: سوره مهر
@hozeyehonarich
«روزی که دیر نمیشد» مجموعه داستانهای کوتاهی است که به کوشش حسین فتاحی جمعآوری شدهاست.
وی در ابتدای کتاب گریزی به مفهوم ادبیات میزند و آن را زبان برتر هر ملتی میداند. بشر در عمر دراز خود به این نتیجه رسیده است که برای انتقال تجربهها، زیباییها، آرمانها، و خواستهای فرارویش، از زبان برترش استفاده کند، زیرا زبان برتر و آنچه با این زبان عرضه میشود، به فطرت انسانها نزدیکتر است و بیشتر بر آنها اثر میگذارد.
دلیل این تأثیر مضاعف کاملاً روشن است: چون هنر حقیقتی است بسیار بزرگ و بسیار ارزشمند که خداوند در ذات و فطرت انسانها نهاده است. طبیعی است که آنچه از مجرای این حقیقت بزرگ عرضه شود، بهتر بر فطرت انسانها مینشیند.
اما همه میدانند که رسیدن به این زبان برتر و رسیدن به این بیان هنرمندانه کار ساده و راحتی نیست و تجربه میخواهد. فوت و فنی دارد که باید آموخت و تجربه کرد. نوشت و باز نوشت و اصلاح کرد و نوشت و نوشت، تا به آن چیزی که در ذهن بوده رسید و نزدیک شد.
نوشتههای پیش روی شما در این کتاب، سیاهمشقهایی است از جمعی دوستان جوان هنرمند که شیفتۀ رسیدن به این زبان برتر بودند؛ به کلاسهای آموزشی قصهنویسی حوزۀ هنری آمدند، تجربه اندوختند و تجربههایشان را به کار انداختند، نوشتند، اصلاح کردند، دوباره نوشتند و بارها و بارها... تا چه در نظر آید.
گردآوری: حسین فتاحی
موضوع: داستان کوتاه
ناشر: سوره مهر
@hozeyehonarich
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ یک روز مانده تا اکران فیلم سینمایی #ساعت_پنج_عصر
✅ پیش فروش روز اول در بسیاری از سینماهای کشور در حال تکمیل شدن است.
#سینما_بهمن_شهرکرد
🆔 @cinemashahrekord
@hozeyehonarich
✅ پیش فروش روز اول در بسیاری از سینماهای کشور در حال تکمیل شدن است.
#سینما_بهمن_شهرکرد
🆔 @cinemashahrekord
@hozeyehonarich
🍃🍃🍃🍃انتظار🍃🍃🍃🍃
بیا که آینه ی روزگار،زنگاری است
بیا که زخمِ زبان های دوستان کاری است
به انتظار نشستن در این زمانه ی یأس
برای منتظران چاره نیست ناچاری است
به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما
قبولِ طبع شما نیست کوچه بازاری است
چه قاب ها و چه تندیس های زرینی
گرفته ایم به نامت که کنج انباری است!
نیامدی که کَپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است
به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمامِ سال اگر کارمان عزاداری است
نه این که جمعه فقط صبحِ زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری است
به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو
«چه جای دم زدن نافه های تاتاری است»
#سعید_بیابانکی
از مجموعه شعر #جامه_دران
نشر #فصل_پنجم
@hozeyehonarich
بیا که آینه ی روزگار،زنگاری است
بیا که زخمِ زبان های دوستان کاری است
به انتظار نشستن در این زمانه ی یأس
برای منتظران چاره نیست ناچاری است
به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما
قبولِ طبع شما نیست کوچه بازاری است
چه قاب ها و چه تندیس های زرینی
گرفته ایم به نامت که کنج انباری است!
نیامدی که کَپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است
به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمامِ سال اگر کارمان عزاداری است
نه این که جمعه فقط صبحِ زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری است
به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو
«چه جای دم زدن نافه های تاتاری است»
#سعید_بیابانکی
از مجموعه شعر #جامه_دران
نشر #فصل_پنجم
@hozeyehonarich
🏴در سوگ درگذشت حبیب سینمای ایران
🔹 سردار نقدی: حبیب اللّه کاسه ساز به عشق شهدا فیلم میساخت.
🔹جعفری جوزانی: باید حبیب را برای محسناتش ستایش کنیم/ عسگرپور: ما امروز دوستی مومن راستگو و درستکار بدرقه میکنیم.
🔹 قمیشی: چرا مسئولین فرهنگی امثال کاسهساز را تا زندهاند ارج نمینهند؟
🔹 سیروس الوند: کاسهساز مردی معتقد، مومن و مدبر بود.
🔹 سیدجواد هاشمی:حبیب؛ آرامش سینمای ایران بود.
📡@hozeyehonarich
🔹 سردار نقدی: حبیب اللّه کاسه ساز به عشق شهدا فیلم میساخت.
🔹جعفری جوزانی: باید حبیب را برای محسناتش ستایش کنیم/ عسگرپور: ما امروز دوستی مومن راستگو و درستکار بدرقه میکنیم.
🔹 قمیشی: چرا مسئولین فرهنگی امثال کاسهساز را تا زندهاند ارج نمینهند؟
🔹 سیروس الوند: کاسهساز مردی معتقد، مومن و مدبر بود.
🔹 سیدجواد هاشمی:حبیب؛ آرامش سینمای ایران بود.
📡@hozeyehonarich
فراخوان چهارمین جشنواره مشارکت ملی گردشگری با رویکرد میهمان نوازی
در بخش های
عکس، ،فیلم،ایده وسفرنامه نویسی
مهلت ارسال آثار 26 مرداد ماه
@hozeyehonarich
متن فراخوان 👇👇👇👇
در بخش های
عکس، ،فیلم،ایده وسفرنامه نویسی
مهلت ارسال آثار 26 مرداد ماه
@hozeyehonarich
متن فراخوان 👇👇👇👇
فراخوان جشنواره ملی گردشگری.pdf
504.6 KB
فراخوان چهارمین جشنواره مشارکت ملی گردشگری با رویکرد میهمان نوازی
@hozeyehonarich
@hozeyehonarich
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️دلی صاف و به دور از کینه دارم
سخنها با تو در آیینه دارم
دلم گویا سمنگان است امشب
هوای رستم و تهمینه دارم
(دلبر تاشماتاوا )
این خاکِ گهربار که ایران شده نامش
شیریست که در بینِ دو دریاست کُنامش
خورشید برون آمده هر صبح ز مشرق
از برجِ اسد داده به اخلاص، سلامش
(آنّا برزینا)
آن کیست که من را برساند به منِ من؟
معنای تمام است برای سخنِ من
از فکرِ رخِ توست چراغان شبِ تارم
ای زلفِ تو اندوهِ شکن در شکنِ من!
(مهدی باقرخان)
بت من، خود خدایی نازنین است
ببین کفرم کز ایمانت حصین است
برایش ترک دین و ترک ایمان
برایم عین ایمان، عین دین است
(بلرام شکلا )
📚«هفت شاعر از فردا» به کوشش محمدجواد آسمان
🌸 @hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📖 چند خط از یک کتاب
✍️دلی صاف و به دور از کینه دارم
سخنها با تو در آیینه دارم
دلم گویا سمنگان است امشب
هوای رستم و تهمینه دارم
(دلبر تاشماتاوا )
این خاکِ گهربار که ایران شده نامش
شیریست که در بینِ دو دریاست کُنامش
خورشید برون آمده هر صبح ز مشرق
از برجِ اسد داده به اخلاص، سلامش
(آنّا برزینا)
آن کیست که من را برساند به منِ من؟
معنای تمام است برای سخنِ من
از فکرِ رخِ توست چراغان شبِ تارم
ای زلفِ تو اندوهِ شکن در شکنِ من!
(مهدی باقرخان)
بت من، خود خدایی نازنین است
ببین کفرم کز ایمانت حصین است
برایش ترک دین و ترک ایمان
برایم عین ایمان، عین دین است
(بلرام شکلا )
📚«هفت شاعر از فردا» به کوشش محمدجواد آسمان
🌸 @hozeyehonarich
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
http://yon.ir/Dtw1g
کتاب «هفت شاعر از فردا» معرفی و تحلیل سرودههای چند شاعر پارسی سرای غیر ایرانی است که محمدجواد آسمان آن را گردآوری کرده و توسط سوره مهر منتشر و به بازار عرضه شدهاست.
نویسنده در این کتاب، به روشنایی افکندن بر چهرة شاعرانی آستین بالا زده که زبانِ مادریشان پارسی نبوده و چندی پیش از سرودنِ این اشعار، این زبان را آموختهاند.
وی در مقدمه کتاب مینویسد: تأمّل در درونمایههای شعرِ این دوستان، علاوه بر فوایدِ پژوهشییی که برای پژوهشگران در بر دارد، برای تکتکِ خودِ همین یارانِ جوان نیز خالی از بهره نیست؛ به گمانِ من، این هفت تَن، توانستهاند در کنارِ هم، هفت رنگِ منشوری را رقم بزنند که آن نورِ اعلی، آن شکلِ غایی و استعلایافته از شعرِ متعالیِ فردای ما را در آنسوی مرزهای ایران میسازد.
این کتاب میکوشد که تصویری نسبتاً جامع و البتّه استقرائی ارائه دهد از آنچه که در سطحِ عاطفی و فکریِ گزیدة شعر شاعران این دفتر رقم خورده است. این واکاوی، با آن که چهرهای توصیفی دارد و ما را در رویکردهای فکری و عاطفیِ شعرِ این دوستان دقیقتر میکند، ولی در نهایت، از نوعی تنقید هم غافل و بیبهره نخواهد بود.
علیرضا قزوه، در بخشی از مقدمه این کتاب مینویسد: خوشبختانه به رغم مبالغی حواسپرتی در استراتژیهای فرهنگی، در چند سال گذشته شاهد جوانههایی امیدبخش در بوستان شعر فارسی بودهایم. هم دانشگاههای ما و هم مراکز معتبر شرقشناسی جهان، بالاخره به ادبیات و مخصوصاً شعر دوران انقلاب اعتماد کردهاند و به محرومیت خویش از این فیضان جاری پایان دادهاند. در کنار این، رویشها و استعدادهای خوبی نیز در میان نسل نوخاستة شاعران دوران انقلاب اسلامی مشاهده میشود. اما شگفتانگیزتر و امیدآفرینتر از این، ظهور نسل خوشآتیه و مستعد و باانگیزهای از شاعران پارسیسُرای غیرپارسیزبان است. و چه چیزی از این برای ما شاعران انقلاب روحیهبخشتر و نشئهانگیزتر از اینکه امروز آرزوهای سیسالة نسل نخست شاعران انقلاب را تا حدودی محقق میبینیم؟
ظهور و بالندگی و حضور مداوم این شاعران پارسیسُرای غیرپارسیزبان، در چهار ـ پنج سال گذشته، به همان اندازه که نشانگرِ سالها فرصتسوزیِ دریغناک است، اما همان قدر، و بلکه بارها بیش از آن، نویدبخش و شوقآفرین به شمار میرود.
@hozeyehonarich
کتاب «هفت شاعر از فردا» معرفی و تحلیل سرودههای چند شاعر پارسی سرای غیر ایرانی است که محمدجواد آسمان آن را گردآوری کرده و توسط سوره مهر منتشر و به بازار عرضه شدهاست.
نویسنده در این کتاب، به روشنایی افکندن بر چهرة شاعرانی آستین بالا زده که زبانِ مادریشان پارسی نبوده و چندی پیش از سرودنِ این اشعار، این زبان را آموختهاند.
وی در مقدمه کتاب مینویسد: تأمّل در درونمایههای شعرِ این دوستان، علاوه بر فوایدِ پژوهشییی که برای پژوهشگران در بر دارد، برای تکتکِ خودِ همین یارانِ جوان نیز خالی از بهره نیست؛ به گمانِ من، این هفت تَن، توانستهاند در کنارِ هم، هفت رنگِ منشوری را رقم بزنند که آن نورِ اعلی، آن شکلِ غایی و استعلایافته از شعرِ متعالیِ فردای ما را در آنسوی مرزهای ایران میسازد.
این کتاب میکوشد که تصویری نسبتاً جامع و البتّه استقرائی ارائه دهد از آنچه که در سطحِ عاطفی و فکریِ گزیدة شعر شاعران این دفتر رقم خورده است. این واکاوی، با آن که چهرهای توصیفی دارد و ما را در رویکردهای فکری و عاطفیِ شعرِ این دوستان دقیقتر میکند، ولی در نهایت، از نوعی تنقید هم غافل و بیبهره نخواهد بود.
علیرضا قزوه، در بخشی از مقدمه این کتاب مینویسد: خوشبختانه به رغم مبالغی حواسپرتی در استراتژیهای فرهنگی، در چند سال گذشته شاهد جوانههایی امیدبخش در بوستان شعر فارسی بودهایم. هم دانشگاههای ما و هم مراکز معتبر شرقشناسی جهان، بالاخره به ادبیات و مخصوصاً شعر دوران انقلاب اعتماد کردهاند و به محرومیت خویش از این فیضان جاری پایان دادهاند. در کنار این، رویشها و استعدادهای خوبی نیز در میان نسل نوخاستة شاعران دوران انقلاب اسلامی مشاهده میشود. اما شگفتانگیزتر و امیدآفرینتر از این، ظهور نسل خوشآتیه و مستعد و باانگیزهای از شاعران پارسیسُرای غیرپارسیزبان است. و چه چیزی از این برای ما شاعران انقلاب روحیهبخشتر و نشئهانگیزتر از اینکه امروز آرزوهای سیسالة نسل نخست شاعران انقلاب را تا حدودی محقق میبینیم؟
ظهور و بالندگی و حضور مداوم این شاعران پارسیسُرای غیرپارسیزبان، در چهار ـ پنج سال گذشته، به همان اندازه که نشانگرِ سالها فرصتسوزیِ دریغناک است، اما همان قدر، و بلکه بارها بیش از آن، نویدبخش و شوقآفرین به شمار میرود.
@hozeyehonarich
سکوت می کنم امشب به جای گفت و شنود
مرا ببخش که دل ، گرمِ صحبت تو نبود
من آن تبسم بی پاسخم که هیچ کسی
به یاد من غزل عاشقانه ای نسرود
....
#جایگاه_شهود
@hozeyehonarich
مرا ببخش که دل ، گرمِ صحبت تو نبود
من آن تبسم بی پاسخم که هیچ کسی
به یاد من غزل عاشقانه ای نسرود
....
#جایگاه_شهود
@hozeyehonarich
پاتوق فیلم کوتاه، دوشنبه ٢ مرداد ساعت١٧، انجمن سینمای جوانان شهرکرد
@hozeyehonarich
@hozeyehonarich
ابوالفضل جلیلی در گفتوگو با پایگاه خبری حوزه هنری:
کارگردانان بزرگ به سراغ اقتباس بروند تا جوانان تشویق شوند
yon.ir/SRxZt
@hozeyehonarich
کارگردانان بزرگ به سراغ اقتباس بروند تا جوانان تشویق شوند
yon.ir/SRxZt
@hozeyehonarich
🎨(من یاد تو می افتم)
نمایشگاه آثار نقاشی (حدیثه رحمانی)
افتتاح:سه شنبه 3مرداد ساعت 10:30
مکان:نگارخانه شهید شهرانی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی
@hozeyehonarich
نمایشگاه آثار نقاشی (حدیثه رحمانی)
افتتاح:سه شنبه 3مرداد ساعت 10:30
مکان:نگارخانه شهید شهرانی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی
@hozeyehonarich
جشنواره تئاتر سوره در منطقه بجنورد بامعرفی برگزیدگان به کار خود پایان داد.
yon.ir/uoyVH
@hozeyehonarich
yon.ir/uoyVH
@hozeyehonarich