روایت زنان؛ «من زن اول بودم، اما حالا فقط نوکر خانهام!»
✍️ سارا کریمی
شوهرش حالا با زن نو میخندید، برایش بازار میرفت، لباس میخرید، عکس میگرفت، در تلویزیون با هم فلم میدیدند. اما وقتی نوبت به زینب میرسید، فقط امر و نهی بود: «اینکار را بکن، چرا اینقدر دیر شدی، چرا طفل را نگرفتی، چرا خاموش نمیشوی؟»
زینب بارها خواست طلاق بگیرد. اما چطور؟ به کجا میرفت با چهار طفل؟ در جامعهای که زن مطلقه را با هزار چشم میبینند، و مهاجر بودن هم درد را دوچندان میسازد. خانوادهاش در افغانستان حمایتش نمیکردند. پدرش سالها پیش گفته بود: «یا با شوهرت بساز یا دیگر به خانه ما نیا.»
صبح زود بیدار میشود، نان میپزد، لباس میشوید، طفلها را آماده مکتب میسازد، خانه را جارو میکند، ظروف میشوید، و شب که میشود، باز هم خستهگیاش دیده نمیشود. حتی گاه زن نو میگوید: «خاله زینب، برایم چای بیار.» و او با لبخند تلخ، میگوید: «چشم.»
#خانواده
#زنان
#ازدواج_اجباری
#خشونت
#نوکر
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=23162
✍️ سارا کریمی
شوهرش حالا با زن نو میخندید، برایش بازار میرفت، لباس میخرید، عکس میگرفت، در تلویزیون با هم فلم میدیدند. اما وقتی نوبت به زینب میرسید، فقط امر و نهی بود: «اینکار را بکن، چرا اینقدر دیر شدی، چرا طفل را نگرفتی، چرا خاموش نمیشوی؟»
زینب بارها خواست طلاق بگیرد. اما چطور؟ به کجا میرفت با چهار طفل؟ در جامعهای که زن مطلقه را با هزار چشم میبینند، و مهاجر بودن هم درد را دوچندان میسازد. خانوادهاش در افغانستان حمایتش نمیکردند. پدرش سالها پیش گفته بود: «یا با شوهرت بساز یا دیگر به خانه ما نیا.»
صبح زود بیدار میشود، نان میپزد، لباس میشوید، طفلها را آماده مکتب میسازد، خانه را جارو میکند، ظروف میشوید، و شب که میشود، باز هم خستهگیاش دیده نمیشود. حتی گاه زن نو میگوید: «خاله زینب، برایم چای بیار.» و او با لبخند تلخ، میگوید: «چشم.»
#خانواده
#زنان
#ازدواج_اجباری
#خشونت
#نوکر
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=23162
رسانه گوهرشاد
روایت زنان؛ «من زن اول بودم، اما حالا فقط نوکر خانهام!» - رسانه گوهرشاد
زینب، زنی حدوداً چهلساله است. مادر چهار طفل است و سالهاست که از "زن بودن" فقط زخم خورده. او از همان نوجوانی، به عقد مردی درآمد که...