سیاه سر؛ روایتی از وضعیت دختران افغانستان
✍️ وجیهه سیرت احمدی
همیشه در گوشش زمزمه شده بود که سهمش از این دنیا، انجام کارهای خانه است و آموزش و سواد و تحصیل هیچ دردی از او دوا نمیکند. برایش فهمانده بودند که تنها وظیفهاش در این دنیا خدمت است. ابتدا خدمت به پدر، مادر و برادران، سپس که بزرگتر شد باید در خدمت شوهر باشد و تا پایان عمر خدمتش را کند.
به او فهمانده بودند که او مال مردم است، گویا او از همان ابتدا هم میدانست جایی در آغوش خانوادهاش ندارد و قرار است تا پایان عمر تحت ملکیت شوهرش زندگی کند.
تازه نوجوان شده بود که دستش را در دست مردی گذاشتند که اسم شوهر را حمل میکرد. هیچ درکی از زندگی مشترک و فهمی که چرا باید شوهر کند و اصلا شوهر چه حکمی دارد، نداشت. طبعا اگر به رضایت خودش بود که حداقل حالا وارد زندگی مشترک نمیشد. اما مگر او حق انتخاب داشت؟ حقیقت است که او هنوز چشمانش با دیدن عروسکها برق میزد و ذوق زده میشد.
در افغانستان، در ازدواجهای سنتی که از قضا تعدادشان هم کم نیست، کودکان دختر چون اموال و اشیای بیجان تبادله میشوند و شوهر حکم همان شانسی سربستهای را دارد که اگر شانس با تو یار بود، میشود مردی که شاید بتوان انتظار درک و شعور را از او داشت. آخ از آن روزی که او فردی باشد که نه درکی از حقوق انسانی و بشری دارد و نه قدرت پذیرشش را. آن زمان باید فاتحه روح آن دختر را بخوانید. زیرا از منظر او زن، همان بردهای است که او خریده و میتواند در جغرافیای تنش، بتازد و هرکاری که دلش بخواهد با او انجام دهد.
#دختران_افغان
#ازدواج
#مکتب_آموزش
#شوهر
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت رسانهی گوهرشاد بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/93k/
✍️ وجیهه سیرت احمدی
همیشه در گوشش زمزمه شده بود که سهمش از این دنیا، انجام کارهای خانه است و آموزش و سواد و تحصیل هیچ دردی از او دوا نمیکند. برایش فهمانده بودند که تنها وظیفهاش در این دنیا خدمت است. ابتدا خدمت به پدر، مادر و برادران، سپس که بزرگتر شد باید در خدمت شوهر باشد و تا پایان عمر خدمتش را کند.
به او فهمانده بودند که او مال مردم است، گویا او از همان ابتدا هم میدانست جایی در آغوش خانوادهاش ندارد و قرار است تا پایان عمر تحت ملکیت شوهرش زندگی کند.
تازه نوجوان شده بود که دستش را در دست مردی گذاشتند که اسم شوهر را حمل میکرد. هیچ درکی از زندگی مشترک و فهمی که چرا باید شوهر کند و اصلا شوهر چه حکمی دارد، نداشت. طبعا اگر به رضایت خودش بود که حداقل حالا وارد زندگی مشترک نمیشد. اما مگر او حق انتخاب داشت؟ حقیقت است که او هنوز چشمانش با دیدن عروسکها برق میزد و ذوق زده میشد.
در افغانستان، در ازدواجهای سنتی که از قضا تعدادشان هم کم نیست، کودکان دختر چون اموال و اشیای بیجان تبادله میشوند و شوهر حکم همان شانسی سربستهای را دارد که اگر شانس با تو یار بود، میشود مردی که شاید بتوان انتظار درک و شعور را از او داشت. آخ از آن روزی که او فردی باشد که نه درکی از حقوق انسانی و بشری دارد و نه قدرت پذیرشش را. آن زمان باید فاتحه روح آن دختر را بخوانید. زیرا از منظر او زن، همان بردهای است که او خریده و میتواند در جغرافیای تنش، بتازد و هرکاری که دلش بخواهد با او انجام دهد.
#دختران_افغان
#ازدواج
#مکتب_آموزش
#شوهر
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت رسانهی گوهرشاد بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/93k/
رسانه گوهرشاد
سیاه سر؛ روایتی از وضعیت دختران افغانستان - رسانه گوهرشاد
دخترک زیبایی تولد شده بود، صورت کوچک و معصوماش زیر نور مهتاب چهارده، برق میزد. همچون ستارهای درخشان زمینی شده بود. فرشتهی کوچک دست و پا میزد گویا در تلاش برای آشنایی با دنیای جدیدش بود، بیخبر از اینکه در چه جغرافیای ترسناکی به دنیا آمده بود. قرار بود…