مادران خاکنشین؛ دختران فراموششده
✍️ سارا کریمی
اگر بخواهم زندگیام را خلاصه کنم، باید بگویم من در لحظهای به دنیا آمدم که مادرم مُرد. پدرم میگفت روزی که مرا به دنیا آورد، خونش بند نیامد و خودش بند آمد. هیچوقت نفهمیدم باید از این دنیا خجالت بکشم یا از اینکه زنده ماندم. از همان کودکی یاد گرفتم که صدا نداشته باشم. دخترها باید آرام باشند، سنگین راه بروند، نگاه به زمین بدوزند، حرف نزنند، و شبها چراغها را خاموش کنند تا نگاه هیچکسی روی آنها نماند. خانهمان در منطقهی فقیر کابل بود، جایی که همیشه بوی نان خشک و نفت کهنه در هوا میپیچید. مادربزرگم میگفت «دختر خوب، دختریست که دیده نشود.»
وقتی سیزده ساله شدم، بدنم شروع به تغییر کرد، و نگاه مردان کوچه هم. آن موقع بود که پدرم تصمیم گرفت هرچه زودتر شوهرم بدهد. گفت "ناموس خانه را باید زودتر به خانهی بخت فرستاد." اما بخت نبود. بدبخت بود.شوهرم، قاسم، مردی چهل و چند ساله بود با دستانی مثل چنگال. همیشه بوی دود میداد و لبهایش ترکخورده بود. وقتی به خانهاش رفتم، اولین شب بهجای مهربانی، سیلی خوردم. گفت "زن باید ادب داشته باشه." من فقط گریه کردم. نمیدانستم دلیل آن سیلی چه بود.
سالها گذشت. سیلی، لگد، تحقیر، سکوت، و چند بارداری. دو بچهام سقط شدند. یکی مرد. فاطمه ماند. تنها چیزی که از زندگیام مانده، اوست. دخترکم، نازنینم، یگانه دلیل نفس کشیدنم.
#زنان
#گدایی
#زلیخا
#کابل
#خشونت
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=21529
✍️ سارا کریمی
اگر بخواهم زندگیام را خلاصه کنم، باید بگویم من در لحظهای به دنیا آمدم که مادرم مُرد. پدرم میگفت روزی که مرا به دنیا آورد، خونش بند نیامد و خودش بند آمد. هیچوقت نفهمیدم باید از این دنیا خجالت بکشم یا از اینکه زنده ماندم. از همان کودکی یاد گرفتم که صدا نداشته باشم. دخترها باید آرام باشند، سنگین راه بروند، نگاه به زمین بدوزند، حرف نزنند، و شبها چراغها را خاموش کنند تا نگاه هیچکسی روی آنها نماند. خانهمان در منطقهی فقیر کابل بود، جایی که همیشه بوی نان خشک و نفت کهنه در هوا میپیچید. مادربزرگم میگفت «دختر خوب، دختریست که دیده نشود.»
وقتی سیزده ساله شدم، بدنم شروع به تغییر کرد، و نگاه مردان کوچه هم. آن موقع بود که پدرم تصمیم گرفت هرچه زودتر شوهرم بدهد. گفت "ناموس خانه را باید زودتر به خانهی بخت فرستاد." اما بخت نبود. بدبخت بود.شوهرم، قاسم، مردی چهل و چند ساله بود با دستانی مثل چنگال. همیشه بوی دود میداد و لبهایش ترکخورده بود. وقتی به خانهاش رفتم، اولین شب بهجای مهربانی، سیلی خوردم. گفت "زن باید ادب داشته باشه." من فقط گریه کردم. نمیدانستم دلیل آن سیلی چه بود.
سالها گذشت. سیلی، لگد، تحقیر، سکوت، و چند بارداری. دو بچهام سقط شدند. یکی مرد. فاطمه ماند. تنها چیزی که از زندگیام مانده، اوست. دخترکم، نازنینم، یگانه دلیل نفس کشیدنم.
#زنان
#گدایی
#زلیخا
#کابل
#خشونت
#رسانه_گوهرشاد
ادامه روایت را در سایت بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=21529
رسانه گوهرشاد
مادران خاکنشین؛ دختران فراموششده - رسانه گوهرشاد
اگر بخواهم زندگیام را خلاصه کنم، باید بگویم من در لحظهای به دنیا آمدم که مادرم مُرد. پدرم میگفت روزی که مرا به دنیا آورد، خونش بند نیامد...
درگیری در خوابگاه دانشگاه کنر؛ یک دانشجو همصنفیاش را به ضرب چاقو کشت
رسانههای محلی گزارش دادهاند که یکی از دانشجویان دانشگاه ولایت کنر در نتیجهی درگیری با دانشجوی دیگر، به ضرب چاقو به شکل فجیع به قتل رسیده است.
در گزارش رسانهها آمده است که این درگیری پس از چاشت روز (جمعه، ۱۲ ثور) در خوابگاه دانشگاه سید جمالالدین افغان ولایت کنر رخ داده است.
#قتل
#خشونت
#درگیری
#دانشجویان
#رسانه_گوهرشاد
بیشتر بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=21545
رسانههای محلی گزارش دادهاند که یکی از دانشجویان دانشگاه ولایت کنر در نتیجهی درگیری با دانشجوی دیگر، به ضرب چاقو به شکل فجیع به قتل رسیده است.
در گزارش رسانهها آمده است که این درگیری پس از چاشت روز (جمعه، ۱۲ ثور) در خوابگاه دانشگاه سید جمالالدین افغان ولایت کنر رخ داده است.
#قتل
#خشونت
#درگیری
#دانشجویان
#رسانه_گوهرشاد
بیشتر بخوانید...
https://gowharshadmedia.com/?p=21545
رسانه گوهرشاد
درگیری در خوابگاه دانشگاه کنر؛ یک دانشجو همصنفیاش را به ضرب چاقو کشت - رسانه گوهرشاد
رسانههای محلی گزارش دادهاند که یکی از دانشجویان دانشگاه ولایت کنر در نتیجهی درگیری با دانشجوی دیگر، به ضرب چاقو به شکل فجیع به قتل رسیده است. در گزارش رسانهها آمده است که این درگیری پس از چاشت روز (جمعه، ۱۲ ثور) در خوابگاه دانشگاه سید جمالالدین افغان…