آموزش و سیمون وِی
او در "نیاز به ریشهها" علاوه بر جنگ و استعمار به پول و آموزشِ "رسمی و متعارف" هم اشاره میکند که به شکلِ زورهای "خودتداومبخش"ی عمل میکنند که ریشهی زندگیِ انسانی را میکـَـنـَـند.
درازترین بخشِ این متنْ ریشهکـَـنیِ نوین است؛ یعنی موقعی که ملتِ "خیالی و برساخته"ی مدرن و پولْ تنها نیروهای چَسبِشِ جامعه اند. او این وضعیت را بهعنوان تهدیدی برای روح انسانی ترسیم میکند.
آموزشِ مدرن هم به دستِ سرمایهداری فاسد میشود – بهنحوی که چیزی نیست جز "ماشینی برای تولید مدرک، و به بیانی دیگر، تولیدِ شغل" – و از طریقِ میراثی رُمیْ برای تقویتِ منزلت و وِجهِهی ملت:
"این است خودپرستیای که بهشکلِ وطنپرستی برایمان به ارث گذاشتند."
وِی بهجای ریشهکـَـنیِ مدرنْ تمدنی را عرضه میکند نه بر پایهی زور –که انسان را به شیئی تبدیل میکند– بلکه بر اساس کار، که در درگیریاش با نیروهای ضروریِ بازیگر در جهان و تن دادن به آنها، یعنی نیروهایی مثل زمان و مرگ، فرصت تماس مستقیم با واقعیت را [به بشر و از جمله کودک] میدهد.
(برچیدنِ همه احزاب، سیمون وی، غلامعلی کشانی، مقدمه: مصطفی ملکیان، ص. ۱۵۴)
او در "نیاز به ریشهها" علاوه بر جنگ و استعمار به پول و آموزشِ "رسمی و متعارف" هم اشاره میکند که به شکلِ زورهای "خودتداومبخش"ی عمل میکنند که ریشهی زندگیِ انسانی را میکـَـنـَـند.
درازترین بخشِ این متنْ ریشهکـَـنیِ نوین است؛ یعنی موقعی که ملتِ "خیالی و برساخته"ی مدرن و پولْ تنها نیروهای چَسبِشِ جامعه اند. او این وضعیت را بهعنوان تهدیدی برای روح انسانی ترسیم میکند.
آموزشِ مدرن هم به دستِ سرمایهداری فاسد میشود – بهنحوی که چیزی نیست جز "ماشینی برای تولید مدرک، و به بیانی دیگر، تولیدِ شغل" – و از طریقِ میراثی رُمیْ برای تقویتِ منزلت و وِجهِهی ملت:
"این است خودپرستیای که بهشکلِ وطنپرستی برایمان به ارث گذاشتند."
وِی بهجای ریشهکـَـنیِ مدرنْ تمدنی را عرضه میکند نه بر پایهی زور –که انسان را به شیئی تبدیل میکند– بلکه بر اساس کار، که در درگیریاش با نیروهای ضروریِ بازیگر در جهان و تن دادن به آنها، یعنی نیروهایی مثل زمان و مرگ، فرصت تماس مستقیم با واقعیت را [به بشر و از جمله کودک] میدهد.
(برچیدنِ همه احزاب، سیمون وی، غلامعلی کشانی، مقدمه: مصطفی ملکیان، ص. ۱۵۴)
👍7
انسان ها ناآگاه به دنيا مى آيند نه احمق؛
اما با آموزشِ نادرست احمق میشوند!
----------------------------------------------ه
در قرن ۱۳ طاعون شایع شد،
کلیسا آن را نشانه گناهان یهودیان دانست.
۱۲هزار یهودی در باواریا و استراسبورگ سوزانده شدند.
بقیه مردم را طاعون کشت.
در پایان قرن ۱۶ برای مدتی جراحی ممنوع شد،
چون پاپ معتقد بود که در روز رستاخیز قطعات بدن نمی توانند یکدیگر را پیدا کنند!
هزاران نفر با این تصمیم پاپ مردند تا اجزای بدنشان در روز رستاخیز گم نشود!
در قرن ۱۷ ادعا شد لمس استخوانهای یک قدیس در فلورانس باعث شفا میشود،
زیستشناسی بهشکلِ تصادفی کشف کرد که آن استخوانها مالِ یک بز هستند، اما استخوانها همچنان شفا میداد!
انسان ها ناآگاه به دنيا مى آيند نه احمق؛
اما با آموزشِ نادرست احمق میشوند!
بزرگترين دشمن سعادت و آزادى انسان ها دفاع کورکورانه از عقايد و باورهاى غلط است!
(منسوب به برتراند راسل)
=======================ه
مهم نیست که راسل عینِ این عبارات را گفته یا نه. اولاً نتیجهگیری سخنی است درست، ثانیا با سیاقِ فکرِ او سازگار است.
راسل منتقدِ پرقدرتِ آموزش رسمی بود.
او بر این باور بود که نظام آموزشی بهشکلی طراحی شده که افرادِ محافظهکار و بیشجاعتی تولید کند که قادر به تفکر مستقل و انتقادی نباشند.
راسل استدلال میکرد که تاکید بر یادگیریِ طوطیوار و از بر کردنْ خلاقیت را خفه میکند و شاگردان را از حقِ پرسشگری باز میدارد. او معتقد بود که آموزش باید بر پرورش مهارتهای تفکرِ انتقادی تاکید کند، کنجکاوی را تشویق کرده، و اندیشهی مستقل را رواج دهد.
این متفکرْ منتقدِ نخبهگرایی و سوگیریِ طبقاتی در ذاتِ نظام آموزشی هم بود و استدلال میکرد که آموزش باید، بدون توجه به طبقه یا پیشینه، برای همه دمِدست باشد.
او همینطور مدعی بود که آموزش باید به دانشآموزان کمک کند تا به طور کامل از زندگی لذت ببرند و به جامعه خدمت کنند. بههمین دلایل، راسل برای تغییر نظام آموزشی به سمت یک سیستم آموزشی متمرکز بر دانشآموز و تفکرِ انتقادی، تلاش میکرد.
اما با آموزشِ نادرست احمق میشوند!
----------------------------------------------ه
در قرن ۱۳ طاعون شایع شد،
کلیسا آن را نشانه گناهان یهودیان دانست.
۱۲هزار یهودی در باواریا و استراسبورگ سوزانده شدند.
بقیه مردم را طاعون کشت.
در پایان قرن ۱۶ برای مدتی جراحی ممنوع شد،
چون پاپ معتقد بود که در روز رستاخیز قطعات بدن نمی توانند یکدیگر را پیدا کنند!
هزاران نفر با این تصمیم پاپ مردند تا اجزای بدنشان در روز رستاخیز گم نشود!
در قرن ۱۷ ادعا شد لمس استخوانهای یک قدیس در فلورانس باعث شفا میشود،
زیستشناسی بهشکلِ تصادفی کشف کرد که آن استخوانها مالِ یک بز هستند، اما استخوانها همچنان شفا میداد!
انسان ها ناآگاه به دنيا مى آيند نه احمق؛
اما با آموزشِ نادرست احمق میشوند!
بزرگترين دشمن سعادت و آزادى انسان ها دفاع کورکورانه از عقايد و باورهاى غلط است!
(منسوب به برتراند راسل)
=======================ه
مهم نیست که راسل عینِ این عبارات را گفته یا نه. اولاً نتیجهگیری سخنی است درست، ثانیا با سیاقِ فکرِ او سازگار است.
راسل منتقدِ پرقدرتِ آموزش رسمی بود.
او بر این باور بود که نظام آموزشی بهشکلی طراحی شده که افرادِ محافظهکار و بیشجاعتی تولید کند که قادر به تفکر مستقل و انتقادی نباشند.
راسل استدلال میکرد که تاکید بر یادگیریِ طوطیوار و از بر کردنْ خلاقیت را خفه میکند و شاگردان را از حقِ پرسشگری باز میدارد. او معتقد بود که آموزش باید بر پرورش مهارتهای تفکرِ انتقادی تاکید کند، کنجکاوی را تشویق کرده، و اندیشهی مستقل را رواج دهد.
این متفکرْ منتقدِ نخبهگرایی و سوگیریِ طبقاتی در ذاتِ نظام آموزشی هم بود و استدلال میکرد که آموزش باید، بدون توجه به طبقه یا پیشینه، برای همه دمِدست باشد.
او همینطور مدعی بود که آموزش باید به دانشآموزان کمک کند تا به طور کامل از زندگی لذت ببرند و به جامعه خدمت کنند. بههمین دلایل، راسل برای تغییر نظام آموزشی به سمت یک سیستم آموزشی متمرکز بر دانشآموز و تفکرِ انتقادی، تلاش میکرد.
👍16
انسان ها ناآگاه به دنيا مى آيند نه احمق؛
اما با آموزشِ نادرست احمق میشوند!
برای خواندن اصل مطلب نک:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5739
اما با آموزشِ نادرست احمق میشوند!
برای خواندن اصل مطلب نک:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5739
👍5
رو سفیدی!
ایرج میرزا (فارغ از هر گونه داوری و ارزشداوری در بارهاش) شاهکاری دارد که روایتِ قصهای است ماندگار.
این روزها در یکی از اساتینِ* سرزمینی بسیار دور باز هم قصهی ایرج تکرار میشود.
اما اینبار آنانی که به سمتِ کاروانسرای ایرج سراسیمه میدوند تا درد را درمان کنند، فقط آنانی نیستند که او شرح میدهد، بلکه وزیرِ اعظم و حاکمِ ولایت و حکام کوچکتر و ماموران خُفیه و محتسبان و مامورانِ تبلیغ و ... هم هستند که دلنگران میشوند، جلسه میگیرند، حقالجلسه و حقالماموریت میگیرند، ...
و مثلِ همیشه حکم اخراجِ کارمندِ خطاکارِ دونپایه صادر میکنند و ...
و به این ترتیب مهمترین معضلات آن سرزمین بسیار دور را رفعورجوع میکنند و باز هم با آرامش به سرجای خود برمیگردند تا مثلِ باقی اولیاء محترم امور به رتقوفتقِ مسائل مهمهای از این نوع مشغول شوند.
و چه باک از این که در آن سرزمینِ دور حداقل ۷۰۰ دشت نشست کرده، دریاچهها خشک شدهاند، آب نیست و برق نیست، اما گردوغبار هست، آمار متخصصینِ مهاجر صعودی شده، نان گران شده و پنیر گرانتر، هزینهی مسکن و درمان بیچاره میکند همه را، خط فقر چند برابرِ حداقل حقوقِ کارگر است، بهجای "داد" بیداد حاکم است و ... با دنیا هم قهر و همهچیز هم باید از بیرون دهلا پهنا خریده شود!
بگذار از ایرج بشنویم حکایت را:
بر سردر کاروانسرایی / تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم* این خبر را / از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا، خلق / روی زنِ بینقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد / تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق / میرفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد، آن یکی خاک / یک چمچه ز گِل بر او کشیدند
ناموس به باد رفتهای را / با یک دو سه مشت گِل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جَست / رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی / چون شیر درنده میجهیدند
بی پیچه* زن گشاده رو را / پاچین عفاف میدریدند
لبهای قشنگ خوشگلش را / مانند نبات میمکیدند
فیالجمله تمام مردم شهر / در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد / مردم همه میجهنمیدند
میگشت قیامت آشکارا / یکباره به صور میدمیدند
طَیر* از وَکَرات* و وحش* از جَحر* /
اَنجُم* ز سپهر* میرمیدند
این است که پیش خالق و خلق / طلاب علوم رو سفیدند
با این علما!
هنوز مردم
از رونق مُلک ناامیدند!
==========ه
اساتین: استانها
ارباب عمائم: عمامهداران
پیچه: برقع، نقاب زنان
طیر: پرندهگان
وکرات: لانههای پرندگان
وحش: حیوانات درنده
جحر: لانهی حیواناتِ درنده
انجم: ستارهگان
سپهر: آسمان
ایرج میرزا (فارغ از هر گونه داوری و ارزشداوری در بارهاش) شاهکاری دارد که روایتِ قصهای است ماندگار.
این روزها در یکی از اساتینِ* سرزمینی بسیار دور باز هم قصهی ایرج تکرار میشود.
اما اینبار آنانی که به سمتِ کاروانسرای ایرج سراسیمه میدوند تا درد را درمان کنند، فقط آنانی نیستند که او شرح میدهد، بلکه وزیرِ اعظم و حاکمِ ولایت و حکام کوچکتر و ماموران خُفیه و محتسبان و مامورانِ تبلیغ و ... هم هستند که دلنگران میشوند، جلسه میگیرند، حقالجلسه و حقالماموریت میگیرند، ...
و مثلِ همیشه حکم اخراجِ کارمندِ خطاکارِ دونپایه صادر میکنند و ...
و به این ترتیب مهمترین معضلات آن سرزمین بسیار دور را رفعورجوع میکنند و باز هم با آرامش به سرجای خود برمیگردند تا مثلِ باقی اولیاء محترم امور به رتقوفتقِ مسائل مهمهای از این نوع مشغول شوند.
و چه باک از این که در آن سرزمینِ دور حداقل ۷۰۰ دشت نشست کرده، دریاچهها خشک شدهاند، آب نیست و برق نیست، اما گردوغبار هست، آمار متخصصینِ مهاجر صعودی شده، نان گران شده و پنیر گرانتر، هزینهی مسکن و درمان بیچاره میکند همه را، خط فقر چند برابرِ حداقل حقوقِ کارگر است، بهجای "داد" بیداد حاکم است و ... با دنیا هم قهر و همهچیز هم باید از بیرون دهلا پهنا خریده شود!
بگذار از ایرج بشنویم حکایت را:
بر سردر کاروانسرایی / تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم* این خبر را / از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا، خلق / روی زنِ بینقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد / تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق / میرفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد، آن یکی خاک / یک چمچه ز گِل بر او کشیدند
ناموس به باد رفتهای را / با یک دو سه مشت گِل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جَست / رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی / چون شیر درنده میجهیدند
بی پیچه* زن گشاده رو را / پاچین عفاف میدریدند
لبهای قشنگ خوشگلش را / مانند نبات میمکیدند
فیالجمله تمام مردم شهر / در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد / مردم همه میجهنمیدند
میگشت قیامت آشکارا / یکباره به صور میدمیدند
طَیر* از وَکَرات* و وحش* از جَحر* /
اَنجُم* ز سپهر* میرمیدند
این است که پیش خالق و خلق / طلاب علوم رو سفیدند
با این علما!
هنوز مردم
از رونق مُلک ناامیدند!
==========ه
اساتین: استانها
ارباب عمائم: عمامهداران
پیچه: برقع، نقاب زنان
طیر: پرندهگان
وکرات: لانههای پرندگان
وحش: حیوانات درنده
جحر: لانهی حیواناتِ درنده
انجم: ستارهگان
سپهر: آسمان
👍15
رایگانبخشی تا کجا؟
آیا او واقعا دچار مرضِ مسئولیت است؟
آیا او دچارِ طرحوارهی شرم بوده است؟
قصهی بسیار تکاندهندهی دختری که حس مسئولیت خواب از چشماش میربود!
دختری که میخواست داوطلبِ مادامالعمر بماند!
قصهی دختری که عاشق رفتن به کهریزک و بهشتزهرا و همدلی بوده، به جای کافهنشینی با دوستان! از چه سنّی؟ ۱۶ سالهگی!
این حکایتْ هم درس اخلاق و رایگانبخشی است، هم درس تعهد و مسئولیت، هم درس جانسختی، هم درس خلاقیتهای پیدرپی، و هم نقدِ آموزش، آنهم در سطحِ مدرسهی تیزهوشان.
درسهایی برای بزرگان تا آنها را در میدانِ عمل اول خود تجربه کنند و نسلِ بعد را هم در صحنهی واقعیِ زندگی به مدرسههایی واقعی ببرند.
==================ه
توجه، توجه!
این ۳ اپیزود مناسبِ شنیدنِ افراد حساس و البته کودکان نیست، چون لحظههایی بسیار سخت در خود دارند.
==================ه
پادکستِ راوی
اپیزودهای سریالی شمارهی ۴۰ تا ۴۲
حمیرا اخلاصی،
سندرم مسئولیتپذیری
https://castbox.fm/vb/618953832
===================ه
نظر گاه فرست:
چند روز پیش کسی میگفت:
اول شب بود. دیدم پدری، همسایه، با لباس سرِ کار رسیده به سر کوچه. دو پسر ۱۰ و ۸ سالهاش را صدا کرده در کنارش.
وقتی من رسیدم دیدم که دارد تکه گردنهای مرغ را از کیسه در میآورد و برای سگِ بیسرپرستی که یک تولهی باقیمانده دارد میریزد. هر دو حیوانِ عزیز بهشدت گرسنه با ولع هر آنچه او ریخت بلعیدند و سیر شده به گوشهای رفتند.
بچهها اهل مدرسه هستند، مدرسهی پادگانیِ مرسوم در دنیا و ایرانِ ایدئولوژیزده.
به پدر گفتم:
امشب بچهها درسی را از شما گرفتند که هیچ معلمی در تمامیِ دنیا نمیتوانست آن را بهشان یاد بدهد. چون شما پدر هستی و آنان فرزند و این صحنههم صحنهای آموزشی برای همه و صد البته برای دو عزیزی که رابطهشان با تو "زیرپوستی" هم هست.
و این است چهرهی آموزش در عملِ واقعی!
عملِ ملموس یعنی آموزش به خود و دیگران!
آموزش = سیاست!
آیا او واقعا دچار مرضِ مسئولیت است؟
آیا او دچارِ طرحوارهی شرم بوده است؟
قصهی بسیار تکاندهندهی دختری که حس مسئولیت خواب از چشماش میربود!
دختری که میخواست داوطلبِ مادامالعمر بماند!
قصهی دختری که عاشق رفتن به کهریزک و بهشتزهرا و همدلی بوده، به جای کافهنشینی با دوستان! از چه سنّی؟ ۱۶ سالهگی!
این حکایتْ هم درس اخلاق و رایگانبخشی است، هم درس تعهد و مسئولیت، هم درس جانسختی، هم درس خلاقیتهای پیدرپی، و هم نقدِ آموزش، آنهم در سطحِ مدرسهی تیزهوشان.
درسهایی برای بزرگان تا آنها را در میدانِ عمل اول خود تجربه کنند و نسلِ بعد را هم در صحنهی واقعیِ زندگی به مدرسههایی واقعی ببرند.
==================ه
توجه، توجه!
این ۳ اپیزود مناسبِ شنیدنِ افراد حساس و البته کودکان نیست، چون لحظههایی بسیار سخت در خود دارند.
==================ه
پادکستِ راوی
اپیزودهای سریالی شمارهی ۴۰ تا ۴۲
حمیرا اخلاصی،
سندرم مسئولیتپذیری
https://castbox.fm/vb/618953832
===================ه
نظر گاه فرست:
چند روز پیش کسی میگفت:
اول شب بود. دیدم پدری، همسایه، با لباس سرِ کار رسیده به سر کوچه. دو پسر ۱۰ و ۸ سالهاش را صدا کرده در کنارش.
وقتی من رسیدم دیدم که دارد تکه گردنهای مرغ را از کیسه در میآورد و برای سگِ بیسرپرستی که یک تولهی باقیمانده دارد میریزد. هر دو حیوانِ عزیز بهشدت گرسنه با ولع هر آنچه او ریخت بلعیدند و سیر شده به گوشهای رفتند.
بچهها اهل مدرسه هستند، مدرسهی پادگانیِ مرسوم در دنیا و ایرانِ ایدئولوژیزده.
به پدر گفتم:
امشب بچهها درسی را از شما گرفتند که هیچ معلمی در تمامیِ دنیا نمیتوانست آن را بهشان یاد بدهد. چون شما پدر هستی و آنان فرزند و این صحنههم صحنهای آموزشی برای همه و صد البته برای دو عزیزی که رابطهشان با تو "زیرپوستی" هم هست.
و این است چهرهی آموزش در عملِ واقعی!
عملِ ملموس یعنی آموزش به خود و دیگران!
آموزش = سیاست!
👍4
مستندِ
ماشین روز قیامت
در برنامه آپارات بیبیسی
- روایتِ تکاندهندهی بازماندههایِ همیشهگیِ بازیِ بزرگان
و
- گوشهای از رنجهایی که میبریم
بخشی از سهگانهی رویای صلح،
ساختهی سودابه مرادیان و همکاران.
برنامهی آپارات، بعد از نمایش این مستند، گفتگویی با کارشناسان انجام داده که علاقهمندان میتوانند فیلم آن را هم در اینترنت ببینند: 👇
https://shorturl.at/mKQR7
=========================
بهپیوستِ:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5742
ماشین روز قیامت
در برنامه آپارات بیبیسی
- روایتِ تکاندهندهی بازماندههایِ همیشهگیِ بازیِ بزرگان
و
- گوشهای از رنجهایی که میبریم
بخشی از سهگانهی رویای صلح،
ساختهی سودابه مرادیان و همکاران.
برنامهی آپارات، بعد از نمایش این مستند، گفتگویی با کارشناسان انجام داده که علاقهمندان میتوانند فیلم آن را هم در اینترنت ببینند: 👇
https://shorturl.at/mKQR7
=========================
بهپیوستِ:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5742
Dropbox
Mashine Roze Ghiamat.mpg
Shared with Dropbox
👍2
آهای عدالت، تو در کجایی؟!
آیا به سرزمین من هم سرخواهی زد؟!
آیا روزی ممکن است در همهجا و همیشه بتوان چهرهات را دید؟!
آیا هستیْ بر پایهی تو بنا شده؟!
یا مصداقِ زیر است؟:
"هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتیست، کی پذیرد همواری؟!" (رودکی)
===============ه
«پنج هزار تن اینجاییم،
در این بخش کوچک شهر ،
چه دشوار است سرودی سر کردن،
آن گاه که وحشت را آواز میخوانیم.
وحشت آن که من زندهام،
وحشت آن که میمیرم من،
خود را در انبوه این همه دیدن،
در میان این لحظههای بیشمار ابدیّت،
که در آن سکوت و فریاد هست،
لحظه پایان آوازم رقم میخورد.»
(ویکتور خارا، ترانهخوانِ مردم، در استادیومِ اسارت، پیش از شکنجه و قتلاش، با ۴۳ گلوله و ۵۶ شکستگی استخوان، درست ۵۰ سال پیش در 15 سپتامبر)
===========ه
تصویری از کنسرت «یک هزار گیتار برای ویکتورخارا» در سپتامبر سال ۲۰۱۶ در سانتیاگو.
===========ه
شرح او را در لینک زیر بخوانید تا ببینید سراَفرازان و سراَفکندهگان همهی روزگاران چه کسانی اند:
پرونده قتل ویکتور خارا؛ محکومیت قطعی متهمان پس از ۵۰ سال،
https://www.radiofarda.com/a/chilean-viktor-jara-trial/32576679.html
آیا به سرزمین من هم سرخواهی زد؟!
آیا روزی ممکن است در همهجا و همیشه بتوان چهرهات را دید؟!
آیا هستیْ بر پایهی تو بنا شده؟!
یا مصداقِ زیر است؟:
"هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتیست، کی پذیرد همواری؟!" (رودکی)
===============ه
«پنج هزار تن اینجاییم،
در این بخش کوچک شهر ،
چه دشوار است سرودی سر کردن،
آن گاه که وحشت را آواز میخوانیم.
وحشت آن که من زندهام،
وحشت آن که میمیرم من،
خود را در انبوه این همه دیدن،
در میان این لحظههای بیشمار ابدیّت،
که در آن سکوت و فریاد هست،
لحظه پایان آوازم رقم میخورد.»
(ویکتور خارا، ترانهخوانِ مردم، در استادیومِ اسارت، پیش از شکنجه و قتلاش، با ۴۳ گلوله و ۵۶ شکستگی استخوان، درست ۵۰ سال پیش در 15 سپتامبر)
===========ه
تصویری از کنسرت «یک هزار گیتار برای ویکتورخارا» در سپتامبر سال ۲۰۱۶ در سانتیاگو.
===========ه
شرح او را در لینک زیر بخوانید تا ببینید سراَفرازان و سراَفکندهگان همهی روزگاران چه کسانی اند:
پرونده قتل ویکتور خارا؛ محکومیت قطعی متهمان پس از ۵۰ سال،
https://www.radiofarda.com/a/chilean-viktor-jara-trial/32576679.html
👍12
اندر بزرگداشتِ دوستی!
================ه
سلام غلام،
چند ساعت پیش دوستی شریف و "سردْوگرمچشیدهی روزگارْ مطلب زیر را (البته با نقلِ به معنا) با من مطرح کرد:
[گاهی وقت ها با بعضی ها که تماس میگیرم و دوست دارم حالشان را بپرسم و یا ببینمشان و قبلاش خودم را آماده میکنم که در حد ضرورت و توان و وقت و عقلام احیانا کمکشان کنم، یا اصلا جوابی نمیدهند یا با قدری تاخیر نمونهعبارتهای کلیشهایِ زیر را بهعنوانِ جواب دریافت میکنم:
"باشه خودم تماس میگیرم"
"در یک فرصت مناسب همدیگر را خواهیمدید"
"میخواستم خودم با تو تماس بگیرم"
"همیشه بهفکر ات هستم، حتما تماس میگیرم"
"خوبی؟ من حالام تعریفی نداره، ولی دوست دارم ببینمات"
"در یک فرصتِ مناسب، من هم دوست دارم صدایت را بشنوم"
و " ... "
عجیبه که بعضی از همین آدمها بهخصوص در فضای مجازی چند تا از این خروس قندی های خبریِ معمول برایام پرت میکنند که فعلا دلخوش شوم تا بعد.
بعضیهاشان هم زبانِ شکلکهای فضای مجازی را میدانند، یکی دو تا یا حتی بیشتر از انواع این شکلکها را پرت میکنند برایام .
وقتی هم که تماس میگیرند تند و تیز از همه چیز میپرسند غیر از حال و وضعام، و مجال جواب دادن را هم از من دریغ میکنند.]
همین دوستِ شریف در آخر از من پرسید که:
"تو هم با این پدیدهها روبرو هستی؟ ما رفیقایم؛ اگر اشکالی در من میبینی قسم به پاس رفاقتمان از آن نگذر و بگو."
واقعا میمانم و نمیدانم که چهطوری جواباش را بدهم. به پاسِ رفاقتمان از من خواسته پاسخی بدهم، نمیشود من هم مثل بعضیها بیجواباش بگذارم یا با دو تا شکلک دلاش را خوش کنم؛ آنوقت است که خودم هم میشوم مثل آن بعضیها.
راستی!
نکند روزی بیاید که ماها هم میشویم همان "بعضیها"!
=========ه
بارها شده که با دوستی قدیمی تماس میگیرم و خیال میکنم در این زمانهی "بیپیوندی" و "اتمیشدن" فرد در همهی دنیا و مخصوصا در سرزمینِ فرابحرانزدهمان میتوانم پیوندی کهنه را محکمتر کنم.
اما نتیجهی عکس میدهد.
یک ریز حرف میزند، از زمین و آسمان، از سیاست و کیاست و بدیهای "دیگران" و کجکِرداریِ فلک و مشکلاتِ مالی و بیماریهای خود و خانوادهاش.
بهقول سعدی در جزیرهی کیش، امان نمیدهد تا نفسی تازه کند و کمی هم بپرسد که: "سعدی تو هم چیزی بگو!"
و بعد، آرام و آهسته بشنود.
اما بعد از نیم ساعت حرف زدن، هیچ نمیپرسد که تو چه مرگات است؟ تو چه میکنی؟ با فلان مشکلِ همیشهگیات چه کردی؟ سبکتر شده رنجاش؟
و چند لحظه بعد:
همایون! کاری نداری؟
- نه!
پس خدافظ
=========ه
پادکستِ "راوی شو " مصاحبهای دارد: " رامتینِ شهرت، زندگی به سبکِ بومگردی- نارتیتی " در اپیزودِ ۲:
https://castbox.fm/vb/515494276
اپیزود فارغ از قوتها و ضعفِ خود، نگاهی از رامتین را به ما معرفی میکند که خیلی با روالِ رایج فرق دارد.
چه با سبکِ زندگیِ او مخالف باشید یا موافق، فرقی نمیکند. آن نگاه مهم و ارزندهی درسگیری است. نگاهِ خاصِ او به دوستی و نگاه به زندگی که مسابقه و رشدِ کمّی نیست، بلکه بالابردن کیفیت، با کمکِ دوستی است.
========ه
گوشهای از
"همکلامیِ ایوان ایلیچ و مجید رهنما"
در بارهی دوستی:
https://ghkeshani.com/illichandrahnemadialogue
"شمعی در تاریکی بهدست گیر، شمعی در تاریکی باش، بدان که نوری در تاریکی هستی."
دوستی نمیتواند واقعی باشد، مگر
"باز و گشوده"،
"فراگیر و دربرگیرنده" و
"همسفرهوار، رفیقانه و خوش مشربانه" باشد، مگر که سوم شخصی هم صادقانه و
"تمام و کمال"
بتواند به آن دعوت شود. شمعی که در جلوی ما به اتاق روشنی میدهد، پیپمان را هم میتواند روشن کند، کبریت هم همین خدمت را میتواند بکند، امّا کبریت نمیگذارد بازتابِ پیوستهی سوم شخص را در شاگردان هر دویمان ببینیم، ما را از این حضور پیوستهی سوم شخصها با خبر نمیکند.
مجید!
وقتی به چهرهات نگاه میکنم، حدس میزنم که با نومیدی، یا حتّی تحقیرشدهگی در چهرهی خوانندگان آینده فکر میکنی. آنان افرادی محترماند، که خواهان کار نیکاند، و ممکن است بگذارند که "دوستی" بتواند جوانهای باشد که از درون آن کنش سیاسی رشد کند. من اعتراف میکنم که تعبیر سیاسیشان از دوستی، ریشه در یک سنت ارجمند دارد.
زندگیِ سیاسی، حُسُن تعبیری توخالی شدهاست. بنابر این دوستیِ سیاسی، که برای ارسطو محصول فضیلتهای مدنیِ تجربهشده در خانوار و گردهماییهای اجتماعی بود، بهناچار تباه شدهاست، هر قدر هم که نیات مبلغاناش والا باشد.
"وقف یکدیگر بودن" و
"از خودگذشتگیِ" برآمده از دوستی، موتورِ موّلدِ تنها فضایی است که فرصت میدهد تا آنچیزی رخ دهد که میخواهی:
فضایی خُــرْد که در آن میتوانیم بر سر جستجوی نیکخواهی توافق داشته باشیم.
و
نگاه حافظ: https://t.me/GahFerestGhKeshani/5297
================ه
سلام غلام،
چند ساعت پیش دوستی شریف و "سردْوگرمچشیدهی روزگارْ مطلب زیر را (البته با نقلِ به معنا) با من مطرح کرد:
[گاهی وقت ها با بعضی ها که تماس میگیرم و دوست دارم حالشان را بپرسم و یا ببینمشان و قبلاش خودم را آماده میکنم که در حد ضرورت و توان و وقت و عقلام احیانا کمکشان کنم، یا اصلا جوابی نمیدهند یا با قدری تاخیر نمونهعبارتهای کلیشهایِ زیر را بهعنوانِ جواب دریافت میکنم:
"باشه خودم تماس میگیرم"
"در یک فرصت مناسب همدیگر را خواهیمدید"
"میخواستم خودم با تو تماس بگیرم"
"همیشه بهفکر ات هستم، حتما تماس میگیرم"
"خوبی؟ من حالام تعریفی نداره، ولی دوست دارم ببینمات"
"در یک فرصتِ مناسب، من هم دوست دارم صدایت را بشنوم"
و " ... "
عجیبه که بعضی از همین آدمها بهخصوص در فضای مجازی چند تا از این خروس قندی های خبریِ معمول برایام پرت میکنند که فعلا دلخوش شوم تا بعد.
بعضیهاشان هم زبانِ شکلکهای فضای مجازی را میدانند، یکی دو تا یا حتی بیشتر از انواع این شکلکها را پرت میکنند برایام .
وقتی هم که تماس میگیرند تند و تیز از همه چیز میپرسند غیر از حال و وضعام، و مجال جواب دادن را هم از من دریغ میکنند.]
همین دوستِ شریف در آخر از من پرسید که:
"تو هم با این پدیدهها روبرو هستی؟ ما رفیقایم؛ اگر اشکالی در من میبینی قسم به پاس رفاقتمان از آن نگذر و بگو."
واقعا میمانم و نمیدانم که چهطوری جواباش را بدهم. به پاسِ رفاقتمان از من خواسته پاسخی بدهم، نمیشود من هم مثل بعضیها بیجواباش بگذارم یا با دو تا شکلک دلاش را خوش کنم؛ آنوقت است که خودم هم میشوم مثل آن بعضیها.
راستی!
نکند روزی بیاید که ماها هم میشویم همان "بعضیها"!
=========ه
بارها شده که با دوستی قدیمی تماس میگیرم و خیال میکنم در این زمانهی "بیپیوندی" و "اتمیشدن" فرد در همهی دنیا و مخصوصا در سرزمینِ فرابحرانزدهمان میتوانم پیوندی کهنه را محکمتر کنم.
اما نتیجهی عکس میدهد.
یک ریز حرف میزند، از زمین و آسمان، از سیاست و کیاست و بدیهای "دیگران" و کجکِرداریِ فلک و مشکلاتِ مالی و بیماریهای خود و خانوادهاش.
بهقول سعدی در جزیرهی کیش، امان نمیدهد تا نفسی تازه کند و کمی هم بپرسد که: "سعدی تو هم چیزی بگو!"
و بعد، آرام و آهسته بشنود.
اما بعد از نیم ساعت حرف زدن، هیچ نمیپرسد که تو چه مرگات است؟ تو چه میکنی؟ با فلان مشکلِ همیشهگیات چه کردی؟ سبکتر شده رنجاش؟
و چند لحظه بعد:
همایون! کاری نداری؟
- نه!
پس خدافظ
=========ه
پادکستِ "راوی شو " مصاحبهای دارد: " رامتینِ شهرت، زندگی به سبکِ بومگردی- نارتیتی " در اپیزودِ ۲:
https://castbox.fm/vb/515494276
اپیزود فارغ از قوتها و ضعفِ خود، نگاهی از رامتین را به ما معرفی میکند که خیلی با روالِ رایج فرق دارد.
چه با سبکِ زندگیِ او مخالف باشید یا موافق، فرقی نمیکند. آن نگاه مهم و ارزندهی درسگیری است. نگاهِ خاصِ او به دوستی و نگاه به زندگی که مسابقه و رشدِ کمّی نیست، بلکه بالابردن کیفیت، با کمکِ دوستی است.
========ه
گوشهای از
"همکلامیِ ایوان ایلیچ و مجید رهنما"
در بارهی دوستی:
https://ghkeshani.com/illichandrahnemadialogue
"شمعی در تاریکی بهدست گیر، شمعی در تاریکی باش، بدان که نوری در تاریکی هستی."
دوستی نمیتواند واقعی باشد، مگر
"باز و گشوده"،
"فراگیر و دربرگیرنده" و
"همسفرهوار، رفیقانه و خوش مشربانه" باشد، مگر که سوم شخصی هم صادقانه و
"تمام و کمال"
بتواند به آن دعوت شود. شمعی که در جلوی ما به اتاق روشنی میدهد، پیپمان را هم میتواند روشن کند، کبریت هم همین خدمت را میتواند بکند، امّا کبریت نمیگذارد بازتابِ پیوستهی سوم شخص را در شاگردان هر دویمان ببینیم، ما را از این حضور پیوستهی سوم شخصها با خبر نمیکند.
مجید!
وقتی به چهرهات نگاه میکنم، حدس میزنم که با نومیدی، یا حتّی تحقیرشدهگی در چهرهی خوانندگان آینده فکر میکنی. آنان افرادی محترماند، که خواهان کار نیکاند، و ممکن است بگذارند که "دوستی" بتواند جوانهای باشد که از درون آن کنش سیاسی رشد کند. من اعتراف میکنم که تعبیر سیاسیشان از دوستی، ریشه در یک سنت ارجمند دارد.
زندگیِ سیاسی، حُسُن تعبیری توخالی شدهاست. بنابر این دوستیِ سیاسی، که برای ارسطو محصول فضیلتهای مدنیِ تجربهشده در خانوار و گردهماییهای اجتماعی بود، بهناچار تباه شدهاست، هر قدر هم که نیات مبلغاناش والا باشد.
"وقف یکدیگر بودن" و
"از خودگذشتگیِ" برآمده از دوستی، موتورِ موّلدِ تنها فضایی است که فرصت میدهد تا آنچیزی رخ دهد که میخواهی:
فضایی خُــرْد که در آن میتوانیم بر سر جستجوی نیکخواهی توافق داشته باشیم.
و
نگاه حافظ: https://t.me/GahFerestGhKeshani/5297
👍6
اندر بزرگداشتِ دوستی!
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5747
تابلو: بزرگداشتِ دوستانِ [کافههای محلهی] مونپارناسِ پاریس، ۱۹۶۲، مارِوْنا
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5747
تابلو: بزرگداشتِ دوستانِ [کافههای محلهی] مونپارناسِ پاریس، ۱۹۶۲، مارِوْنا
کانال وزین ترازوی تاریخ بحثهای نظری تاریخ را مطرح میکند، قابل توجه علاقهمندان:
https://t.me/tarazooh
https://t.me/tarazooh
Telegram
ترازوی تاریخ
مجالی برای بازتاب تأملات صاحبنظران "فلسفه تاریخ" و گشتی در تاریخ ایران و اسلام.
@Ehsan_Eshfagh
@Ehsan_Eshfagh
👍1
کانال وزینِ یادها تاریخ معاصر را روایت میکند، اما فقط با نقلِ نوشتههای بسیار اثرگذار یا نوشتههای اشخاص بسیار اثرگذار بر نان و آب و حال و روزِ فعلیِ ما.
دیدن این روایتها میتواند کمکی باشد به شناختِ ما از ما
لطفا با جستجوی اسم افراد موثر در تاریخ معاصر از این کانال استفاده کنید، مثل علم، هاشمی، شاه، مصدق، کاشانی، رضا شاه، و ... :
https://t.me/yaadha
دیدن این روایتها میتواند کمکی باشد به شناختِ ما از ما
لطفا با جستجوی اسم افراد موثر در تاریخ معاصر از این کانال استفاده کنید، مثل علم، هاشمی، شاه، مصدق، کاشانی، رضا شاه، و ... :
https://t.me/yaadha
Telegram
یادها
مانند هر مخاطبی، بخش هایی از تاریخ برایم جذاب است. در اینجا با سایر مخاطبان در میان می گذارم
👍3
ارتشبدِ فرماندهی کل، استالین، و زبانزدهای مضحکه شده
جملههای کوتاه شعارواری که استالین ایراد کرده بود بارها و بارها در روزنامهها و سخنرانیهای تبلیغاتی تکرار و زبانزد میشدند و گاه حتی بر روی پرچمها نوشته میشدند:
"رفقا! زندگی بهتر شدهاست"،
"فناوری در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
"هستهی اصلیِ سازمان در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
"از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید"،
"هیچ دژ و قلعهای وجود ندارد که بُلشـِـویکها نتوانند بر آن بخروشند".
این شعارها مانند آهنگهای تبلیغاتی بهآسانی در خاطر میماندند و بهآسانی هم میشد از آنها متنفر شد و دستشان انداخت.
دیدهایم که مردمِ خشمگین، چهگونه با کنایه، عبارت آزاردهندهی "زندگی بهتر شدهاست" را بر زبان میآوردند. شعارِ "از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید" دستاویز دیگری برای شوخیها و بذلهگوییهای همیشهگی بود: مثلا مردم میگفتند "وقتی غرب را گرفتیم، میتوانیم همانجا بمانیم؟"، "وقتی نزدیک آمریکا رسیدیم، بگذارید من پیاده بشوم. نمیخواهم سبقت بگیرم و جلوتر بروم".
(ص. ۴۱۲، زندگیِ روزمره در سایه استالینیسم، نوریان دهکردی و قزلسفلی، نشر امید صبا)
جملههای کوتاه شعارواری که استالین ایراد کرده بود بارها و بارها در روزنامهها و سخنرانیهای تبلیغاتی تکرار و زبانزد میشدند و گاه حتی بر روی پرچمها نوشته میشدند:
"رفقا! زندگی بهتر شدهاست"،
"فناوری در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
"هستهی اصلیِ سازمان در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
"از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید"،
"هیچ دژ و قلعهای وجود ندارد که بُلشـِـویکها نتوانند بر آن بخروشند".
این شعارها مانند آهنگهای تبلیغاتی بهآسانی در خاطر میماندند و بهآسانی هم میشد از آنها متنفر شد و دستشان انداخت.
دیدهایم که مردمِ خشمگین، چهگونه با کنایه، عبارت آزاردهندهی "زندگی بهتر شدهاست" را بر زبان میآوردند. شعارِ "از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید" دستاویز دیگری برای شوخیها و بذلهگوییهای همیشهگی بود: مثلا مردم میگفتند "وقتی غرب را گرفتیم، میتوانیم همانجا بمانیم؟"، "وقتی نزدیک آمریکا رسیدیم، بگذارید من پیاده بشوم. نمیخواهم سبقت بگیرم و جلوتر بروم".
(ص. ۴۱۲، زندگیِ روزمره در سایه استالینیسم، نوریان دهکردی و قزلسفلی، نشر امید صبا)
👍6
✳️ ارتشبدِ فرماندهی کل، استالین،
و شعارهای مضحکه شده
✅ جملههای کوتاه شعارواری که استالین ایراد کرده بود بارها و بارها در روزنامهها و سخنرانیهای تبلیغاتی تکرار و زبانزد میشدند و گاه حتی بر روی پرچمها نوشته میشدند:
✅ "رفقا! زندگی بهتر شدهاست"،
✅ "فناوری در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
✅ "هستهی اصلیِ سازمان در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
✅ "از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید"،
✅ "هیچ دژ و قلعهای وجود ندارد که بُلشـِـویکها نتوانند بر آن بخروشند".
✅این شعارها مانند آهنگهای تبلیغاتی بهآسانی در خاطر میماندند و بهآسانی هم میشد از آنها متنفر شد و دستشان انداخت.
دیدهایم که مردمِ خشمگین، چهگونه با کنایه، عبارت آزاردهندهی "زندگی بهتر شدهاست" را بر زبان میآوردند.
✅شعارِ "از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید" دستاویز دیگری برای شوخیها و بذلهگوییهای همیشهگی بود:
مثلا مردم میگفتند:
✳️"وقتی غرب را گرفتیم، میتوانیم همانجا بمانیم؟"
یا
✳️"وقتی نزدیک آمریکا رسیدیم، بگذارید من پیاده بشوم. نمیخواهم سبقت بگیرم و جلوتر بروم".
✅ (ص. ۴۱۲، زندگیِ روزمره در سایه استالینیسم)
و شعارهای مضحکه شده
✅ جملههای کوتاه شعارواری که استالین ایراد کرده بود بارها و بارها در روزنامهها و سخنرانیهای تبلیغاتی تکرار و زبانزد میشدند و گاه حتی بر روی پرچمها نوشته میشدند:
✅ "رفقا! زندگی بهتر شدهاست"،
✅ "فناوری در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
✅ "هستهی اصلیِ سازمان در بارهی همهچیز تصمیم میگیرد"،
✅ "از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید"،
✅ "هیچ دژ و قلعهای وجود ندارد که بُلشـِـویکها نتوانند بر آن بخروشند".
✅این شعارها مانند آهنگهای تبلیغاتی بهآسانی در خاطر میماندند و بهآسانی هم میشد از آنها متنفر شد و دستشان انداخت.
دیدهایم که مردمِ خشمگین، چهگونه با کنایه، عبارت آزاردهندهی "زندگی بهتر شدهاست" را بر زبان میآوردند.
✅شعارِ "از غرب پیشی بگیرید و بر آن حاکم شوید" دستاویز دیگری برای شوخیها و بذلهگوییهای همیشهگی بود:
مثلا مردم میگفتند:
✳️"وقتی غرب را گرفتیم، میتوانیم همانجا بمانیم؟"
یا
✳️"وقتی نزدیک آمریکا رسیدیم، بگذارید من پیاده بشوم. نمیخواهم سبقت بگیرم و جلوتر بروم".
✅ (ص. ۴۱۲، زندگیِ روزمره در سایه استالینیسم)
👍5
Forwarded from خانه آشنا
📌جلسه رونمایی از کتابِ
« برچیدن همه احزاب»
نوشته سیمونوی با ترجمه غلامعلی کشانی و
با مقدمه و ویرایش مصطفی ملکیان
🎙با حضور و سخنرانی:
استاد مصطفی ملکیان
غلامعلی کشانی(مترجم)
📎چهارشنبه ۲۲ شهریورماه
⏰ ساعت ۱۸:۰۰ تا ۲۰:۰۰
لینک ثبتنام:
https://khanehashena.com/myevents/book/
📌 حضور در این نشست آزاد و تنها از طریق ثبتنام میباشد. (ظرفیت محدود)
آدرس: بلوار میرداماد، مصدق جنوبی، کوچه تابان شرقی ، پلاک ۱۱، واحد ۲.طبقه دوم
☎️ ۲۲۲۲۲۳۰۰
📞 ۰۹۲۱۳۰۱۹۰۱۹
@khanehashena
www.khanehashena.com
صفحه اینستاگرام خانه آشنا:
https://plink.ir/l9NsP
« برچیدن همه احزاب»
نوشته سیمونوی با ترجمه غلامعلی کشانی و
با مقدمه و ویرایش مصطفی ملکیان
🎙با حضور و سخنرانی:
استاد مصطفی ملکیان
غلامعلی کشانی(مترجم)
📎چهارشنبه ۲۲ شهریورماه
⏰ ساعت ۱۸:۰۰ تا ۲۰:۰۰
لینک ثبتنام:
https://khanehashena.com/myevents/book/
📌 حضور در این نشست آزاد و تنها از طریق ثبتنام میباشد. (ظرفیت محدود)
آدرس: بلوار میرداماد، مصدق جنوبی، کوچه تابان شرقی ، پلاک ۱۱، واحد ۲.طبقه دوم
☎️ ۲۲۲۲۲۳۰۰
📞 ۰۹۲۱۳۰۱۹۰۱۹
@khanehashena
www.khanehashena.com
صفحه اینستاگرام خانه آشنا:
https://plink.ir/l9NsP
👍5
✳️جنگ کثیف،
این بار در آرژانتین،
و بارهایی دیگر، در سرزمینهایی دیگر!
-----------------------------------ه
✅معرفیِ داستان از پادکستِ "راوکست":
ما در این داستان میریم به آرژانتین، اوج داستانمون مربوط میشه به بین سالهای 1976 تا 1983، زمانی که ارتش با کودتایی که انجام داد قدرت رو دست گرفت و یک دوره سیاه رو رقم زد، دیکتاتوری ای راه انداخت که به جرات میشه گفت کم سابقه بوده و اکثرا با عنوان جنگ کثیف ازش یاد میشه.
حکومت نظامی معتقد بود که برای حفظ نظم و امنیت جامعه و ریشه کن کردن دشمنان آرژانتین، که چپ ها و مخالفین تمدن غرب باشن، این حق رو داره که از هر شیوه غیر انسانی که میتونه استفاده کنه و به همین دلیل بود که همچین اسمی روی این دوره از تاریخ سیاه آرژانتین گذاشتن. [در واقع، برچسبِ چپ اسمِ رمزی بود برای ناپدید کردن هر کس که معترض بود.]
شما در این ویدیو از دوران دیکتاتوری نظامیان، از ناپدید شدن حداقل 30 هزار نفر، پروازهای مرگ [و پرتابِ زندانی به آبهای اقیانوس اطلس، جنبش مادران روسری سفید [مادرانِ دادخواهِ فرزندانِ مفقودشده] و جام جهانی پر حرف و حدیث آرژانتین در 1978 میشنوید. دوران مخوفی که با کودتاهای خونین و پی در پی همراه بود و روزهایی سیاه و دردناک را برای مردم آرژانتین رقم زد.
================ه
اما آیا مادران کارشان نتیجه داد؟
پاسخِ این پرسش را در این قصه میشنوید. اما میتوانید با دنبال کردنِ تحولاتِ آرژانتینِ معاصر و فعلی پاسخ مفصلتری دریافت کنید.
آنچه که هست، امروزه، آرژانتین ظاهرا یکی از جدیترین دادگستریهای دنیا را در زمینهی تعقیب قتل و ترورِ دولتی دارد. همین قوهی قضاییه و قاضیهای شریف آرژانتینی بودهاند که ژنرال ویدلا و قاتلانِ مامور ژنرال فرانکو در اسپانیا را جانانه تعقیب کردند و نگذاشتند تا قِسِر در بروند:
ravcast.podbean.com/e/جنگ-کثیف/
داستانِ قاتلانِ دولتیِ آرژانتین و اسپانیا را در دو فیلمِ معرفیشده در همین کانال میتوان دید:
- سکوتِ دیگران:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5155
و
- آرژانتین ۱۹۸۵، دانلود از آپارات:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5531
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5533
- معرفی فیلمِ آرژانتین ۱۹۸۵:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5538
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5539
دادگستریِ شیلی هم مثل آرژانتین توانست با پیگیریهای خود قاتلان ویکتورخارا (ترانهسرای مردم) و قربانیانِ دیگر نظام پینوشه را بعد از ۵۰ سال شناسایی و محکوم کند:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5746
این بار در آرژانتین،
و بارهایی دیگر، در سرزمینهایی دیگر!
-----------------------------------ه
✅معرفیِ داستان از پادکستِ "راوکست":
ما در این داستان میریم به آرژانتین، اوج داستانمون مربوط میشه به بین سالهای 1976 تا 1983، زمانی که ارتش با کودتایی که انجام داد قدرت رو دست گرفت و یک دوره سیاه رو رقم زد، دیکتاتوری ای راه انداخت که به جرات میشه گفت کم سابقه بوده و اکثرا با عنوان جنگ کثیف ازش یاد میشه.
حکومت نظامی معتقد بود که برای حفظ نظم و امنیت جامعه و ریشه کن کردن دشمنان آرژانتین، که چپ ها و مخالفین تمدن غرب باشن، این حق رو داره که از هر شیوه غیر انسانی که میتونه استفاده کنه و به همین دلیل بود که همچین اسمی روی این دوره از تاریخ سیاه آرژانتین گذاشتن. [در واقع، برچسبِ چپ اسمِ رمزی بود برای ناپدید کردن هر کس که معترض بود.]
شما در این ویدیو از دوران دیکتاتوری نظامیان، از ناپدید شدن حداقل 30 هزار نفر، پروازهای مرگ [و پرتابِ زندانی به آبهای اقیانوس اطلس، جنبش مادران روسری سفید [مادرانِ دادخواهِ فرزندانِ مفقودشده] و جام جهانی پر حرف و حدیث آرژانتین در 1978 میشنوید. دوران مخوفی که با کودتاهای خونین و پی در پی همراه بود و روزهایی سیاه و دردناک را برای مردم آرژانتین رقم زد.
================ه
اما آیا مادران کارشان نتیجه داد؟
پاسخِ این پرسش را در این قصه میشنوید. اما میتوانید با دنبال کردنِ تحولاتِ آرژانتینِ معاصر و فعلی پاسخ مفصلتری دریافت کنید.
آنچه که هست، امروزه، آرژانتین ظاهرا یکی از جدیترین دادگستریهای دنیا را در زمینهی تعقیب قتل و ترورِ دولتی دارد. همین قوهی قضاییه و قاضیهای شریف آرژانتینی بودهاند که ژنرال ویدلا و قاتلانِ مامور ژنرال فرانکو در اسپانیا را جانانه تعقیب کردند و نگذاشتند تا قِسِر در بروند:
ravcast.podbean.com/e/جنگ-کثیف/
داستانِ قاتلانِ دولتیِ آرژانتین و اسپانیا را در دو فیلمِ معرفیشده در همین کانال میتوان دید:
- سکوتِ دیگران:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5155
و
- آرژانتین ۱۹۸۵، دانلود از آپارات:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5531
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5533
- معرفی فیلمِ آرژانتین ۱۹۸۵:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5538
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5539
دادگستریِ شیلی هم مثل آرژانتین توانست با پیگیریهای خود قاتلان ویکتورخارا (ترانهسرای مردم) و قربانیانِ دیگر نظام پینوشه را بعد از ۵۰ سال شناسایی و محکوم کند:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5746
Podbean
Login to your Podbean Account | Podbean
Log into Podbean to start podcasting. Get everything you need for a successful podcast.
👍4👎1
✳️ سیمون وی و
نشستِ رونمایی از کتابِ
برچیدن همه احزاب
✳️ فایل صوتی این نشست در زیر آمده است. 👇
✅ او نابغهای بود همچون بیشترِ نابغهها، که رگههایی از جنون را هم با خود حمل میکنند. پس همچون همهی ابنای بشر واجبالخطا است، همراه با سلیقهها و ویژگیهای شخصیت و هویتِ روانی و ... . پس طبعا نظر و عملِ او را قابل نقد میبینیم.
سیمون وی را میتوان در عرصههای بسیار متفاوتی تجربه کرد، چون نابغهای نادر هم بوده:
فلسفه، اندیشهی سیاسی، الهیات، اندیشهی عرفانیِ مسیحی، عرفانِ در عمل، کنشگریِ سیاسی، اجتماعی و کارگری.
✅ این کنشگر-متفکر در ابتدا بهعنوان متفکری در زمینهی الهیات و عرفان مسیحی، و البته با زندگینامهای نادر به همتِ بزرگوارانی همچون فروزان راسخی (مترجم) و مصطفی ملکیان (با نوشتنِ مقدمههایی روشنگر) برای اولین بار در دو کتاب معرفی شد. اما آشنایی با چهرهی سیاسی او هم چیزی بود که میتوانست یکی از پرسشهای روز (و البته قدیمیِ) جامعهی ایران را در زمینهی کنشِ اجتماعی-سیاسی زیرِ بحث ببرد:
حزبْ برای آبادی، آزادی، آرامش و نیکبختیِ این مردمانِ رنجدیده و فرابحرانزده چه میتواند بکند؟
او فرانسوی است و احزاب فرانسه را دیده. اما نقدِ او به آنها منحصر نمیشود. نقد او کلیتر است:
✅ احزاب (و بهطورِ کلی، همهی گروههای ایدئولوژیک و اعتقادی) سه ویژگیِ اصلی دارند:
1. حزب ماشینی است برای تولیدِ شور و هیجانِ گروهی.
2. حزب سازمانی است با هدف اِعمال فشارِ گروهی بر ذهنِ تکتکِ اعضای خود.
3. رشدِ نامحدودْ هدفِ اول و آخرِ هر حزب است.
و اینها ربطی به این یا آن کشور ندارند، چرا که به تعریفِ اولیهی هر حزبی مربوط میشوند.
✅ پس، این کتاب میتواند کمکی باشد برای بازشدن بحثِ راههای شکوفاییِ ملی در سرزمینِ ما. میتوان در ادامهی صحبت او به این فکر کرد که اگر داستان اینگونه است، پس چه باید کرد؟
سیمون وی این پرسش را بیجواب نمیگذارد. او میگوید جمعهای مطالبهگر، با مطالبهگریِ محدود و مشخص، با هدفِ مشخص، و با مدتزمانِ مشخص، بدون ارجاع به هیچ ایدئولوژی و دگمی میتوانند انواع متنوعِ مطالباتِ مردم را پیگیری کنند و به تحققِ آنها کمک کنند. و البته که بلافاصله پس از انجامِ وظیفهی تعریفشدهی مشخصشان از دوْر بیرون بروند.
✅ ممکن است که این تنها پاسخ به شرِ احزاب نباشد؛ اما پافشاری لازم را به وجودِ شرّی میکند که بعدها گریبان اعضا و بعدتر گریبانِ ملت را خواهد گرفت، شرّی که زاییدهی غولِ بزرگِ بیرحم و نادان و بیمهارِ قدرتِ بزرگِ حزب و دولت (لِویاتانِ یا نهنگِ همه چیزخوارِ هابزی) است.
جویندهگان میتوانند راه حلهای دیگری را جستجو و ابداع کنند، اما هر چه باشد، میباید از شرِ احزاب دوری کنند.
این نکات بودند که ترجمهی این کتاب را برای مترجم به یک "باید" تبدیل کردند و به نویسندهی مقدمهی کتاب، مصطفی ملکیان، که یکی از اندیشهورزان مطرح امروزین این سرزمین است شوق این را داد که با مقدمهای وافی به مقصودْ بحثِ کتاب را تکمیلتر کنند.
✅ برچیدنِ همهی احزاب، دارای پیوستهای متعددی است، که مترجم انگلیسی و مترجم فارسی به آن اضافه کردهاند، از جمله
- خویشاوندیِ فکری و تاثیرپذیریِ کامو از سیمون وی، و نیز
- مقالهی مفصلِ دانشنامهی فلسفی دانشگاه استنفورد در بارهی سیمون وی.
✅ برای اطلاع بیشتر، نک: جستجوی سیمون وی در همین کانال و نیز سایت عدم خشونت.
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5758
نشستِ رونمایی از کتابِ
برچیدن همه احزاب
✳️ فایل صوتی این نشست در زیر آمده است. 👇
✅ او نابغهای بود همچون بیشترِ نابغهها، که رگههایی از جنون را هم با خود حمل میکنند. پس همچون همهی ابنای بشر واجبالخطا است، همراه با سلیقهها و ویژگیهای شخصیت و هویتِ روانی و ... . پس طبعا نظر و عملِ او را قابل نقد میبینیم.
سیمون وی را میتوان در عرصههای بسیار متفاوتی تجربه کرد، چون نابغهای نادر هم بوده:
فلسفه، اندیشهی سیاسی، الهیات، اندیشهی عرفانیِ مسیحی، عرفانِ در عمل، کنشگریِ سیاسی، اجتماعی و کارگری.
✅ این کنشگر-متفکر در ابتدا بهعنوان متفکری در زمینهی الهیات و عرفان مسیحی، و البته با زندگینامهای نادر به همتِ بزرگوارانی همچون فروزان راسخی (مترجم) و مصطفی ملکیان (با نوشتنِ مقدمههایی روشنگر) برای اولین بار در دو کتاب معرفی شد. اما آشنایی با چهرهی سیاسی او هم چیزی بود که میتوانست یکی از پرسشهای روز (و البته قدیمیِ) جامعهی ایران را در زمینهی کنشِ اجتماعی-سیاسی زیرِ بحث ببرد:
حزبْ برای آبادی، آزادی، آرامش و نیکبختیِ این مردمانِ رنجدیده و فرابحرانزده چه میتواند بکند؟
او فرانسوی است و احزاب فرانسه را دیده. اما نقدِ او به آنها منحصر نمیشود. نقد او کلیتر است:
✅ احزاب (و بهطورِ کلی، همهی گروههای ایدئولوژیک و اعتقادی) سه ویژگیِ اصلی دارند:
1. حزب ماشینی است برای تولیدِ شور و هیجانِ گروهی.
2. حزب سازمانی است با هدف اِعمال فشارِ گروهی بر ذهنِ تکتکِ اعضای خود.
3. رشدِ نامحدودْ هدفِ اول و آخرِ هر حزب است.
و اینها ربطی به این یا آن کشور ندارند، چرا که به تعریفِ اولیهی هر حزبی مربوط میشوند.
✅ پس، این کتاب میتواند کمکی باشد برای بازشدن بحثِ راههای شکوفاییِ ملی در سرزمینِ ما. میتوان در ادامهی صحبت او به این فکر کرد که اگر داستان اینگونه است، پس چه باید کرد؟
سیمون وی این پرسش را بیجواب نمیگذارد. او میگوید جمعهای مطالبهگر، با مطالبهگریِ محدود و مشخص، با هدفِ مشخص، و با مدتزمانِ مشخص، بدون ارجاع به هیچ ایدئولوژی و دگمی میتوانند انواع متنوعِ مطالباتِ مردم را پیگیری کنند و به تحققِ آنها کمک کنند. و البته که بلافاصله پس از انجامِ وظیفهی تعریفشدهی مشخصشان از دوْر بیرون بروند.
✅ ممکن است که این تنها پاسخ به شرِ احزاب نباشد؛ اما پافشاری لازم را به وجودِ شرّی میکند که بعدها گریبان اعضا و بعدتر گریبانِ ملت را خواهد گرفت، شرّی که زاییدهی غولِ بزرگِ بیرحم و نادان و بیمهارِ قدرتِ بزرگِ حزب و دولت (لِویاتانِ یا نهنگِ همه چیزخوارِ هابزی) است.
جویندهگان میتوانند راه حلهای دیگری را جستجو و ابداع کنند، اما هر چه باشد، میباید از شرِ احزاب دوری کنند.
این نکات بودند که ترجمهی این کتاب را برای مترجم به یک "باید" تبدیل کردند و به نویسندهی مقدمهی کتاب، مصطفی ملکیان، که یکی از اندیشهورزان مطرح امروزین این سرزمین است شوق این را داد که با مقدمهای وافی به مقصودْ بحثِ کتاب را تکمیلتر کنند.
✅ برچیدنِ همهی احزاب، دارای پیوستهای متعددی است، که مترجم انگلیسی و مترجم فارسی به آن اضافه کردهاند، از جمله
- خویشاوندیِ فکری و تاثیرپذیریِ کامو از سیمون وی، و نیز
- مقالهی مفصلِ دانشنامهی فلسفی دانشگاه استنفورد در بارهی سیمون وی.
✅ برای اطلاع بیشتر، نک: جستجوی سیمون وی در همین کانال و نیز سایت عدم خشونت.
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5758
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
📌جلسه رونمایی از کتابِ
« برچیدن همه احزاب»
نوشته سیمونوی با ترجمه غلامعلی کشانی و
با مقدمه و ویرایش مصطفی ملکیان
🎙با حضور و سخنرانی:
استاد مصطفی ملکیان
غلامعلی کشانی(مترجم)
📎چهارشنبه ۲۲ شهریورماه
⏰ ساعت ۱۸:۰۰ تا ۲۰:۰۰
لینک ثبتنام:
https://khanehas…
« برچیدن همه احزاب»
نوشته سیمونوی با ترجمه غلامعلی کشانی و
با مقدمه و ویرایش مصطفی ملکیان
🎙با حضور و سخنرانی:
استاد مصطفی ملکیان
غلامعلی کشانی(مترجم)
📎چهارشنبه ۲۲ شهریورماه
⏰ ساعت ۱۸:۰۰ تا ۲۰:۰۰
لینک ثبتنام:
https://khanehas…
👍6
سلام دوستان،
امروز بعدازظهر ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، فرستهای با عنوانِ
"از دانشِ امروزی بپرسیم که زن کیست؟"
در کانال گذاشته شد.
بعد از بازخوردهایی که دریافت شد، تصمیم گرفته شد که این بحثِ قابل مناقشه و مستعدِ اختلاف با بررسیِ و تامل بیشتری پیگیری و اصلاح، تکمیل و نقد شده و در صورت لزوم برای نظرخواهی در کانال گذاشته شود.
پس آن فرسته حذف شد.
متن تلاش میکرد با ادعای اتکا به علوم روانشناسی، عصبشناسی و ... برخی خصوصیات ویژه را به زنان نسبت بدهد، بهطوریکه این احساس پدید میآمد که زنان برتر از مردان هستند.
متن به سرکار خانم دکتر نهضتِ فرنودی نسبت داده شده. اما تاکید شد که این نکته اثبات نشده.
اما خودِ من، بههیچوجه به برتریِ یک جنس بر دیگری نمیتوانم باور داشته باشم، نه به حکمِ آنچه که از دانشِ رایج خوانده و شنیدهام و نه به حکم تجربهی فردی و نه به حکم شهودِ فردی.
از طرفِ دیگر، هر بحثی که بخواهد با تاکید بر این یا آن تمایزِ زیستی، جنسیتی، فرهنگی، طبقاتی و ... بینِ آدمها ایجاد اختلاف کند، بحثی است نامطلوب و منجر به شکافِ هر چه بیشتر در بین آدمها.
بینِ زن و مرد حتما اختلافهایی وجود دارد، اختلافهایی که در مسیرِ چند میلیون سالهی تکامل زیستی و چندین هزار سالهی تکاملِ زیستی-اجتماعی ایجاد شده.
باید حتما به این اختلافها اعتنا کرد، اما اعتنایی همافزا، و نه کاهنده.
تلاش خواهد شد با مراجعه به منابعِ و مراجع بیشتر، یافتههای مستندی را برای کنترلِ متقابل و دوبارهی آن مدعیات، و رد یا قبول آنها جستجو شود. و در صورت کفایتِ نسبیِ این جستجو، آنها را منتشر و در معرض نظرخواهی گذاشته شود.
=======================ه
اما باید تشکر کرد از چند تن از دوستانِ ارجمند که منت گذاشتند و بازخوردشان را در نظرگاه کانال مطرح کردند.
عین نظر این دوستان گرامی را عینا در زیر میبینید:
======================ه
جناب آقای جعفر:
مشکل آینده نزدیک ایران را میشود در متن دید.
وقتی به جای حقوق بشر، دنبال حقوق اقوام یا حقوق زنان یا حقوق اقلیتهای جنسی و ... باشیم مجبوریم دنبال یافته های علمی باشیم مبنی بر برتری زنان بر مردان، اقلیتهای جنسی بر دیگران، قوم فلان بر قوم فارس !
--------------------------ه
سرکار خانم مری
درود.
به مطالعات همه جانبه بیشتری نیاز هست!!!!!!!
--------------------------ه
جناب آقای همایون:
این بحثها هنوز نیازمند مشاوره و پرسش از متخصصان هستند و ممکن است دانش امروزی بشر آنها را هنوز تایید نکرده باشد.
بهعلاوه، این ادعاها، تا حدودی به فمینیسمِ (زنرواییِ) افراطی (بهمعنای برتریِ زن نسبت به مرد) منتهی میشود. لذا اگر من باشم، این فرسته را نمیگذارم، مگر بعد از مشورت و پژوهشهای بیشتر.
-----------------------------ه
جناب آقای صادق:
به لحاظ معنی، زن و مرد به فرهنگ باز میگردد و ماده و نر به فیزیولوژی.
به لحاظ فیزیولوژیکی، تفاوتهای واضحی وجود دارد که غیر قابل انکارند و از طریق علم اثبات شده است. اینکه جنس ماده در مقابل درد، مقاومتر است یا اینکه جنس نر، قدرت جسمانی بیشتری دارد.
ولی برای تفاوتهای فرهنگی، بایستی به تاریخ بشر و اجتماع رجوع کرد که مقوله پیچیدهای است و در هر جامعهای متفاوت خواهد بود.
-------------------------------------ه
سرکار مریم خانم:
چه فرآیند زیبایی بود . پست فرسته( که نخواندمش) ؛ فرستادن بازخورد ؛ برداشتن فرسته ؛ تشکر از بازخورد ! و پست بازخوردها ....
======================ه
با تشکر دوباره از دوستانی که نظر دادند و
با احترام به همهی خوانندگان گرامی.
از همهی دوستان خواهشمندم که نظرشان، مخصوصا نظر انتقادیشان را در مورد تکتکِ فرستههای این کانال و هر متنِ دیگری صریحا ابراز کنند؛ در صورت وجود فرصت، مفصلاً و در نبود فرصت، کوتاه.
مقدم نظراتتان را گرامی باید داشت،
چون مقدمهی شکوفاییِ جمعی است!
امروز بعدازظهر ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، فرستهای با عنوانِ
"از دانشِ امروزی بپرسیم که زن کیست؟"
در کانال گذاشته شد.
بعد از بازخوردهایی که دریافت شد، تصمیم گرفته شد که این بحثِ قابل مناقشه و مستعدِ اختلاف با بررسیِ و تامل بیشتری پیگیری و اصلاح، تکمیل و نقد شده و در صورت لزوم برای نظرخواهی در کانال گذاشته شود.
پس آن فرسته حذف شد.
متن تلاش میکرد با ادعای اتکا به علوم روانشناسی، عصبشناسی و ... برخی خصوصیات ویژه را به زنان نسبت بدهد، بهطوریکه این احساس پدید میآمد که زنان برتر از مردان هستند.
متن به سرکار خانم دکتر نهضتِ فرنودی نسبت داده شده. اما تاکید شد که این نکته اثبات نشده.
اما خودِ من، بههیچوجه به برتریِ یک جنس بر دیگری نمیتوانم باور داشته باشم، نه به حکمِ آنچه که از دانشِ رایج خوانده و شنیدهام و نه به حکم تجربهی فردی و نه به حکم شهودِ فردی.
از طرفِ دیگر، هر بحثی که بخواهد با تاکید بر این یا آن تمایزِ زیستی، جنسیتی، فرهنگی، طبقاتی و ... بینِ آدمها ایجاد اختلاف کند، بحثی است نامطلوب و منجر به شکافِ هر چه بیشتر در بین آدمها.
بینِ زن و مرد حتما اختلافهایی وجود دارد، اختلافهایی که در مسیرِ چند میلیون سالهی تکامل زیستی و چندین هزار سالهی تکاملِ زیستی-اجتماعی ایجاد شده.
باید حتما به این اختلافها اعتنا کرد، اما اعتنایی همافزا، و نه کاهنده.
تلاش خواهد شد با مراجعه به منابعِ و مراجع بیشتر، یافتههای مستندی را برای کنترلِ متقابل و دوبارهی آن مدعیات، و رد یا قبول آنها جستجو شود. و در صورت کفایتِ نسبیِ این جستجو، آنها را منتشر و در معرض نظرخواهی گذاشته شود.
=======================ه
اما باید تشکر کرد از چند تن از دوستانِ ارجمند که منت گذاشتند و بازخوردشان را در نظرگاه کانال مطرح کردند.
عین نظر این دوستان گرامی را عینا در زیر میبینید:
======================ه
جناب آقای جعفر:
مشکل آینده نزدیک ایران را میشود در متن دید.
وقتی به جای حقوق بشر، دنبال حقوق اقوام یا حقوق زنان یا حقوق اقلیتهای جنسی و ... باشیم مجبوریم دنبال یافته های علمی باشیم مبنی بر برتری زنان بر مردان، اقلیتهای جنسی بر دیگران، قوم فلان بر قوم فارس !
--------------------------ه
سرکار خانم مری
درود.
به مطالعات همه جانبه بیشتری نیاز هست!!!!!!!
--------------------------ه
جناب آقای همایون:
این بحثها هنوز نیازمند مشاوره و پرسش از متخصصان هستند و ممکن است دانش امروزی بشر آنها را هنوز تایید نکرده باشد.
بهعلاوه، این ادعاها، تا حدودی به فمینیسمِ (زنرواییِ) افراطی (بهمعنای برتریِ زن نسبت به مرد) منتهی میشود. لذا اگر من باشم، این فرسته را نمیگذارم، مگر بعد از مشورت و پژوهشهای بیشتر.
-----------------------------ه
جناب آقای صادق:
به لحاظ معنی، زن و مرد به فرهنگ باز میگردد و ماده و نر به فیزیولوژی.
به لحاظ فیزیولوژیکی، تفاوتهای واضحی وجود دارد که غیر قابل انکارند و از طریق علم اثبات شده است. اینکه جنس ماده در مقابل درد، مقاومتر است یا اینکه جنس نر، قدرت جسمانی بیشتری دارد.
ولی برای تفاوتهای فرهنگی، بایستی به تاریخ بشر و اجتماع رجوع کرد که مقوله پیچیدهای است و در هر جامعهای متفاوت خواهد بود.
-------------------------------------ه
سرکار مریم خانم:
چه فرآیند زیبایی بود . پست فرسته( که نخواندمش) ؛ فرستادن بازخورد ؛ برداشتن فرسته ؛ تشکر از بازخورد ! و پست بازخوردها ....
======================ه
با تشکر دوباره از دوستانی که نظر دادند و
با احترام به همهی خوانندگان گرامی.
از همهی دوستان خواهشمندم که نظرشان، مخصوصا نظر انتقادیشان را در مورد تکتکِ فرستههای این کانال و هر متنِ دیگری صریحا ابراز کنند؛ در صورت وجود فرصت، مفصلاً و در نبود فرصت، کوتاه.
مقدم نظراتتان را گرامی باید داشت،
چون مقدمهی شکوفاییِ جمعی است!
از دانش امروز بپرسیم که زن کیست؟
فرستهی قبلی حذف شد و بهجای آن توضیحاتی در فرستهی زیر آمده:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5766
فرستهی قبلی حذف شد و بهجای آن توضیحاتی در فرستهی زیر آمده:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5766
🤔1
✳️ برچیدن همه احزاب،
شاهکار سیمون وی،
با مقدمهی
مصطفی ملکیان و
ترجمهی
غلامعلی کشانی
==========ه
به مادرانِ تا ابد چشمبهراه،
و
به مادرم و
دیگر مادرانِ کلبههای فقیرانهای که با دانههایشان –دانههای از دهانِ خود زده– هرروزه نورِ امیدی به دلِ پرندگانِ باغهای دیگران میتابند.
===========ه
این تقدیمنامهی ترجمهی کتابی است که سیمون وی، این مظهرِ اعتنا و همدلیِ عمیق با محنتکشندهگان علیهِ نهادهایی نوشته است که نمایشِ عینیِ قدرتِ هیولاییِ لِویاتان و وحش بزرگ اند*؛
متفکری که در ۸ سالهگی و در روزهای قبل از مرگ از خوردنِ کافی خودداری میکرد، چرا که دیگرانی را میدید که جیرهی غذاییشان از او کمتر است؛ یا ریمون آرون** او را در باغِ ملی پاریس میبیند که سخت میگرید، چون خبردار شده که پلیسْ کارگرانِ اعتصابی را در شانگهای چین کشتار کرده، کسی که آندره ژید او را همراه با تحسینْ "قدیسِ حامیِ همهی ناخودیها (بیدینان و مرتدان)" نامید؛ انقلابیای که «انقلاب را افیونِ تودهها» خواند.
سیمون وی به جای حزب، که کسبِ قدرت سیاسی یا براندازیِ قدرت سیاسی را نشانه میرود، بر تشکیلِ
- گروههای مطالبهگر،
- با هدف مشخص و محدود،
- در شرایط مشخص و
- با مهلتِ مشخص (انحلال پس از دستیابی به هدف مشخص و محدود)
تاکید میکند.
او در واقع اصل را بر "مطالبهی محدود، با مقاومتِ نامحدود" میگذارد.
==============ه
✅ بعضیها ممکن است مدعی شوند که نظراتِ "سیمون وی" به شکل نومیدانهای آرمانشهری، ناواقعنگر و غیرعملی بوده. ایننوع انتقادْ جانِ کلامِ چِستِرتون را در تمثیل مشهورش کاملاً فراموش میکند:
✅ "فرض بگیریم جاروجنجال بزرگی در خیابان برای چیزی راه بیفتد، مثلا برای یک تیر چراغ گاز، که آدمهای خیلی بانفوذی مشتاقاند آن را از زمین درآورند.
✅ ناگهان، راهبی خاکستریپوش که نمادِ تفکر قرون وسطایی است سر میرسد و با لحن عصاقورتداده و بیظرافتِ مکتبیها میگوید، "برادران، بهتر نیست قبل از هر چیز به ارزش نور فکر کنیم. اگر نور بهخودیِخود، خوب باشد ..."
در این لحظه، با اقدامی که تاحدودی قابل دفاع است او را به زمین میاندازند. حالا جمعیت همگی حمله میبرند به سمت تیر چراغ؛ و تیر در عرض ده دقیقه دراز میکشد؛ جماعت هم مشغول تبریک گویی به هم برای عملگراییِ غیر قرون وسطایی و مترقیشان!
اما کمی که میگذرد، کارشان خیلی راحت جلو نمیرود. چرا که
✅ بعضیها تیر را بیرون کشیدهاند، چون چراغ برق میخواستهاند؛
✅ کسانی دیگر چون دنبال چدن قراضه بودهاند،
✅ بعضی چون تاریکی را میخواستهاند، چرا که اهلِ کارِ خلاف بودهاند.
✅ کسانی فکر میکردهاند یک تیرِ چراغ کافی نیست،
✅ بعضی همین را هم زیادی میدانستهاند؛
✅ کسانی هم در این وسط بودهاند که میخواستهاند نظام شهری را کله-پا کنند؛
✅ بعضی هم میخواستهاند همه چیز را در هم بکوبند.
✅ حالا در میانهی شبْ جنگی در گرفته، هیچ کدامشان نمیداند چه کسی را دارد میزند!
✅ به این ترتیب، کمکم و ناگزیر، امروز، فردا یا روز بعد، به این نتیجه میرسند که بعد از همهی جنگ و دعواها همان راهب درست میگفته، و اینکه همه چیز بستگی دارد به پاسخِ پرسش از چراییِ نور .
منتها آنچه را که میتوانستیم در زیر نور چراغ بحث کنیم ، حالا مجبوریم در تاریکی بر رویش مشاجره کنیم."
✅ حالا ما هم بهتر است چرایی و چگونهگیِ کنشِ اجتماعی و وجودِ احزاب را در پرتوِ اندیشهی سیمون وی بررسی کنیم:
یعنی با برگشت به اصول و ضوابط اولیه.
* لِویاتان: در تورات، اژدهای دریایی یا نهنگِ بزرگِ همهچیزخوار، کنایهی تامس هابز از دولتِ مقتدرِ بیمهار؛
✅ وحش بزرگ: هیولایی بزرگ و آخرالزمانی در انجیل، مکاشفاتِ یوحنا؛
** ریمون آرون: در وابستهگی و سرسپردهگیِ روشنفکران به شوروی کتابی نوشت به اسمِ "افیون روشنفکران" که یکی از آثار بزرگ اندیشهی سیاسی قرن ۲۰ به حساب میآید. متاسفانه، با کمال ناباوری، این کتاب در سال ۱۳۹۷ (بعد از ۶۳ سال) برای اولین بار به فارسی ترجمه شد، پس از سالهای درازِ تجربههایی تلخ و دردناک. (نک: ویکی پدیا، ریمون آرون / افیون روشنفکران)
✳️ برای اطلاع بیشتر، بنگرید به:
برچیدن همه احزاب در همین کانال و
فرستهی زیر
شاهکار سیمون وی،
با مقدمهی
مصطفی ملکیان و
ترجمهی
غلامعلی کشانی
==========ه
به مادرانِ تا ابد چشمبهراه،
و
به مادرم و
دیگر مادرانِ کلبههای فقیرانهای که با دانههایشان –دانههای از دهانِ خود زده– هرروزه نورِ امیدی به دلِ پرندگانِ باغهای دیگران میتابند.
===========ه
این تقدیمنامهی ترجمهی کتابی است که سیمون وی، این مظهرِ اعتنا و همدلیِ عمیق با محنتکشندهگان علیهِ نهادهایی نوشته است که نمایشِ عینیِ قدرتِ هیولاییِ لِویاتان و وحش بزرگ اند*؛
متفکری که در ۸ سالهگی و در روزهای قبل از مرگ از خوردنِ کافی خودداری میکرد، چرا که دیگرانی را میدید که جیرهی غذاییشان از او کمتر است؛ یا ریمون آرون** او را در باغِ ملی پاریس میبیند که سخت میگرید، چون خبردار شده که پلیسْ کارگرانِ اعتصابی را در شانگهای چین کشتار کرده، کسی که آندره ژید او را همراه با تحسینْ "قدیسِ حامیِ همهی ناخودیها (بیدینان و مرتدان)" نامید؛ انقلابیای که «انقلاب را افیونِ تودهها» خواند.
سیمون وی به جای حزب، که کسبِ قدرت سیاسی یا براندازیِ قدرت سیاسی را نشانه میرود، بر تشکیلِ
- گروههای مطالبهگر،
- با هدف مشخص و محدود،
- در شرایط مشخص و
- با مهلتِ مشخص (انحلال پس از دستیابی به هدف مشخص و محدود)
تاکید میکند.
او در واقع اصل را بر "مطالبهی محدود، با مقاومتِ نامحدود" میگذارد.
==============ه
✅ بعضیها ممکن است مدعی شوند که نظراتِ "سیمون وی" به شکل نومیدانهای آرمانشهری، ناواقعنگر و غیرعملی بوده. ایننوع انتقادْ جانِ کلامِ چِستِرتون را در تمثیل مشهورش کاملاً فراموش میکند:
✅ "فرض بگیریم جاروجنجال بزرگی در خیابان برای چیزی راه بیفتد، مثلا برای یک تیر چراغ گاز، که آدمهای خیلی بانفوذی مشتاقاند آن را از زمین درآورند.
✅ ناگهان، راهبی خاکستریپوش که نمادِ تفکر قرون وسطایی است سر میرسد و با لحن عصاقورتداده و بیظرافتِ مکتبیها میگوید، "برادران، بهتر نیست قبل از هر چیز به ارزش نور فکر کنیم. اگر نور بهخودیِخود، خوب باشد ..."
در این لحظه، با اقدامی که تاحدودی قابل دفاع است او را به زمین میاندازند. حالا جمعیت همگی حمله میبرند به سمت تیر چراغ؛ و تیر در عرض ده دقیقه دراز میکشد؛ جماعت هم مشغول تبریک گویی به هم برای عملگراییِ غیر قرون وسطایی و مترقیشان!
اما کمی که میگذرد، کارشان خیلی راحت جلو نمیرود. چرا که
✅ بعضیها تیر را بیرون کشیدهاند، چون چراغ برق میخواستهاند؛
✅ کسانی دیگر چون دنبال چدن قراضه بودهاند،
✅ بعضی چون تاریکی را میخواستهاند، چرا که اهلِ کارِ خلاف بودهاند.
✅ کسانی فکر میکردهاند یک تیرِ چراغ کافی نیست،
✅ بعضی همین را هم زیادی میدانستهاند؛
✅ کسانی هم در این وسط بودهاند که میخواستهاند نظام شهری را کله-پا کنند؛
✅ بعضی هم میخواستهاند همه چیز را در هم بکوبند.
✅ حالا در میانهی شبْ جنگی در گرفته، هیچ کدامشان نمیداند چه کسی را دارد میزند!
✅ به این ترتیب، کمکم و ناگزیر، امروز، فردا یا روز بعد، به این نتیجه میرسند که بعد از همهی جنگ و دعواها همان راهب درست میگفته، و اینکه همه چیز بستگی دارد به پاسخِ پرسش از چراییِ نور .
منتها آنچه را که میتوانستیم در زیر نور چراغ بحث کنیم ، حالا مجبوریم در تاریکی بر رویش مشاجره کنیم."
✅ حالا ما هم بهتر است چرایی و چگونهگیِ کنشِ اجتماعی و وجودِ احزاب را در پرتوِ اندیشهی سیمون وی بررسی کنیم:
یعنی با برگشت به اصول و ضوابط اولیه.
* لِویاتان: در تورات، اژدهای دریایی یا نهنگِ بزرگِ همهچیزخوار، کنایهی تامس هابز از دولتِ مقتدرِ بیمهار؛
✅ وحش بزرگ: هیولایی بزرگ و آخرالزمانی در انجیل، مکاشفاتِ یوحنا؛
** ریمون آرون: در وابستهگی و سرسپردهگیِ روشنفکران به شوروی کتابی نوشت به اسمِ "افیون روشنفکران" که یکی از آثار بزرگ اندیشهی سیاسی قرن ۲۰ به حساب میآید. متاسفانه، با کمال ناباوری، این کتاب در سال ۱۳۹۷ (بعد از ۶۳ سال) برای اولین بار به فارسی ترجمه شد، پس از سالهای درازِ تجربههایی تلخ و دردناک. (نک: ویکی پدیا، ریمون آرون / افیون روشنفکران)
✳️ برای اطلاع بیشتر، بنگرید به:
برچیدن همه احزاب در همین کانال و
فرستهی زیر
👍5