زندگی نامه جبار باغچه بان.pdf
11.1 MB
در بارهی جبارِ باغچهبان، از چند کتابِ ارزشمند خبر دارم. اولین آنها چهرههایی از پدرم، نوشتهی ثمینِ باغچهبان (نشر قطره) است. بعدی روشنگران تاریکی، خودنوشتههای او و همسرش (موسسه تاریخ ادبیاتِ کودکان) است. کتابی هم به اسم باغچهبان (دفتر انتشارات کمک آموزشی). اما هر دو کتاب بالاتر، کاملا آموزشی اند و من بهعنوان یک دستاندرکار و علاقهمند به آموزش، معتقدم که باید این دو کتاب برای همهی گروههای سنی، از ۶ سال تا ۹۹ سال، آموزشِ عمومی داده بشود.
کتابی که الان به پیوست میبینید، خودزندگینامهی او است و مقدمهای دارد از احمد آرام، مترجم و نویسندهی مشهور و خوشنامِ قدیمی. نگاه احمد آرام قدری سرزنشکنندهی باغچهبان است، به هر دلیل و علتی که من نمیدانم. او را موحد واقعی میداند (انگار که کسانی در بارهی این مسائل نسبت به او شک کرده باشند)، اما من او را یک عارفِ سکولار میفهمم، از روی داستانهایی که پسرش و همسرش از او نقل کردهاند، بدون این که خواننده بتواند ذرهای غلو و بزرگنمایی در این روایتها ببیند. اصل ماجراهایی که اتفاق افتادهاند و روایت شدهاند، خود به خود حاکی از وجودِ روحی بزرگ هستند.
کتابی که الان به پیوست میبینید، خودزندگینامهی او است و مقدمهای دارد از احمد آرام، مترجم و نویسندهی مشهور و خوشنامِ قدیمی. نگاه احمد آرام قدری سرزنشکنندهی باغچهبان است، به هر دلیل و علتی که من نمیدانم. او را موحد واقعی میداند (انگار که کسانی در بارهی این مسائل نسبت به او شک کرده باشند)، اما من او را یک عارفِ سکولار میفهمم، از روی داستانهایی که پسرش و همسرش از او نقل کردهاند، بدون این که خواننده بتواند ذرهای غلو و بزرگنمایی در این روایتها ببیند. اصل ماجراهایی که اتفاق افتادهاند و روایت شدهاند، خود به خود حاکی از وجودِ روحی بزرگ هستند.
Forwarded from Maryam Torabi.S
نگهبان-گل_ها.pdf
1.4 MB
Forwarded from Maryam Torabi.S
چهره_هایی_از_پدرم؛_چند_خاطره_درباره_ی_جبار_باغچه_بان.pdf
380.8 KB
Forwarded from چگونه یک معلم زنده بماند؟
Forwarded from چگونه یک معلم زنده بماند؟
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جبار باغچهبان؛ معلم و اسوهی زندگیدوستی و حیاتبخشی تاریخ ایران
#جبار_باغچهبان
#معلم_حیاتبخش
#چگونه_یک_معلم_زنده_بماند
@saving_a_teacher
#جبار_باغچهبان
#معلم_حیاتبخش
#چگونه_یک_معلم_زنده_بماند
@saving_a_teacher
Forwarded from چگونه یک معلم زنده بماند؟
دریافت فایل pdf نگهبان گلها (مروری بر زندگی جبار باغچهبان) 👇👇
http://ayat.ir/1399/01/%d9%86%da%af%d9%87%d8%a8%d8%a7%d9%86-%da%af%d9%84%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/
#جبار_باغچهبان
#چگونه_یک_معلم_زنده_بماند
@saving_a_teacher
http://ayat.ir/1399/01/%d9%86%da%af%d9%87%d8%a8%d8%a7%d9%86-%da%af%d9%84%e2%80%8c%d9%87%d8%a7/
#جبار_باغچهبان
#چگونه_یک_معلم_زنده_بماند
@saving_a_teacher
خوانندهی گرامی سرکار خانم ترابی، لطف کردند و به دنبالِ معرفی کتاب خودزندگینامهی باغچهبانِ فرزانه، منابعی را در صفحهی بحث این کانال معرفی کردند که در بالا میبینیدشان.
یکیشان همان گزیدهای از خاطراتِ «چهرههایی از پدرم» است که شما میتوانید در جمعهای کوچک و بزرگ خانوادگی یا دوستان و همفکران یا حتی در پارکها برای دیگران بخوانید.
متن کتاب شیرین است، برای همه.
قول میدهم که اگر دوستان شما فیلسوف دهر و فرزانهی دهر هم که باشند، حتما از این حکایتهای کوتاهْ لذت خواهند برد و از آن بالاتر "مهارت و معنای زندگی" یاد خواهند گرفت.
در واقع این کتاب یکی از کتابهای آموزشِ همگانیِ مهم، در کنار شازده کوچولو (اگزوپری) و یادداشتهای یک پزشکِ (بولگاکف) و کارهای آلبرت شوایتزر و چند کتاب دیگر است.
یادمان باشد که من نگفتم اینها بهترین کتابهای دنیا هستند. فقط گفتم کتابهای مهمِ آموزشِ همگانی.
همین و بس!
متشکرم.
پ. ن:
همهی فرستههای آموزشی به گروه مدرسه محوری / مدرسه زدایی فرستاده میشوند (آدرساش را در همین کانال دادهام)
یکیشان همان گزیدهای از خاطراتِ «چهرههایی از پدرم» است که شما میتوانید در جمعهای کوچک و بزرگ خانوادگی یا دوستان و همفکران یا حتی در پارکها برای دیگران بخوانید.
متن کتاب شیرین است، برای همه.
قول میدهم که اگر دوستان شما فیلسوف دهر و فرزانهی دهر هم که باشند، حتما از این حکایتهای کوتاهْ لذت خواهند برد و از آن بالاتر "مهارت و معنای زندگی" یاد خواهند گرفت.
در واقع این کتاب یکی از کتابهای آموزشِ همگانیِ مهم، در کنار شازده کوچولو (اگزوپری) و یادداشتهای یک پزشکِ (بولگاکف) و کارهای آلبرت شوایتزر و چند کتاب دیگر است.
یادمان باشد که من نگفتم اینها بهترین کتابهای دنیا هستند. فقط گفتم کتابهای مهمِ آموزشِ همگانی.
همین و بس!
متشکرم.
پ. ن:
همهی فرستههای آموزشی به گروه مدرسه محوری / مدرسه زدایی فرستاده میشوند (آدرساش را در همین کانال دادهام)
✅ عنوان ایونت: هدیه کتاب به زندان
⏪ تاریخ نوشتن ایونت: ۱۲ بهمن ۱۴۰۰
✅ هشتگها: #کتاب #کتاب_زندان #زندان
⏪مکان و شهر: همه ایران
✅ زمان شروع: دو سال پیش
❌زمان انقضاء: ندارد
✅ هزینه:
⬅️ توضیحات: سلام. من محمدرضا معمارصادقی هستم. ما نزدیک به دو سال است که با موفقیت در کار رساندن کتاب، مجله، دیویدی، دیویدی پلیر، پوستر و نقشه به زندانیهای سراسر کشوریم. همه ما کتابهایی داریم که دیگر هرگز آنها را نخواهیم خواند و سالهاست که در گوشه کتابخانه یا انبار ما خاک میخورند و میتوانیم اهدا کنیم. لطفا همرسانی کنید یا اگر خودتان اهدا داشتید با من تماس بگیرید یا خود به جمع داوطلبین جمعآوری بپیوندید.
- چگونه میتوان به ما اعتماد کرد؟
- کافیست نام مرا گوگل کنید.
-چگونه میتوان مطمئن شد کتابها به دست زندانیان میرسد؟
- ما با زندانیان در تماسیم و از طریق آنها از رسیدن کتابها به مقصد مطمئن میشویم.
- چه کتابهایی به درد زندان میخورد؟
- همه جور کتاب و در هر سطحی. از آنجا که دانشجویان و متخصصین هم جزو زندانیان هستند، همه جور کتاب و در هر سطحی مفید است.
- کتاب های به زبان های خارجی چطور؟
- بله از آنجا که زندانیانی از بسیاری کشورهای دیگر در ایرانند و از آنجا که بعضی زندانیان ایرانی میتوانند به زبانهای دیگر بخوانند (و گاهی از آن زبانها ترجمه کنند) کتابهای زبان خارجی هم استفاده میشوند.
کتابهای غیر قابل استفاده (مثل کتابهای درسی قدیمی) به نفع خرید کتابهای جدید بازیافت میشوند و کتابهای کودک و نوجوان به مناطق محروم ارسال میگردند.
تلفن: 09125172913
آدرس در تلگرام و واتس اپ:
https://t.me/+luNScHQHPgI0NzRk
https://chat.whatsapp.com/JECEmrKihTBHdaBAyaNYwD
===========ه
نظر گاه فرست :
آقای معمار از خود کم میگوید. او چندین فعالیت مفید دیگر هم انجام می دهد که از آنها اسم نبرده، از جمله، دبیری مجموعهی تکامل انتشارات معتبر گرگدن، تربیت مترجم، فعالیت پیگیر سابق در سایت ارزندهی کاوچ سرفینگ، تخصص در خیام شناسی و برگزاری نشستهای خیامخوانی و فردوسی خوانی و ....
تا امروز، برای صاحب این قلم، ایشان فرد قابل اعتمادی در این زمینهها بودهاند.
راستی!
رضا معمار (فقط رضا معمار) وسایلِی غیر از کتاب و مواد کاغذی را هم برای اهدا به نیازمندان جمع میکند، وسایلی که در خانه دستوپایمان را بسته و شاید در انباری خاک میخورند، وسایلی که زندگی بدونِ آنها هم میتواند با کیفیت ادامه داشته باشد،
قدمی در راه زیبایی و سَبُکیِ سادهزیستی!
در شهرهای غیر از تهران، باید با خود ایشان هماهنگ کرد.
⛔️ قوانین گروه:
@HampaYaab
◀️ گروه همپایاب
@HampaaYaab
⏪ تاریخ نوشتن ایونت: ۱۲ بهمن ۱۴۰۰
✅ هشتگها: #کتاب #کتاب_زندان #زندان
⏪مکان و شهر: همه ایران
✅ زمان شروع: دو سال پیش
❌زمان انقضاء: ندارد
✅ هزینه:
⬅️ توضیحات: سلام. من محمدرضا معمارصادقی هستم. ما نزدیک به دو سال است که با موفقیت در کار رساندن کتاب، مجله، دیویدی، دیویدی پلیر، پوستر و نقشه به زندانیهای سراسر کشوریم. همه ما کتابهایی داریم که دیگر هرگز آنها را نخواهیم خواند و سالهاست که در گوشه کتابخانه یا انبار ما خاک میخورند و میتوانیم اهدا کنیم. لطفا همرسانی کنید یا اگر خودتان اهدا داشتید با من تماس بگیرید یا خود به جمع داوطلبین جمعآوری بپیوندید.
- چگونه میتوان به ما اعتماد کرد؟
- کافیست نام مرا گوگل کنید.
-چگونه میتوان مطمئن شد کتابها به دست زندانیان میرسد؟
- ما با زندانیان در تماسیم و از طریق آنها از رسیدن کتابها به مقصد مطمئن میشویم.
- چه کتابهایی به درد زندان میخورد؟
- همه جور کتاب و در هر سطحی. از آنجا که دانشجویان و متخصصین هم جزو زندانیان هستند، همه جور کتاب و در هر سطحی مفید است.
- کتاب های به زبان های خارجی چطور؟
- بله از آنجا که زندانیانی از بسیاری کشورهای دیگر در ایرانند و از آنجا که بعضی زندانیان ایرانی میتوانند به زبانهای دیگر بخوانند (و گاهی از آن زبانها ترجمه کنند) کتابهای زبان خارجی هم استفاده میشوند.
کتابهای غیر قابل استفاده (مثل کتابهای درسی قدیمی) به نفع خرید کتابهای جدید بازیافت میشوند و کتابهای کودک و نوجوان به مناطق محروم ارسال میگردند.
تلفن: 09125172913
آدرس در تلگرام و واتس اپ:
https://t.me/+luNScHQHPgI0NzRk
https://chat.whatsapp.com/JECEmrKihTBHdaBAyaNYwD
===========ه
نظر گاه فرست :
آقای معمار از خود کم میگوید. او چندین فعالیت مفید دیگر هم انجام می دهد که از آنها اسم نبرده، از جمله، دبیری مجموعهی تکامل انتشارات معتبر گرگدن، تربیت مترجم، فعالیت پیگیر سابق در سایت ارزندهی کاوچ سرفینگ، تخصص در خیام شناسی و برگزاری نشستهای خیامخوانی و فردوسی خوانی و ....
تا امروز، برای صاحب این قلم، ایشان فرد قابل اعتمادی در این زمینهها بودهاند.
راستی!
رضا معمار (فقط رضا معمار) وسایلِی غیر از کتاب و مواد کاغذی را هم برای اهدا به نیازمندان جمع میکند، وسایلی که در خانه دستوپایمان را بسته و شاید در انباری خاک میخورند، وسایلی که زندگی بدونِ آنها هم میتواند با کیفیت ادامه داشته باشد،
قدمی در راه زیبایی و سَبُکیِ سادهزیستی!
در شهرهای غیر از تهران، باید با خود ایشان هماهنگ کرد.
⛔️ قوانین گروه:
@HampaYaab
◀️ گروه همپایاب
@HampaaYaab
Forwarded from مدرسه زندگی فارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرنوشت بطریهای پلاستیکی پس از دور انداخته شدن
این ویدیوی مجموعه تد شش سال پیش ساخته شده است. در این مدت مشخص شد کشورهای ثروتمند پس از تفکیک زباله، پلاستیک بازیافتی را به کشورهای فقیر شرق آسیا می فرستند و در آنجا اغلب بدلیل هزینه بازیافت، زباله ها دفن یا سوزانده میشوند. اخیرا این کشورها بدلیل اشباع ظرفیت زباله جدید نمیپذیرند.
بنظر میرسد تنها راه چاره، توقف تولید و محدویت مصرف با آگاه سازی افکار عمومی است.
امروزه میکروپلاستیک در بافتهای حیوانات قطب شمال و جنوب، عسل کندوهای بکرترین نقاط جنگلهای آمازون و بیضه مردان سراسر دنیا یافت میشود-مترجم.
@dr_iman_fani
این ویدیوی مجموعه تد شش سال پیش ساخته شده است. در این مدت مشخص شد کشورهای ثروتمند پس از تفکیک زباله، پلاستیک بازیافتی را به کشورهای فقیر شرق آسیا می فرستند و در آنجا اغلب بدلیل هزینه بازیافت، زباله ها دفن یا سوزانده میشوند. اخیرا این کشورها بدلیل اشباع ظرفیت زباله جدید نمیپذیرند.
بنظر میرسد تنها راه چاره، توقف تولید و محدویت مصرف با آگاه سازی افکار عمومی است.
امروزه میکروپلاستیک در بافتهای حیوانات قطب شمال و جنوب، عسل کندوهای بکرترین نقاط جنگلهای آمازون و بیضه مردان سراسر دنیا یافت میشود-مترجم.
@dr_iman_fani
Gholamali Keshani
کبالتِ کثیف و باتریِ موبایلِ من! goo.gl/UCnZdS https://youtu.be/vdb4XGVTHkE goo.gl/8FwrUr t.me/GahFerestGhKeshani
پلاستیک در بیضهی همهی مردان دنیا!
==========ه
آیا بدون پلاستیک، بدون کُبالت و کادمیومِ باتری موبایل (کادمیومِ یک باتری می تواند 600 هزار لیتر آب را آلوده کند)، بدون بتون، بدونِ صنعت آلوده کنندهی الکترونیک... هم میتوان زندگی کرد؟
ویدئوی مدرسهزندگیِفارسی در بالا میگوید پلاستیک قاتل موجودات زنده و محیط زیست است و ترجیحا باید بدون آن زندگی کرد.
چند مادهی دیگر میشناسیم که تهدید حیاتو سلامت اند، اما همهی زندگی ما در کوتاه مدت به آنها وابسته است؟
حدود سال 1365 نشنال جئوگرافیک (در مقالهای به اسم انقلاب الکترونیکی) بیل گیتز (صاحبِ ماکروسافت) را نشان میداد که از تنهی 180 هزار برگ کاغذ آ. چهار.ی که به صورت یک درخت اِستواییِ خیلی بلند (با کمک یک سیم بگسل در وسطشان) بر روی هم چیده شده بودند بالا رفته بود و یک سی دی را در دست گرفته بود و میگفت: ما با این سیدیِ کوچک دو تا از این درختها را از مرگ نجات میدهیم.
اما او چندین چیز را هم نمیگفت و نباید هم میگفت (چرا که نابغهای کارآفرین بود): یکی آن چیزها این بود که:
با چه چیزهایی این کار را میکند؟
حالاست که آن چیزها معلوم میشود، حالایی که با کوههای زبالهی الکترونیکی و باتریهایی سمی روبروییم که زندگی ما و مادرِ زمین را دارند تهدید میکنند و هیچ کاری هم برایشان نمیتوان کرد.
لابد از لامپهایی که کممصرف اند هم استفاده میکنیم، اما بعدها معلوم شده نشت مواد داخلِ آن به داخل یک رودخانه کافی است تا آب آن را مسموم کند و ماهیها را بکشد.
خبر هولناک است:
بنا به گزارش هیئت علمی سازمان ملل: جامعهی بشری آمادهی مقابله یا انطباق با تغییرات اقلیمی نیست. (دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰)
محصولِ داستانِ بشر اپیمتهایِ (کوته اندیشِ) امروز (در برابر بشر پرومتهای= دور اندیش)، داستان دزدی است که در نیمه شب، با کمان اره قفل میبُرّید. پاسبان ازو میپرسد چه میکنی؟ میگوید ساز میزنم. پاسبان میپرسد پس کو صدایش؟ دزد میگوید صدایش فردا در میآید.
و ما حالا در کنار هزاران فلاکت و فاجعهی ملی، باید هر روزه منتظر شنیدن صبحگاهیِ صدای سازهایی باشیم که در بیخبریِ خواب شیرینِ رفاهِ هر چه بیشتر برایمان زدهاند.
میبینید!؟ : پلاستیک در بیضهی مردان، یا مثلا تفلون در مغز زنان!
========ه
پ. ن. :
پیشنهاد میشود که فرستهی پیوست در باره ی سنگ کبالت را با چند فرستهی زیر آن ببینید👆.
==========ه
آیا بدون پلاستیک، بدون کُبالت و کادمیومِ باتری موبایل (کادمیومِ یک باتری می تواند 600 هزار لیتر آب را آلوده کند)، بدون بتون، بدونِ صنعت آلوده کنندهی الکترونیک... هم میتوان زندگی کرد؟
ویدئوی مدرسهزندگیِفارسی در بالا میگوید پلاستیک قاتل موجودات زنده و محیط زیست است و ترجیحا باید بدون آن زندگی کرد.
چند مادهی دیگر میشناسیم که تهدید حیاتو سلامت اند، اما همهی زندگی ما در کوتاه مدت به آنها وابسته است؟
حدود سال 1365 نشنال جئوگرافیک (در مقالهای به اسم انقلاب الکترونیکی) بیل گیتز (صاحبِ ماکروسافت) را نشان میداد که از تنهی 180 هزار برگ کاغذ آ. چهار.ی که به صورت یک درخت اِستواییِ خیلی بلند (با کمک یک سیم بگسل در وسطشان) بر روی هم چیده شده بودند بالا رفته بود و یک سی دی را در دست گرفته بود و میگفت: ما با این سیدیِ کوچک دو تا از این درختها را از مرگ نجات میدهیم.
اما او چندین چیز را هم نمیگفت و نباید هم میگفت (چرا که نابغهای کارآفرین بود): یکی آن چیزها این بود که:
با چه چیزهایی این کار را میکند؟
حالاست که آن چیزها معلوم میشود، حالایی که با کوههای زبالهی الکترونیکی و باتریهایی سمی روبروییم که زندگی ما و مادرِ زمین را دارند تهدید میکنند و هیچ کاری هم برایشان نمیتوان کرد.
لابد از لامپهایی که کممصرف اند هم استفاده میکنیم، اما بعدها معلوم شده نشت مواد داخلِ آن به داخل یک رودخانه کافی است تا آب آن را مسموم کند و ماهیها را بکشد.
خبر هولناک است:
بنا به گزارش هیئت علمی سازمان ملل: جامعهی بشری آمادهی مقابله یا انطباق با تغییرات اقلیمی نیست. (دوشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۰)
محصولِ داستانِ بشر اپیمتهایِ (کوته اندیشِ) امروز (در برابر بشر پرومتهای= دور اندیش)، داستان دزدی است که در نیمه شب، با کمان اره قفل میبُرّید. پاسبان ازو میپرسد چه میکنی؟ میگوید ساز میزنم. پاسبان میپرسد پس کو صدایش؟ دزد میگوید صدایش فردا در میآید.
و ما حالا در کنار هزاران فلاکت و فاجعهی ملی، باید هر روزه منتظر شنیدن صبحگاهیِ صدای سازهایی باشیم که در بیخبریِ خواب شیرینِ رفاهِ هر چه بیشتر برایمان زدهاند.
میبینید!؟ : پلاستیک در بیضهی مردان، یا مثلا تفلون در مغز زنان!
========ه
پ. ن. :
پیشنهاد میشود که فرستهی پیوست در باره ی سنگ کبالت را با چند فرستهی زیر آن ببینید👆.
✳️ دوستی و داستاناش
===============ه
✅ فقرِ عمیق حتما بدبختی هم بهدنبال دارد، اما ثروت (حتی ثروتِ مثلا حلال) هم در بیشترِ وقتها میتواند بدبختیِ روانی بهدنبال داشته باشد. اما اگر حداقلِ متعارفی از امکاناتِ شغلی، خوراکی، مسکن، بهداشتی، فرهنگی و ... وجود داشته باشد، دیگر بینِ این آدم با آدمِ خیلی ثروتمند فرقی از نظرِ دسترسی به احساس رضایت و خوشبختی وجود نخواهد داشت. این را پژوهشِ مشهور دانشگاه هاروارد در سالیانِ اخیر میگوید. در عوض، این پژوهشِ طولانیمدت با فراوانیِ بسیار بالای آزمونشوندهها نتیجه میگیرد که داشتنِ سه-چهار تا دوستِ شفیق و مرافق، و یارِ موافق میتواند این حس را به انسان بدهد، چه میلیاردر باشد یا کارگری که دغدغهای برای امکاناتی که گفته شد نداشته باشد.
✅ پس داشتنِ دوست مهم است. چرا؟
آیا فقط برای روانِ آدم اهمیت دارد یا هم برای روان و هم جسم؟
آیا فقط با کمک دوست میتوانیم به حالِ "پالایش= کاتارسیس= دردِ دلِ عمیقِ عمیق با خیالِ راحت" برسیم؟
یا با کمک مشاور هم میتوان به این حال رسید؟ آیا مشاور همیشه در اختیارِ ما است؟ یا این دوستِ شفیق است که در مواردِ خیلی سخت میتواند مثلِ مشاور بدونِ سرزنش و قضاوت در کنار ما باشد و بماند؟
✅ گفتارِ پیوست در بارهی این پرسشها صحبت میکند.
برای اطلاع بیشتر، میتوانید با جستجوی کلمهی دوست در این کانال و در کانالهای دیگر مطالبی بخوانید یا بشنوید؛ و همینطور کتابهای:
-"در بابِ دوستی" اثرِ میشل دو مونتنی، قدکپور، نشر گمان و
- "فلسفهی دوستی" اثرِ الکساندر نهاماس، رشیدی، نشر گمان،
- "دوستی" دانشنامهی فلسفی استنفورد، ققنوس
- کتابِ "دوستی"، رزی تریمین، حسین کاظمی، نشر کتاب سرای نیک،
- "کتاب دوستی"، محمود کیانوش، نشر نو،
و برای کودکان:
- "دوستی برای چیست؟"، ایران کتاب،
- "دوستی زیباست"، کانون پرورش فکری،
- "دوستی دوطرفه: فلیپ سی. استد، حضرتی، نشر کتاب هدهد
را بخوانید.
✳️ فایل صوتی:
در پادکستگیرها، بیپلاس:
https://podcasts.google.com/feed/aHR0cHM6Ly9icGx1cy5saWJzeW4uY29tL3Jzcw/episode/MzJlMTA5ZTEtZGE0NS00OTM0LWIzMTctYmExZDZkMjgwNjNl?ep=14
در تلگرام، از کانال BPLUS:
https://t.me/podcastbplus1/110
===============ه
✅ فقرِ عمیق حتما بدبختی هم بهدنبال دارد، اما ثروت (حتی ثروتِ مثلا حلال) هم در بیشترِ وقتها میتواند بدبختیِ روانی بهدنبال داشته باشد. اما اگر حداقلِ متعارفی از امکاناتِ شغلی، خوراکی، مسکن، بهداشتی، فرهنگی و ... وجود داشته باشد، دیگر بینِ این آدم با آدمِ خیلی ثروتمند فرقی از نظرِ دسترسی به احساس رضایت و خوشبختی وجود نخواهد داشت. این را پژوهشِ مشهور دانشگاه هاروارد در سالیانِ اخیر میگوید. در عوض، این پژوهشِ طولانیمدت با فراوانیِ بسیار بالای آزمونشوندهها نتیجه میگیرد که داشتنِ سه-چهار تا دوستِ شفیق و مرافق، و یارِ موافق میتواند این حس را به انسان بدهد، چه میلیاردر باشد یا کارگری که دغدغهای برای امکاناتی که گفته شد نداشته باشد.
✅ پس داشتنِ دوست مهم است. چرا؟
آیا فقط برای روانِ آدم اهمیت دارد یا هم برای روان و هم جسم؟
آیا فقط با کمک دوست میتوانیم به حالِ "پالایش= کاتارسیس= دردِ دلِ عمیقِ عمیق با خیالِ راحت" برسیم؟
یا با کمک مشاور هم میتوان به این حال رسید؟ آیا مشاور همیشه در اختیارِ ما است؟ یا این دوستِ شفیق است که در مواردِ خیلی سخت میتواند مثلِ مشاور بدونِ سرزنش و قضاوت در کنار ما باشد و بماند؟
✅ گفتارِ پیوست در بارهی این پرسشها صحبت میکند.
برای اطلاع بیشتر، میتوانید با جستجوی کلمهی دوست در این کانال و در کانالهای دیگر مطالبی بخوانید یا بشنوید؛ و همینطور کتابهای:
-"در بابِ دوستی" اثرِ میشل دو مونتنی، قدکپور، نشر گمان و
- "فلسفهی دوستی" اثرِ الکساندر نهاماس، رشیدی، نشر گمان،
- "دوستی" دانشنامهی فلسفی استنفورد، ققنوس
- کتابِ "دوستی"، رزی تریمین، حسین کاظمی، نشر کتاب سرای نیک،
- "کتاب دوستی"، محمود کیانوش، نشر نو،
و برای کودکان:
- "دوستی برای چیست؟"، ایران کتاب،
- "دوستی زیباست"، کانون پرورش فکری،
- "دوستی دوطرفه: فلیپ سی. استد، حضرتی، نشر کتاب هدهد
را بخوانید.
✳️ فایل صوتی:
در پادکستگیرها، بیپلاس:
https://podcasts.google.com/feed/aHR0cHM6Ly9icGx1cy5saWJzeW4uY29tL3Jzcw/episode/MzJlMTA5ZTEtZGE0NS00OTM0LWIzMTctYmExZDZkMjgwNjNl?ep=14
در تلگرام، از کانال BPLUS:
https://t.me/podcastbplus1/110
Google Podcasts
BPLUS بیپلاس پادکست فارسی خلاصه کتاب - 4-72: Friendship (نیروی پنهان دوستی و رفاقت)
دوستی چه فایدهای دارد؟
نویسنده: لیدیا دنوورث
متن: عباس سیدین | روایت: علی بندری
تدوین: امید صدیقفر | موسیقی : پیمان عربزاده
وبلاگ بیپلاس
یوتیوب بیپلاس
کتابهای بیپلاس را از اینجا بخرید.
پشتیبانی از بیپلاس
با…
نویسنده: لیدیا دنوورث
متن: عباس سیدین | روایت: علی بندری
تدوین: امید صدیقفر | موسیقی : پیمان عربزاده
وبلاگ بیپلاس
یوتیوب بیپلاس
کتابهای بیپلاس را از اینجا بخرید.
پشتیبانی از بیپلاس
با…
👍1
«حنا چشاتو واکن»
=============ه
سخنانی برای همهی بشریت و همهی دورانها
و بیانیهی آرمانیِ پایانِ فیلم “دیکتاتور بزرگ”
شاهکار، نوشته و اجرای چارلی چاپلین
=========================ه
هِــنکـِـل، سلمانی ِ یهودی (چارلی چاپلین) در پشت میکروفون رادیو و با لحنی ساده:
ببخشیدا ! …اما من نمی خوام یه امپراتور باشم. این کارا، کار امثال من نیست. نمی خوام حاکم هیچ کسی باشم یا سرزمینی رو بگیرم. اگر بشه، دلم می خواد به همه کمک کنم؛ به یهودیا، به غیر یهودیا، به سیاها، به سفیدا. راستش همهمون میخوایم به هم کمک کنیم. اصلن آدما اینجوری باید باشن. ماها، نون و آب مون باید از توو شادی ِ همدیگه دربیاد، نه این که خوشبختیمون رو، روی خونه خرابیی دیگرون بسازیم. نمیخوایم از هم نفرت و کینه داشته باشیم. این دنیا واسه همه جا داره و این زمین نازنین، پر از نعمته و همه رو می تونه راضی کنه.
هر “راه” و هر “مدل زندگیای” میتونه مُــجاز و قشنگ باشه، اما ماها خود ِ “راه” رو گم کردهایم.
حرص و زیاده خواهی، روح آدما رو مسموم کرده؛ دنیا رو با نفرت، سنگربندی کرده؛ ما رو با رژهی نظامی به فلاکت و قتلگاه کشونده. ما ها توو سرعت پیش رفتهایم، اما خودمونو زندونی کردهایم. ماشینی که این همه رفاه و فراوانی رو به ما هدیه میده، ما رو تووی اقیانوس خواسته و نیازهامون تنها گذاشته. دانشمون، ما رو خودپسند کرده؛ زرنگیمون، ما رو سختدل و نامهربون کرده.
زیاد فکر میکنیم و کم احساس. ما بیشتر از ماشین، به انسانیت نیازمندیم. بیشتر از زرنگی، به مهربونی و نرمدلی احتیاج داریم. بدون این چیزا، زندگی خشن میشه و همه چیز از دست میره.
هواپیما و رادیو، فاصلهی ما رو از هم کوتاهتر کرده. اصل این اختراعات، خوبیی آدما رو داد میزنن، برای اتحاد همهی ما، برادری ِ جهانی رو فریاد میکنن. حتی همین الآن، به کمک همین رادیو، صدای من به میلیونها نفر در سرتاسر دنیا داره میرسه، به میلیون ها زن ومرد ناامید و بچههای کوچک، به قربانیان سیستمی که آدما رو وادار می کنه تا آدمای بی گناه رو شکنجه و زندان کنن.
به اونایی که صدامو میشنفن میگم که:”ناامید نشید. ”
فلاکتی که روی سرمون سایه انداخته، چیزی نیست جز نشانههای حتمیی مرگ حرص و زیاده خواهی. چیزی نیست جز نشانههای دلخوری ِ آدمایی که از جریان پیشرفت انسانها میترسن. دلخوری و نفرت آدما گذراست و دیکتاتورا میمیرن؛ قدرتی که اونا از چنگ مردم درآوردهان، دوباره به مردم برمیگرده و تا اون موقع که آدما حاضرن برای آزادگی بمیرن، آزادگی هرگز نابود نمیشه.
=============ه
سخنانی برای همهی بشریت و همهی دورانها
و بیانیهی آرمانیِ پایانِ فیلم “دیکتاتور بزرگ”
شاهکار، نوشته و اجرای چارلی چاپلین
=========================ه
هِــنکـِـل، سلمانی ِ یهودی (چارلی چاپلین) در پشت میکروفون رادیو و با لحنی ساده:
ببخشیدا ! …اما من نمی خوام یه امپراتور باشم. این کارا، کار امثال من نیست. نمی خوام حاکم هیچ کسی باشم یا سرزمینی رو بگیرم. اگر بشه، دلم می خواد به همه کمک کنم؛ به یهودیا، به غیر یهودیا، به سیاها، به سفیدا. راستش همهمون میخوایم به هم کمک کنیم. اصلن آدما اینجوری باید باشن. ماها، نون و آب مون باید از توو شادی ِ همدیگه دربیاد، نه این که خوشبختیمون رو، روی خونه خرابیی دیگرون بسازیم. نمیخوایم از هم نفرت و کینه داشته باشیم. این دنیا واسه همه جا داره و این زمین نازنین، پر از نعمته و همه رو می تونه راضی کنه.
هر “راه” و هر “مدل زندگیای” میتونه مُــجاز و قشنگ باشه، اما ماها خود ِ “راه” رو گم کردهایم.
حرص و زیاده خواهی، روح آدما رو مسموم کرده؛ دنیا رو با نفرت، سنگربندی کرده؛ ما رو با رژهی نظامی به فلاکت و قتلگاه کشونده. ما ها توو سرعت پیش رفتهایم، اما خودمونو زندونی کردهایم. ماشینی که این همه رفاه و فراوانی رو به ما هدیه میده، ما رو تووی اقیانوس خواسته و نیازهامون تنها گذاشته. دانشمون، ما رو خودپسند کرده؛ زرنگیمون، ما رو سختدل و نامهربون کرده.
زیاد فکر میکنیم و کم احساس. ما بیشتر از ماشین، به انسانیت نیازمندیم. بیشتر از زرنگی، به مهربونی و نرمدلی احتیاج داریم. بدون این چیزا، زندگی خشن میشه و همه چیز از دست میره.
هواپیما و رادیو، فاصلهی ما رو از هم کوتاهتر کرده. اصل این اختراعات، خوبیی آدما رو داد میزنن، برای اتحاد همهی ما، برادری ِ جهانی رو فریاد میکنن. حتی همین الآن، به کمک همین رادیو، صدای من به میلیونها نفر در سرتاسر دنیا داره میرسه، به میلیون ها زن ومرد ناامید و بچههای کوچک، به قربانیان سیستمی که آدما رو وادار می کنه تا آدمای بی گناه رو شکنجه و زندان کنن.
به اونایی که صدامو میشنفن میگم که:”ناامید نشید. ”
فلاکتی که روی سرمون سایه انداخته، چیزی نیست جز نشانههای حتمیی مرگ حرص و زیاده خواهی. چیزی نیست جز نشانههای دلخوری ِ آدمایی که از جریان پیشرفت انسانها میترسن. دلخوری و نفرت آدما گذراست و دیکتاتورا میمیرن؛ قدرتی که اونا از چنگ مردم درآوردهان، دوباره به مردم برمیگرده و تا اون موقع که آدما حاضرن برای آزادگی بمیرن، آزادگی هرگز نابود نمیشه.
گاه فرست غلامعلی کشانی
«حنا چشاتو واکن» =============ه سخنانی برای همهی بشریت و همهی دورانها و بیانیهی آرمانیِ پایانِ فیلم “دیکتاتور بزرگ” شاهکار، نوشته و اجرای چارلی چاپلین =========================ه هِــنکـِـل، سلمانی ِ یهودی (چارلی چاپلین) در پشت میکروفون رادیو و با…
ادامهی
«حنا چشاتو واکن»
=============ه
سخنانی برای همهی بشریت و همهی دورانها
و بیانیهی آرمانیِ پایانِ فیلم “دیکتاتور بزرگ”
شاهکار، نوشته و اجرای چارلی چاپلین
=======================ه
آهای سربازا: خودتونو ابزار دست بی رحما نکنید، اونایی که ازتون نفرت دارن، بـَـردهتون میکنن، زندگیتون رو تحت فشار میزارن و با این کاراشون شما رو نظامی بار میارن، بهتون میگن چه بکنید- چه نکنید، چی فکر کنید و چی احساس کنید؛ مشق نظامی بهتون میدن، خوراک بهتون میدن، باهاتون مثل گلهی گاوا رفتار میکنن، مثل گوشت دم توپ ازتون استفاده میکنند. خودتونو به دست این آدما ندید؛ آدمای غیرطبیعی، آدمای ماشینی، با مغزای ماشینی، و قلبای ماشینی! شما ها آدمید! ، شماها عشق به بشریت رو تو سینههاتون دارید. شما کینهای ندارید؛ فقط اونایی که با عشق غریبهاند، به دیگران کینه دارن؛ آره! فقط بیعشقها و غیرطبیعیها.
آهای سربازا: برای بردگی نجنگید! برای آزادگی بجنگید! در فصل ۱۷ انجیل لوقا نوشته: “عرش خدا تووی دل آدماست” – نه توو دل یه آدم بخصوص، نه یه گروه بخصوص، بلکه توو دل همهی آدما، توو دل شما. شما آدمایید که قدرت اصلی توو دستتونه، شمایی که قدرت آفرینش این ماشینها رو دارید، همون هایی هستید که قدرت آفرینش شادی رو هم دارید. شما آدمایی هستید که قدرت دارید این زندگی رو آزاد و قشنگ کنید، این زندگی رو، یه تجربهی محشر کنید.
پس به نام حکومت مردم، بیایم این قدرت رو بکار بگیریم! بیایم همگی متحد شیم!! بیایم برای دنیایی تازه بجنگیم، دنیایی شایسته، که به آدما فرصت کار کردن میده، کاری که آیندهی روشنی رو بهتون میده و به سالمندان تامین اجتماعی میبخشه. بیرحمای بزرگ با همین شعارها سر کار اومدند، اما اونا دروغ می گن! اونا به قولشون عمل نمی کنن؛ هرگز به قولشون عمل نمی کنن. بله! دیکتاتور ها خودشونو آزاد می کنن، و بجاش، مردمو برده می کنن! پس بیایم برای عمل به اون قولها، بجنگیم! بیاییم برای آزاد کردن دنیا بجنگیم، مرزهای ملی رو کنار بزاریم، طمع و زیادهطلبی رو کنار بزاریم، نفرت رو، بی مدارایی رو. بیایم برای دنیایی با شعور بجنگیم، دنیایی که دانش و پیشرفت، همهی آدما رو در آخر، به یه دنیای شاد می رسونه.
آهای سربازا: به نام دمکراسی، بیایم همگی متحد شیم!
آهای حنا (نامزدِ هنکل)، حرفام به گوشِت می رسه؟ هر جایی که هستی، چشاتو وا کن حنا. ابرا دارن میرن. خورشید داره سر میزنه. داریم از تاریکی به روشنایی پا میذاریم. داریم وارد دنیایی تازه میشیم، دنیایی مهربونتر، دنیایی که آدما کینهشون رو، زیاده خواهیشون رو، بی رحمیشون رو پشت سر میذارن.
چشاتو وا کن حنا. به روح آدم، بال هایی دادهشده، و سر آخر با همین بالها شروع به پرواز میکنه. پرواز میکنه تووی رنگین کمون – تووی نور امید، تووی آینده، آیندهی قشنگی که مال توئه، مال منه، و مال همه ی ماس.
چشاتو وا کن حنا،
چشاتو واکن!
ترجمه: غلامعلی کشانی،
سایت عدمِ خشونت GhKeshani.com (حنا! چشاتو واکن!)، مرداد ۱۳۸۰
لطفا روی عکس زیر یا این لینک کلیک کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=qyL-6NYasVA
«حنا چشاتو واکن»
=============ه
سخنانی برای همهی بشریت و همهی دورانها
و بیانیهی آرمانیِ پایانِ فیلم “دیکتاتور بزرگ”
شاهکار، نوشته و اجرای چارلی چاپلین
=======================ه
آهای سربازا: خودتونو ابزار دست بی رحما نکنید، اونایی که ازتون نفرت دارن، بـَـردهتون میکنن، زندگیتون رو تحت فشار میزارن و با این کاراشون شما رو نظامی بار میارن، بهتون میگن چه بکنید- چه نکنید، چی فکر کنید و چی احساس کنید؛ مشق نظامی بهتون میدن، خوراک بهتون میدن، باهاتون مثل گلهی گاوا رفتار میکنن، مثل گوشت دم توپ ازتون استفاده میکنند. خودتونو به دست این آدما ندید؛ آدمای غیرطبیعی، آدمای ماشینی، با مغزای ماشینی، و قلبای ماشینی! شما ها آدمید! ، شماها عشق به بشریت رو تو سینههاتون دارید. شما کینهای ندارید؛ فقط اونایی که با عشق غریبهاند، به دیگران کینه دارن؛ آره! فقط بیعشقها و غیرطبیعیها.
آهای سربازا: برای بردگی نجنگید! برای آزادگی بجنگید! در فصل ۱۷ انجیل لوقا نوشته: “عرش خدا تووی دل آدماست” – نه توو دل یه آدم بخصوص، نه یه گروه بخصوص، بلکه توو دل همهی آدما، توو دل شما. شما آدمایید که قدرت اصلی توو دستتونه، شمایی که قدرت آفرینش این ماشینها رو دارید، همون هایی هستید که قدرت آفرینش شادی رو هم دارید. شما آدمایی هستید که قدرت دارید این زندگی رو آزاد و قشنگ کنید، این زندگی رو، یه تجربهی محشر کنید.
پس به نام حکومت مردم، بیایم این قدرت رو بکار بگیریم! بیایم همگی متحد شیم!! بیایم برای دنیایی تازه بجنگیم، دنیایی شایسته، که به آدما فرصت کار کردن میده، کاری که آیندهی روشنی رو بهتون میده و به سالمندان تامین اجتماعی میبخشه. بیرحمای بزرگ با همین شعارها سر کار اومدند، اما اونا دروغ می گن! اونا به قولشون عمل نمی کنن؛ هرگز به قولشون عمل نمی کنن. بله! دیکتاتور ها خودشونو آزاد می کنن، و بجاش، مردمو برده می کنن! پس بیایم برای عمل به اون قولها، بجنگیم! بیاییم برای آزاد کردن دنیا بجنگیم، مرزهای ملی رو کنار بزاریم، طمع و زیادهطلبی رو کنار بزاریم، نفرت رو، بی مدارایی رو. بیایم برای دنیایی با شعور بجنگیم، دنیایی که دانش و پیشرفت، همهی آدما رو در آخر، به یه دنیای شاد می رسونه.
آهای سربازا: به نام دمکراسی، بیایم همگی متحد شیم!
آهای حنا (نامزدِ هنکل)، حرفام به گوشِت می رسه؟ هر جایی که هستی، چشاتو وا کن حنا. ابرا دارن میرن. خورشید داره سر میزنه. داریم از تاریکی به روشنایی پا میذاریم. داریم وارد دنیایی تازه میشیم، دنیایی مهربونتر، دنیایی که آدما کینهشون رو، زیاده خواهیشون رو، بی رحمیشون رو پشت سر میذارن.
چشاتو وا کن حنا. به روح آدم، بال هایی دادهشده، و سر آخر با همین بالها شروع به پرواز میکنه. پرواز میکنه تووی رنگین کمون – تووی نور امید، تووی آینده، آیندهی قشنگی که مال توئه، مال منه، و مال همه ی ماس.
چشاتو وا کن حنا،
چشاتو واکن!
ترجمه: غلامعلی کشانی،
سایت عدمِ خشونت GhKeshani.com (حنا! چشاتو واکن!)، مرداد ۱۳۸۰
لطفا روی عکس زیر یا این لینک کلیک کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=qyL-6NYasVA
YouTube
The Great Dictator: Starring Charlie Chaplin and Paulette Goddard, 1940...Great Ending Speech...
via YouTube Capture: This Charlie Chaplin Satire/Comedy offers a Timeless ending speech w/a powerful message to all...The Lead In is just as important...Enjoy
Forwarded from 🌏 تربیت و توسعه
📍مسیر وارونه
نشست تخصصی "مسیر وارونه"
مرکز فرهنگی تبلیغی آیندهسازان با همکاری میز آموزش و پرورش دفتر تبلیغات اسلامی برگزار می کند:
نشست تخصصی "مسیر وارونه"
با موضوع بررسی مسئله مرگ مدرسه
- تبیین چشم اندازی متفاوت نسبت به جایگاه مدرسه در آینده کشور
⏪ محورهای نشست:
- تبیین چیستی مدرسه به عنوان یک نهاد اجتماعی نوین و کارکرد آن
- بررسی تحولات نهاد مدرسه
- بررسی وضع کنونی مدرسه و آینده آن
- بررسی چگونگی زیستِ نهاد مدرسه در دوران پساکرونا
🎤کارشناسان:
▫️مرتضی نظری
دکتری فلسفه تعلیم و تربیت، نویسنده و تحلیلگر مسائل نظام آموزشی
▫️علی قربانی
دکترای تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت، کارشناش در حوزه مطالعات نهادی مدرسه
🎤 دبیر علمی:
👈 حجت الاسلام مهدی شاکری
دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت، پژوهشگر در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی
🏫 مکان برگزاری:
دانشگاه باقرالعلوم قم
📆 تاریخ و زمان برگزاری
سه شنبه ۱۷ اسفندماه ۱۴۰۰
ساعت ۱۶
لینک حضور مجازی👇
🔹اسکای روم: yun.ir/msky
🔹 آپارات: yun.ir/maparat
🔹 بیگ بلوباتن: yun.ir/ctorath
▫️اینستاگرام👇
@mortezanazari_edu
🌏 تربیت و توسعه | نقد رویکردها
@IranHumanDevelopment2
نشست تخصصی "مسیر وارونه"
مرکز فرهنگی تبلیغی آیندهسازان با همکاری میز آموزش و پرورش دفتر تبلیغات اسلامی برگزار می کند:
نشست تخصصی "مسیر وارونه"
با موضوع بررسی مسئله مرگ مدرسه
- تبیین چشم اندازی متفاوت نسبت به جایگاه مدرسه در آینده کشور
⏪ محورهای نشست:
- تبیین چیستی مدرسه به عنوان یک نهاد اجتماعی نوین و کارکرد آن
- بررسی تحولات نهاد مدرسه
- بررسی وضع کنونی مدرسه و آینده آن
- بررسی چگونگی زیستِ نهاد مدرسه در دوران پساکرونا
🎤کارشناسان:
▫️مرتضی نظری
دکتری فلسفه تعلیم و تربیت، نویسنده و تحلیلگر مسائل نظام آموزشی
▫️علی قربانی
دکترای تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت، کارشناش در حوزه مطالعات نهادی مدرسه
🎤 دبیر علمی:
👈 حجت الاسلام مهدی شاکری
دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت، پژوهشگر در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی
🏫 مکان برگزاری:
دانشگاه باقرالعلوم قم
📆 تاریخ و زمان برگزاری
سه شنبه ۱۷ اسفندماه ۱۴۰۰
ساعت ۱۶
لینک حضور مجازی👇
🔹اسکای روم: yun.ir/msky
🔹 آپارات: yun.ir/maparat
🔹 بیگ بلوباتن: yun.ir/ctorath
▫️اینستاگرام👇
@mortezanazari_edu
🌏 تربیت و توسعه | نقد رویکردها
@IranHumanDevelopment2
🌏 تربیت و توسعه
📍مسیر وارونه نشست تخصصی "مسیر وارونه" مرکز فرهنگی تبلیغی آیندهسازان با همکاری میز آموزش و پرورش دفتر تبلیغات اسلامی برگزار می کند: نشست تخصصی "مسیر وارونه" با موضوع بررسی مسئله مرگ مدرسه - تبیین چشم اندازی متفاوت نسبت به جایگاه مدرسه در آینده کشور ⏪ محورهای…
دوستان گرامی،
شاید با دیدگاههای آقای دکتر نظری در این کانال و گروه مدرسه محوری / مدرسه زدایی آشنا باشید.
من نشست را دنبال کردم.
این بار هم ایشان در نشست بالا حضور داشتند و نظراتی ریشهای در بارهی آموزش مطرح کردند.
دکتر نظری پدیدآورندهی کتاب «مرگ مدرسه؟» هستند.
در مجموع اگر علاقهمند به بحث آموزش باشید، از دیدن این برنامه چیزهای خوبی یاد خواهید گرفت.
آدرس گروه مدرسه محوری:
https://t.me/joinchat/SIHQUM1DO8I2Tx4X
شاید با دیدگاههای آقای دکتر نظری در این کانال و گروه مدرسه محوری / مدرسه زدایی آشنا باشید.
من نشست را دنبال کردم.
این بار هم ایشان در نشست بالا حضور داشتند و نظراتی ریشهای در بارهی آموزش مطرح کردند.
دکتر نظری پدیدآورندهی کتاب «مرگ مدرسه؟» هستند.
در مجموع اگر علاقهمند به بحث آموزش باشید، از دیدن این برنامه چیزهای خوبی یاد خواهید گرفت.
آدرس گروه مدرسه محوری:
https://t.me/joinchat/SIHQUM1DO8I2Tx4X
👍1
دوستان بزرگوار،
خیلی خوشحال میشوم نظرات تان را در بارهی هر یک از مطالب این کانال دریافت کنم.
زیر هر فرسته دکمهی دیدگاه وجود دارد.
خیلی خوشحال میشوم نظرات تان را در بارهی هر یک از مطالب این کانال دریافت کنم.
زیر هر فرسته دکمهی دیدگاه وجود دارد.
مدرسه زندگی فارسی
سرنوشت بطریهای پلاستیکی پس از دور انداخته شدن این ویدیوی مجموعه تد شش سال پیش ساخته شده است. در این مدت مشخص شد کشورهای ثروتمند پس از تفکیک زباله، پلاستیک بازیافتی را به کشورهای فقیر شرق آسیا می فرستند و در آنجا اغلب بدلیل هزینه بازیافت، زباله ها دفن یا…
دوست گرامی سرکار خانم «احرار» که متخصص و عاشق مسائل زیست بومی و حُرمت آنها هستند، در فایل صوتیِ بالا نکاتی را در نقد فرستهی بطریهای پلاستیکی مطرح کردهاند که شنیدنی و پر تامل است.
لطفا استفاده بفرمایید. 👆
لطفا استفاده بفرمایید. 👆
۱۷ اسفند روز جهانی زن
==================ه
- روز جهانی زنْ مناسبتی برای تبریک گفتن نیست تا باز هم زنان فریب بخورند، بلکه فرصتی است برای بازنگری در انگارههای شخصی در بارهی زنان، به رسمیت شناختنِ مسائل و مشکلات زنان و توجه به مشکلاتِ آنان در سراسر دنیا؛ مشکلاتی که زنان صرفا به دلیلِ جنسیتشان مجبور به رویارویی با آنها هستند.
- آزادیِ زنان از قیدِ حقویژهی مردان، و نیز
استفادهی همگان از حقِ شادی،
سنگِ بنای آزادیِ همگان و آزادیِ جامعه است!
- هیچ مردی و هیچ زنی در مرد شدن یا زن شدناش، در سفید و سیاه بودناش، در روستایی و شهری بهدنیا آمدناش، در فقیر و غنی بهدنیا آمدناش، استعداد و انتخاب و تلاشی نداشته است، به همین دلیل هر نوع تبعیض به دلیل یکی از این ویژگیها عملی است ضد اخلاقی و ضد انسانی. زن با مرد در خصوصیاتی مشابه و در خصوصیاتی متفاوت است. زیستشناسی و عصبشناسیشان و ... متفاوت است، اما در عرصهی حقوق و اخلاق، هر دو فقط و فقط و فقط انسان اند و بس!
==================ه
- روز جهانی زنْ مناسبتی برای تبریک گفتن نیست تا باز هم زنان فریب بخورند، بلکه فرصتی است برای بازنگری در انگارههای شخصی در بارهی زنان، به رسمیت شناختنِ مسائل و مشکلات زنان و توجه به مشکلاتِ آنان در سراسر دنیا؛ مشکلاتی که زنان صرفا به دلیلِ جنسیتشان مجبور به رویارویی با آنها هستند.
- آزادیِ زنان از قیدِ حقویژهی مردان، و نیز
استفادهی همگان از حقِ شادی،
سنگِ بنای آزادیِ همگان و آزادیِ جامعه است!
- هیچ مردی و هیچ زنی در مرد شدن یا زن شدناش، در سفید و سیاه بودناش، در روستایی و شهری بهدنیا آمدناش، در فقیر و غنی بهدنیا آمدناش، استعداد و انتخاب و تلاشی نداشته است، به همین دلیل هر نوع تبعیض به دلیل یکی از این ویژگیها عملی است ضد اخلاقی و ضد انسانی. زن با مرد در خصوصیاتی مشابه و در خصوصیاتی متفاوت است. زیستشناسی و عصبشناسیشان و ... متفاوت است، اما در عرصهی حقوق و اخلاق، هر دو فقط و فقط و فقط انسان اند و بس!
Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی
عید، کارگران زن، سر چهار راه ها!
برای کاری شرافتمندانه تر.
پس لطفا دقیق تر نگاه کنید!
☝️☝️☝️
خودش را «گلبانو» معرفی میکند. بر سر گذری در محله حسینآباد تهران با فاصله از دیگر کارگران مرد، ایستاده است. چادر رنگ و رو رفته بر سر دارد و منتظر است. میگوید: « منتظرم تا کسی کارگر خانه بخواهد. نظافت میکنم. در و دیوار تمیز میشویم. از همین کارها…»
________________________________
دیدن کارگران مرد که صبحهای زود بر سر چهارراهها یا سر گذرها ایستادهاند تا وانتی توقف کند و صدایشان کند برای کارگری عادی شده، اما دیدن زنانی که با چند قدم فاصله از آنان به انتظار برای کار ایستادهاند کاملا دور از انتظار است.
حتی برای اولین بار که دیده شدند به ذهن هم خطور نکرد که شاید در انتظار کارفرمایی هستند که برای کار روزانه به دنبال کارگر میگردد.
کارگرانی که برای معیشت، این روزها در جستوجوی کارند و نان را روزانه به دست میآورند. برای آنان بیمه و حق بازنشستگی شوخی بیش نیست. مرزهای فلاکت و فقر از همه اینها گذشته است.
خودش را «گلبانو» معرفی میکند. بر سر گذری در محله حسینآباد تهران با فاصله از دیگر کارگران مرد، ایستاده است.
چادر رنگ و رو رفته بر سر دارد و منتظر است. میگوید: « منتظرم تا کسی کارگر خانه بخواهد. نظافت میکنم. در و دیوار تمیز میشویم. از همین کارها دیگر…»
ـ «مردم از کجا بدانند تو کارگری؟ اول به نظر میرسید منتظر تاکسی باشی»
میگوید: «همانطور که خودت فهمیدی. چند روز که رد شوند و مرا اینجا ببینند می فهمند منتظر کارم. این روزها همه دنبال کارگر خانه میگردند. پیدا که نکنند دنبال امثال من میآیند.»
ـ «در این چند روز هر روز رفتی سر کار؟»
میگوید: « هر روز که نه. ولی چند نفری ازم پرسیدند که کارگر هستم یا نه؟ اینجا محله اعیانی است و معمولا خانهها کارگر میخواهند. بسیاری از مردم سر کار میروند برای همین روزهای آخر سال مجبور به خانه تکانی هستند.»
میپرسم: «چطور جرات میکنی به خانهای بروی که نمیشناسی؟ به چه اعتباری؟»
خلاصه جواب میدهد: «وقتی سه تا بچه گرسنه داشته باشی و شوهری علیل که نمیتواند کار کند این حرفها برایت مسخره میشود. شب عیدی هیچی ندارم.»
شوهرش سرایدار یک آپارتمان مسکونی بوده اما بر اثر تصادف از ناحیه کمر و لگن دچار شکستگی شدید شده، علاوه بر اینکه بیش از سه هفته هم در کما بوده. بعد از آن دیگر نمیتواند کارهای سنگین انجام دهد. از خانه و کار جوابشان کردند. الان در یک اتاق استیجاری در باقرآباد تهران زندگی میکنند. دختر ۱۳ ساله که اولین بچه است هم درس میخواند و هم از پدرش مراقبت میکند. مجبور شدهاند بچه دومشان را به شهرستان نزد اقوام بفرستند تا کمی از خرجشان کاسته شود و سومی هم کلاس اول میخواند.
این خلاصه زندگی زنی بود که این روزها در گذرگاهی در تهران به انتظار کار ایستاده است.
نگاهتان را این روزها دقیق کنید بر سر جاهایی که کارگران به انتظار ایستادهاند، در همان حوالی زنان کارگر را هم میبینید. پدیدهای که روزگار بر دامن پایتخت نشانده است.
نسیم، اما بسیار جوانتر از گلبانو است. ۳۲ ساله است. او هم بر سر خیابان ایستاده است و به ماشینهای گذری میگوید: «کارگر….»
میگوید: «بیکارم. خرج خانه را باید بدهم. کارگری هم عار نیست. مهم این است که با شرافت کار کنی.»
همان سوالها را از او هم میپرسم و جواب میدهد: «بالاخره ترس که هست ولی یاد گرفتم از خودم چطور مراقبت کنم. به خانه مردم که میروم جلوی چشمشان به پدرم زنگ میزنم و آدرس میدهم و مرتب در حین کار به خانه زنگ میزنم. این عدم اطمینان برای صاحب خانه هم هست دیگر. آنها هم باید به من اطمینان کنند.»
میپرسم چرا به بنگاههای کار خدماتی مراجعه نمیکند؟ میگوید: «آنها استثمار میکنند. باید کلی سفته و چک بدهی. آخرش هم تو جان میکنی ولی سهم بیشتر را آنان برمیدارند.»
دلش نمیخواهد از زندگیاش حرف بزند. فقط میگوید آدم باید کارد به استخوانش برسد که چنین کاری کند.
درد به استخوانش رسیده است. صورتش با آنکه جوان است اما حکایت دستانش، راز دیگری را بر ملا میکند.
دستهای او و گلبانو و همه مردان منتظر کار بر سر چهارراهها و گذرها حکایت زندگی حداقلی است. داستان هزاران انسانی که کارگرند اما نامشان جایی ثبت نمیشود. “حداقل دستمزد”، “بیمه تامیناجتماعی”، “بازنشستگی” و… واژههای لوکسی هستند در زندگی بیرویای اینان.
برای آنان آمدن سال نو تنها فرصت یک کار بیشتر است، وگرنه روزهای آنان با روزهای دیگر فقط یک فرق دارد: زندگیشان سختتر از روز قبل، پیش میرود. آنان هر روز یک قدم از خط فقر بیشتر پایینتر میروند.
_______________________________
گزارش این گزارشگر، پاسخ دندان شکنی است به آنان که دستفروشی مادران پیر و زنان جوان در خیابان ها و مترو ... ... (بقیه در پایین) 👇👇
برای کاری شرافتمندانه تر.
پس لطفا دقیق تر نگاه کنید!
☝️☝️☝️
خودش را «گلبانو» معرفی میکند. بر سر گذری در محله حسینآباد تهران با فاصله از دیگر کارگران مرد، ایستاده است. چادر رنگ و رو رفته بر سر دارد و منتظر است. میگوید: « منتظرم تا کسی کارگر خانه بخواهد. نظافت میکنم. در و دیوار تمیز میشویم. از همین کارها…»
________________________________
دیدن کارگران مرد که صبحهای زود بر سر چهارراهها یا سر گذرها ایستادهاند تا وانتی توقف کند و صدایشان کند برای کارگری عادی شده، اما دیدن زنانی که با چند قدم فاصله از آنان به انتظار برای کار ایستادهاند کاملا دور از انتظار است.
حتی برای اولین بار که دیده شدند به ذهن هم خطور نکرد که شاید در انتظار کارفرمایی هستند که برای کار روزانه به دنبال کارگر میگردد.
کارگرانی که برای معیشت، این روزها در جستوجوی کارند و نان را روزانه به دست میآورند. برای آنان بیمه و حق بازنشستگی شوخی بیش نیست. مرزهای فلاکت و فقر از همه اینها گذشته است.
خودش را «گلبانو» معرفی میکند. بر سر گذری در محله حسینآباد تهران با فاصله از دیگر کارگران مرد، ایستاده است.
چادر رنگ و رو رفته بر سر دارد و منتظر است. میگوید: « منتظرم تا کسی کارگر خانه بخواهد. نظافت میکنم. در و دیوار تمیز میشویم. از همین کارها دیگر…»
ـ «مردم از کجا بدانند تو کارگری؟ اول به نظر میرسید منتظر تاکسی باشی»
میگوید: «همانطور که خودت فهمیدی. چند روز که رد شوند و مرا اینجا ببینند می فهمند منتظر کارم. این روزها همه دنبال کارگر خانه میگردند. پیدا که نکنند دنبال امثال من میآیند.»
ـ «در این چند روز هر روز رفتی سر کار؟»
میگوید: « هر روز که نه. ولی چند نفری ازم پرسیدند که کارگر هستم یا نه؟ اینجا محله اعیانی است و معمولا خانهها کارگر میخواهند. بسیاری از مردم سر کار میروند برای همین روزهای آخر سال مجبور به خانه تکانی هستند.»
میپرسم: «چطور جرات میکنی به خانهای بروی که نمیشناسی؟ به چه اعتباری؟»
خلاصه جواب میدهد: «وقتی سه تا بچه گرسنه داشته باشی و شوهری علیل که نمیتواند کار کند این حرفها برایت مسخره میشود. شب عیدی هیچی ندارم.»
شوهرش سرایدار یک آپارتمان مسکونی بوده اما بر اثر تصادف از ناحیه کمر و لگن دچار شکستگی شدید شده، علاوه بر اینکه بیش از سه هفته هم در کما بوده. بعد از آن دیگر نمیتواند کارهای سنگین انجام دهد. از خانه و کار جوابشان کردند. الان در یک اتاق استیجاری در باقرآباد تهران زندگی میکنند. دختر ۱۳ ساله که اولین بچه است هم درس میخواند و هم از پدرش مراقبت میکند. مجبور شدهاند بچه دومشان را به شهرستان نزد اقوام بفرستند تا کمی از خرجشان کاسته شود و سومی هم کلاس اول میخواند.
این خلاصه زندگی زنی بود که این روزها در گذرگاهی در تهران به انتظار کار ایستاده است.
نگاهتان را این روزها دقیق کنید بر سر جاهایی که کارگران به انتظار ایستادهاند، در همان حوالی زنان کارگر را هم میبینید. پدیدهای که روزگار بر دامن پایتخت نشانده است.
نسیم، اما بسیار جوانتر از گلبانو است. ۳۲ ساله است. او هم بر سر خیابان ایستاده است و به ماشینهای گذری میگوید: «کارگر….»
میگوید: «بیکارم. خرج خانه را باید بدهم. کارگری هم عار نیست. مهم این است که با شرافت کار کنی.»
همان سوالها را از او هم میپرسم و جواب میدهد: «بالاخره ترس که هست ولی یاد گرفتم از خودم چطور مراقبت کنم. به خانه مردم که میروم جلوی چشمشان به پدرم زنگ میزنم و آدرس میدهم و مرتب در حین کار به خانه زنگ میزنم. این عدم اطمینان برای صاحب خانه هم هست دیگر. آنها هم باید به من اطمینان کنند.»
میپرسم چرا به بنگاههای کار خدماتی مراجعه نمیکند؟ میگوید: «آنها استثمار میکنند. باید کلی سفته و چک بدهی. آخرش هم تو جان میکنی ولی سهم بیشتر را آنان برمیدارند.»
دلش نمیخواهد از زندگیاش حرف بزند. فقط میگوید آدم باید کارد به استخوانش برسد که چنین کاری کند.
درد به استخوانش رسیده است. صورتش با آنکه جوان است اما حکایت دستانش، راز دیگری را بر ملا میکند.
دستهای او و گلبانو و همه مردان منتظر کار بر سر چهارراهها و گذرها حکایت زندگی حداقلی است. داستان هزاران انسانی که کارگرند اما نامشان جایی ثبت نمیشود. “حداقل دستمزد”، “بیمه تامیناجتماعی”، “بازنشستگی” و… واژههای لوکسی هستند در زندگی بیرویای اینان.
برای آنان آمدن سال نو تنها فرصت یک کار بیشتر است، وگرنه روزهای آنان با روزهای دیگر فقط یک فرق دارد: زندگیشان سختتر از روز قبل، پیش میرود. آنان هر روز یک قدم از خط فقر بیشتر پایینتر میروند.
_______________________________
گزارش این گزارشگر، پاسخ دندان شکنی است به آنان که دستفروشی مادران پیر و زنان جوان در خیابان ها و مترو ... ... (بقیه در پایین) 👇👇