باشگاه فرهنگی ورزشی شهدای خطیرکوه
21 subscribers
641 photos
75 videos
8 files
7 links
مدرسه فوتبال و فوتسال از ۶سال تا۱۶ سال
تلفن تماس ۰۹۱۰۲۰۲۲۶۱۷///۰۹۰۲۲۰۲۲۶۱۷
ارتباط با مدیر
@Yaser_617alizadeh
Download Telegram
انسان اشتباه میکند
واین خطاست

اشتباهش را جایز میداند
واین حماقت است

به اشتباهش عادت میکند
واین جهالت است

عادتش را باورمیداند
واین خیانت است

باورش را بردیگران حکم میکند
واین جنایت است
┄┄❅✾❅┄┄
@footbal_sh_khatirkooh
با خودت #تکرار کن؛
همواره تلاش می کنم
حتی اگر به خواسته ام نرسم ناامید
نمی شوم و راه های دیگر را امتحان میکنم .
(خداوندا سپاسگزارم)
@footbal_sh_khatirkooh
باشگاه فرهنگی ورزشی شهدای خطیرکوه
مدرسه فوتبال و فوتسال شهدای خطیرکوه
https://eitaa.com/footbal_sh_khatirkooh
تا خوشبختی راهی نیست...
فقط باید راه درست رو رفت...
در هر خیابانی بن‌بست وجود دارد...💝

@footbal_sh_khatirkooh
همه چیز به خواست خودت بستگی دارد، باید مسیری که انتخاب کردی را بپیمایی ودر این راه تحمل همه چیز را داشته باشی!

⚡️ راه موفقیت

@footbal_sh_khatirkooh
داستان شب ⚽️⚽️⚽️⚽️
یک روز آفتابی، خرگوش بیرون از لانه اش غرق در تایپ بود. در همین حین، روباهی او را دید. پرسید خرگوش به چه مشغولی؟
خرگوش گفت پایان نامه می‌نویسم.
-جالبه، موضوع پایان نامت چی هست؟
+در مورد اینکه یک خرگوش چطور میتونه یک روباه رو بخوره، کار میکنم.
-احمقانه است، همه میدونند که خرگوش، روباه نمیخورد.

+مطمئن باش که میتونند، من میتونم اینو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.
خرگوش و روباه با هم داخل لانه رفتند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شده و به نوشتن خود مشغول شد. در همین حال، گرگی از آنجا رد می‌شد.
گرگ پرسید:خرگوش چی مینویسی؟
خرگوش گفت دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور میتونه یک گرگ رو بخوره، کار میکنم میخوای ثابت کنم؟
گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند و باز خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.
اما در لانه خرگوش چه خبر بود؟ در گوشه ای از لانه خرگوش، پوست و استخوان روباه و در سوی دیگر مو و استخوان گرگ ریخته بود و در وسط لانه، شیر قوی پیکری دهان خود را تمیز میکرد.
نتیجه: مهم نیست، قدرتتان چقدر است،
⚽️⚽️ مهم اینست که پشتیبان شما کیست؟!⚽️⚽️

@footbal_sh_khatirkooh
اولین جلسه تمرین زیر ۱۲سال امروز یکشنبه ساعت ۴/۳۰ الی ۶ عصر چمن مصنوعی بلوار ۱۷ شهریور روبروی فنی و حرفه ای جنب بانک کشاورزی
تمرینات سالن شهید واوودی طالب اباد مهدیشهر روزهای شنبه و سه شنبه ساعت ۴/۳۰ الی ۶ عصر

با عضویت در کانال باشگاه فرهنگی ورزشی شهدای خطیرکوه از اخرین و اخبار و اطلاعات تمرینی با خبر شوید

@footbal_sh_khatirkooh
باخودت تکرارکن؛

«امروز برمی خیزم و خدایم را صدا
می زنم و بهترین روز زندگی را از او
می خواهم و اینچنین شکوه امیدوار بودن را لمس می کنم.

خداوندا سپاسگزارم»

@footbal_sh_khatirkooh
سلام و عرض ادب و خوش آمد به همه دوستانی که به تازگی به جمع کانال باشگاه فرهنگی ورزشی شهدای خطیرکوه پیوستند
دوستان عزیز کانال باشگاه را به دوستان و همشهریان سمنانی معرفی بفرمایید .
با تقدیم ارادت و عرض ادب

@footbal_sh_khatirkooh
خوشرنگ ترین عصر دنیا را
با لحظه هایی پر از شادی و زیبایی
براتون آرزو می کنم
عصرتون بخیر🌸
کانال باشگاه فرهنگی ورزشی شهدای خطیرکوه
@footbal_sh_khatirkooh
⬅️ آنچه خداوند می دهد
پایانی ندارد ...
⬅️ و آنچه آدمی می دهد
دوامی ندارد ...

زندگیتان
پر از داده های خداوند مهربان


@footbal_sh_khatirkooh
بہ داشتہ‌هایت🌸
ڪَ بیندیشي دیڪَر
چشم نخواهي داشت
بہ دست دیڪَرے🌸
آرامش در دوست داشتن
داشتہ‌هاست🌸
در بخشش بي منت
و در دعا براے دیڪَران
@footbal_sh_khatirkooh
در قانون هستی،

شادی، عشق،آرامش و آزادی
زمانی تحقق می یابند كه آنها را ببخشیم.

@footbal_sh_khatirkooh
انرژی تونو برای کینه هدر ندید
این انرژی را برای رسیدن به رویاتون لازم دارین.

@footbal_sh_khatirkooh
داستان شب
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار:

۱-از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟!
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند،
چگونه فرشته روزی اش مرا گم میکند.


۲-پسری بااخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری میرود،
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم!
پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود،
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
ان شاءالله خدا او را هدایت میکند!
دخترگفت: پدرجان مگر خدایی که هدایت میکند با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟!


۳-از حاتم طایی پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟
گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد.
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم.
گفتند: پس تو بخشنده تری؟
گفت: نه!
چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم.

۴-عارفی را گفتند: خداوند را چگونه میبینی؟
گفت: آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد اما دستم را میگیرد
@footbal_sh_khatirkooh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک تمرین دیگر جالب برای گرم کردن پاس و جابجایی در فوتسال

@footbal_sh_khatirkooh
اگر اطرافیان به رویاهای
شما نمی ‌خندند؛

پس رویاهایتان به اندازه
کافی بزرگ نیست..

@footbal_sh_khatirkooh
تمرینات سالن شهید واوودی طالب اباد مهدیشهر روزهای شنبه و سه شنبه ساعت ۴/۳۰ الی ۶ عصر
با عضویت در کانال باشگاه فرهنگی ورزشی شهدای خطیرکوه از اخرین اطلاعات تمرینی با خبر شوید

@footbal_sh_khatirkooh