حکایت كوتاه📗
🔸عاقبت ثروتمندان و فقیران از نظر بهلول
روزی بهلول در قبرستان بغداد کله های
مرده ها را تکان می داد ، گاهی پر از خاک
می کرد و سپس خالی می نمود.
شخصی از او پرسی:
بهلول ! با این " سر های مردگان " چه می کنی؟
گفت: می خواهم ثروتمندان را از فقیران و
حاکمان را از زیر دستان جدا کنم، لکن می بینم
همه یکسان هستند.
به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا، نمی ارزد به کاهی
به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بی کفن در خاک خفته
نه دولتمند ، برد از یک کفن بیش
@eynali_zynali_canal
لطفا همه با تامل بخونن خصوصا متاهلین محترم
💓 @zanashogram 💓
روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت:"امروز می خواهیم بازی کنیم!"
سپس از انان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
خانمی داوطلب این کار شد.استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
ان خانم اسامی اعضای خانواده,بستگان,دوستان,
هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.
سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.
زن اسامی همسایگانش را پاک کرد.این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;
نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود.چون حالا همه
می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود.
استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.
کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد.
استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"
زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست....
استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!"
والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!!
دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.
همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.
زن به ارامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد"
پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!!
همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای انکه زن,حقیقت زندگی را با انان در میان گذتشته بود برایش کف زدند.
با همسر به از ان باش,که با خلق جهانی...
@eynali_zynali_canal
💓 @zanashogram 💓
روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت:"امروز می خواهیم بازی کنیم!"
سپس از انان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
خانمی داوطلب این کار شد.استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
ان خانم اسامی اعضای خانواده,بستگان,دوستان,
هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.
سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.
زن اسامی همسایگانش را پاک کرد.این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;
نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود.چون حالا همه
می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود.
استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.
کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد.
استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"
زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست....
استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!"
والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!!
دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.
همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.
زن به ارامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد"
پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!!
همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای انکه زن,حقیقت زندگی را با انان در میان گذتشته بود برایش کف زدند.
با همسر به از ان باش,که با خلق جهانی...
@eynali_zynali_canal
کسی که گناه انجام می دهد معنایش این نیست که مرتد شد و به او دست بزنیم نجس است! این عملش تحت ولایت شیطان است و با مدیریت شیطان انجام میگیرد، ذاتش خوب است و هنوز شیطانی نشده است، ولی عملش تحت ولایت اهل بیت نیست.
(که با توبه این آلودگی گناه از بین می رود.)
مثل الماسی که افتاده در درون لجن، ذات اینکه الماس هست از بین نرفته است، فقط کثیف شده که با یک شست و شو کثافتش رفع می شود.
@eynali_zynali_canal
(که با توبه این آلودگی گناه از بین می رود.)
مثل الماسی که افتاده در درون لجن، ذات اینکه الماس هست از بین نرفته است، فقط کثیف شده که با یک شست و شو کثافتش رفع می شود.
@eynali_zynali_canal
بمناسبت سالگرد جوان هیئتی زنده یاد امید صفردوست مراسم بزرگداشتی امروز پنج شنبه 6تیر بعد نماز مغرب وعشاء در امامزادگان عینعلی وزینعلی (ع)برگزار میگردد از عزیزان جهت شرکت در مراسم دعوت بعمل می آید .از طرف خانواده
Forwarded from کانال کربلا
تخم مرغ یک رنگ است.
اما وقتی شکستیش،
دو رنگ می شود...!
پس انتظار نداشته باش!
آدمی را که شکستی،
با تو یک رنگ باشد !!
💯 @karballa_ir 🔙
اما وقتی شکستیش،
دو رنگ می شود...!
پس انتظار نداشته باش!
آدمی را که شکستی،
با تو یک رنگ باشد !!
💯 @karballa_ir 🔙
🌹اهمیت رفتن سر قبر اموات🌹
💥بهترین زمان زیارت اموات عصر پنجشنبه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله ) فرموده است، شاید بهتر از آن صبح جمعه بین الطلوعین باشد.
🌺از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که:
اگر شخص سر قبر کسی برود، آیا او به درد آن شخص میخورد؟
🌹امام فرمود : بله. این مثل هدیه ای است که به زندهها میدهید و او را کاملاً خوشحال میکنید.
✅یکی از نزدیکان رجبعلی خیاط میگفت:
ما با ایشان به قبرستان ابنبابویه رفته بودیم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود. من سر قبر مادرم نرفتم.
🍃سر چند تا قبر فاتحه خواندیم. وقتی میخواستیم از قبرستان بیرون بیاییم، ایشان گفتند که مادر شما اینجا دفن است؟ گفتم: بله.
🍀گفت: مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله میکرد. برگشتیم و سر قبر مادرم رفتیم.
🔴اگر کار خیری که میکنیم، به تعدادی از اموات هدیه کنیم آیا از ثواب آن کم میشود؟
💠خیر.اگر شما یک صلوات به کل اموات مؤمنین و مؤمنات هدیه کنید به خاطر کار ارزشمندی که شما کردید و همه را در نظر گرفتید و بخل نورزیدید، خدا ثوابش را به همه میدهد و از هیچ کس هم ثوابی کم نمیشود.
🌹پیامبر فرمود :
وقتی انسان آیت الکرسی را بخواند و ثوابش را برای همهی اهل قبور مومنین و مؤمنات بفرستد خدا ثواب را به هر کدام از اموات میدهد.
@eynali_zynali_canal
💥بهترین زمان زیارت اموات عصر پنجشنبه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله ) فرموده است، شاید بهتر از آن صبح جمعه بین الطلوعین باشد.
🌺از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که:
اگر شخص سر قبر کسی برود، آیا او به درد آن شخص میخورد؟
🌹امام فرمود : بله. این مثل هدیه ای است که به زندهها میدهید و او را کاملاً خوشحال میکنید.
✅یکی از نزدیکان رجبعلی خیاط میگفت:
ما با ایشان به قبرستان ابنبابویه رفته بودیم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود. من سر قبر مادرم نرفتم.
🍃سر چند تا قبر فاتحه خواندیم. وقتی میخواستیم از قبرستان بیرون بیاییم، ایشان گفتند که مادر شما اینجا دفن است؟ گفتم: بله.
🍀گفت: مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله میکرد. برگشتیم و سر قبر مادرم رفتیم.
🔴اگر کار خیری که میکنیم، به تعدادی از اموات هدیه کنیم آیا از ثواب آن کم میشود؟
💠خیر.اگر شما یک صلوات به کل اموات مؤمنین و مؤمنات هدیه کنید به خاطر کار ارزشمندی که شما کردید و همه را در نظر گرفتید و بخل نورزیدید، خدا ثوابش را به همه میدهد و از هیچ کس هم ثوابی کم نمیشود.
🌹پیامبر فرمود :
وقتی انسان آیت الکرسی را بخواند و ثوابش را برای همهی اهل قبور مومنین و مؤمنات بفرستد خدا ثواب را به هر کدام از اموات میدهد.
@eynali_zynali_canal
روزهای رفته زندگی را ورق میزنم
چه خاطراتی که زنده نمیشوند
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشود
چه روزها که هر ثانیه اش یک سال گذشت
چه فکرها که ارامم کرد
چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود
چه لبخندهایی که بی اختیار برلبانم نقش بست
چه اشکهایی که بی اراده از چشانم سرازیر شد
چه آدمها که دلم را گرم کردند وچه آدمها که دلم را شکستند
چه چیزها که فکرش را هم نمیکردم وشد
چه آدمها که شناختم و چه آدمها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان
وچه........
وسهم من از این همه , یادش بخیر میشود
کاش ارمغان روزهایی که گذشت
آرامشی باشد از جنس خدا
آرامشی که هیچگاه تمام نشود.....
کاش بتوانم خاطرات تلخ را فراموش کنم ...کاش بتوانم روزهای سخت را پشت سر بگذرانم ....زندگی برایم بخند...
@eynali_zynali_canal
چه خاطراتی که زنده نمیشوند
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشود
چه روزها که هر ثانیه اش یک سال گذشت
چه فکرها که ارامم کرد
چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود
چه لبخندهایی که بی اختیار برلبانم نقش بست
چه اشکهایی که بی اراده از چشانم سرازیر شد
چه آدمها که دلم را گرم کردند وچه آدمها که دلم را شکستند
چه چیزها که فکرش را هم نمیکردم وشد
چه آدمها که شناختم و چه آدمها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان
وچه........
وسهم من از این همه , یادش بخیر میشود
کاش ارمغان روزهایی که گذشت
آرامشی باشد از جنس خدا
آرامشی که هیچگاه تمام نشود.....
کاش بتوانم خاطرات تلخ را فراموش کنم ...کاش بتوانم روزهای سخت را پشت سر بگذرانم ....زندگی برایم بخند...
@eynali_zynali_canal
#زندگی_واقعی_قشنگه
ای انسان! زمان مرگت پریشان نباش و نگران جسمت نباش چرا که
لباس هایت را از تنت در می آورند.
غسلت میدهند.
کفنت میکنند.
از خانه ات بیرونت میکنند.
و تو را به خانه ی جدیدت (قبر) میبرند.
خیلی ها برای تشییع جنازه ات کارهای خود را تعطیل کرده و حاضر میشوند. از وسایل شخصی ات خلاصی انجام میگیرد.... کلیدهایت، کتابهایت، کیف و کفش هایت، لباسهایت و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آنها را صدقه میکنند. مطمئن باش مردم و دنیا بر تو حسرتی نمیخورند. تجارت و اقتصاد استمرار میابد. شغل و وظیفه تو، به دیگری واگذار میگردد. اموال و دارایی هایت تقسیم میشود و ورثه، آنها را تصاحب میکنند. درحالی که تو از ریز ریز حساب گرفته میشوی! اولین چیزی که از تو ساقط میشود اسمت است! وقتی که میمیری میگویند جناره کو...؟ تو را به نامت، صدا نمیزنند! و زمانی که میخواهند تورا دفن کنند، میگویند: میت را نزدیک کنید، تو را به اسم صدا نمیزنند! پس مواظب باش نسب و قبیله و پست و مقامت، تورا نفریبد! بعد از وفاتت، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود:
کسانی که شناخت سطحی از تو دارند میگویند: بیچاره...
دوستانت؛ چند ساعت و یا نهایتا چند روز برایت اندوهگین میشوند و سپس به شوخی و خنده های خود میپردازند!
عمیق ترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود! خانواده ات یک هفته، دوهفته، یک ماه، دوماه و یا نهایتا یک سال غمگین میشوند و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار میدهند.
و این چنین داستان تو در بین مردم تمام میشود و داستان حقیقی تو شروع میشود! آخرت...
حسن و جمال، مال و منال، سلامتی، فرزندان، خانه و کاشانه و همسرت همه از تو گرفته میشود و زندگی واقعی ات شروع میشود!
خداوند میگوید:
✨ رب لولا أخرتني إلى أجل قريب فأصدق✨
پروردگارا ! اى كاش (مرگ) مرا مدت كمى با تأخير مى انداختى، تا (در راه تو) صدقه بدهم
پس تا زنده ای زیاد صدقه بده و دست مردم را بگیر. چرا که مؤمن روز محشر زیر سایه ی صدقه و کمکهایی که به مردم کرده،خواهد بود.
@eynali_zynali_canal
ای انسان! زمان مرگت پریشان نباش و نگران جسمت نباش چرا که
لباس هایت را از تنت در می آورند.
غسلت میدهند.
کفنت میکنند.
از خانه ات بیرونت میکنند.
و تو را به خانه ی جدیدت (قبر) میبرند.
خیلی ها برای تشییع جنازه ات کارهای خود را تعطیل کرده و حاضر میشوند. از وسایل شخصی ات خلاصی انجام میگیرد.... کلیدهایت، کتابهایت، کیف و کفش هایت، لباسهایت و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آنها را صدقه میکنند. مطمئن باش مردم و دنیا بر تو حسرتی نمیخورند. تجارت و اقتصاد استمرار میابد. شغل و وظیفه تو، به دیگری واگذار میگردد. اموال و دارایی هایت تقسیم میشود و ورثه، آنها را تصاحب میکنند. درحالی که تو از ریز ریز حساب گرفته میشوی! اولین چیزی که از تو ساقط میشود اسمت است! وقتی که میمیری میگویند جناره کو...؟ تو را به نامت، صدا نمیزنند! و زمانی که میخواهند تورا دفن کنند، میگویند: میت را نزدیک کنید، تو را به اسم صدا نمیزنند! پس مواظب باش نسب و قبیله و پست و مقامت، تورا نفریبد! بعد از وفاتت، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود:
کسانی که شناخت سطحی از تو دارند میگویند: بیچاره...
دوستانت؛ چند ساعت و یا نهایتا چند روز برایت اندوهگین میشوند و سپس به شوخی و خنده های خود میپردازند!
عمیق ترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود! خانواده ات یک هفته، دوهفته، یک ماه، دوماه و یا نهایتا یک سال غمگین میشوند و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار میدهند.
و این چنین داستان تو در بین مردم تمام میشود و داستان حقیقی تو شروع میشود! آخرت...
حسن و جمال، مال و منال، سلامتی، فرزندان، خانه و کاشانه و همسرت همه از تو گرفته میشود و زندگی واقعی ات شروع میشود!
خداوند میگوید:
✨ رب لولا أخرتني إلى أجل قريب فأصدق✨
پروردگارا ! اى كاش (مرگ) مرا مدت كمى با تأخير مى انداختى، تا (در راه تو) صدقه بدهم
پس تا زنده ای زیاد صدقه بده و دست مردم را بگیر. چرا که مؤمن روز محشر زیر سایه ی صدقه و کمکهایی که به مردم کرده،خواهد بود.
@eynali_zynali_canal
نزدیك عملیات بود؛
میدانستم دختردار شده یك روز دیدم سرپاكت نامه از جیبش زده بیرون...
گفتم: این چیه؟
گفت: «عكس دخترمه»
گفتم: «بده ببینمش»
گفت: «خودم هنوز ندیدمش!!»
گفتم: چرا؟
گفت: الآن موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد...
"شهید مهدی زینالدین"
🌹روز دختر بر تمام دختران شهدا مبارک باد🌹
@AkhbareFori
میدانستم دختردار شده یك روز دیدم سرپاكت نامه از جیبش زده بیرون...
گفتم: این چیه؟
گفت: «عكس دخترمه»
گفتم: «بده ببینمش»
گفت: «خودم هنوز ندیدمش!!»
گفتم: چرا؟
گفت: الآن موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد...
"شهید مهدی زینالدین"
🌹روز دختر بر تمام دختران شهدا مبارک باد🌹
@AkhbareFori
Forwarded from کانال کربلا
#پدر ...
هنوز هم خیالت که در سرم گل میدهد
گیسوانم به بهار می نشیند و
بغضها ی پنهانم به عشق
#مادرم...
یادت که در من خالی میشود
دنیایم بوی خوش کودکی می گیرد
و همین قانعم می کند که
تنها عشق تو تمامی نداشت...
💯 @karballa_ir 🔙
هنوز هم خیالت که در سرم گل میدهد
گیسوانم به بهار می نشیند و
بغضها ی پنهانم به عشق
#مادرم...
یادت که در من خالی میشود
دنیایم بوی خوش کودکی می گیرد
و همین قانعم می کند که
تنها عشق تو تمامی نداشت...
💯 @karballa_ir 🔙
یکی از صالحان دعا میکرد:
پروردگارا در روزی ام برکت ده »
کسی پرسید:چرا نمیگویی روزی ام ده؟
ڱفت روزی را خدا برای همه
ضمانت کرده است...
اما من برکت را در رزق طلب میکنم چیزیست
که خدا به هرکس بخواهد میدهد
(نه به همگان)
اگر در مال بیاید ، زیادش میکند .
اگر درفرزند بیاید ،صالحش میکند .
اگر درجسم بیاید، قوی وسالمش میکند .
و اگر درقلب بیاید،خوشبختش می کند.
@eynali_zynali_canal
پروردگارا در روزی ام برکت ده »
کسی پرسید:چرا نمیگویی روزی ام ده؟
ڱفت روزی را خدا برای همه
ضمانت کرده است...
اما من برکت را در رزق طلب میکنم چیزیست
که خدا به هرکس بخواهد میدهد
(نه به همگان)
اگر در مال بیاید ، زیادش میکند .
اگر درفرزند بیاید ،صالحش میکند .
اگر درجسم بیاید، قوی وسالمش میکند .
و اگر درقلب بیاید،خوشبختش می کند.
@eynali_zynali_canal
www.karballa.ir
شاه خراسانی ام
🔻 #نماهنگ
🎼شاه پناهم بده، خسته راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم
🎤 با صدای «دولتمند خُلف»
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
💠التماس دعا🙏❤️
ڪانـال ڪــღــربــلا؛
💯 @karballa_ir
🎼شاه پناهم بده، خسته راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم
🎤 با صدای «دولتمند خُلف»
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
💠التماس دعا🙏❤️
ڪانـال ڪــღــربــلا؛
💯 @karballa_ir
🌹 تقوای ظاهر و باطن 🌹
اگر کسي شعارهای الهی يعنی نشانه های دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد ، اين نشان می دهد که تقوای قلب و پاکي باطن دارد . يعني هر کس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد ، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشکار مي کند . درست خلاف حرف است که بعضي ها مي گويند : باطن تو پاک باشد ظاهر را براي چه مي خواهي .
مي گويند مگر دين داري اين است که موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري . دينداري ظواهري دارد . باطن کسي که از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد . اگر شما تمام ظواهر را کنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس کسي که دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشکار بکند و اين معنايش تظاهر نيست بلکه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بکند و در ظاهر زندگي اش داشته باشد . مثل اينکه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم . و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم .بايد اين شعائر را پاس داشت .
@eynali_zynali_canal
اگر کسي شعارهای الهی يعنی نشانه های دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد ، اين نشان می دهد که تقوای قلب و پاکي باطن دارد . يعني هر کس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد ، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشکار مي کند . درست خلاف حرف است که بعضي ها مي گويند : باطن تو پاک باشد ظاهر را براي چه مي خواهي .
مي گويند مگر دين داري اين است که موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري . دينداري ظواهري دارد . باطن کسي که از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد . اگر شما تمام ظواهر را کنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس کسي که دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشکار بکند و اين معنايش تظاهر نيست بلکه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بکند و در ظاهر زندگي اش داشته باشد . مثل اينکه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم . و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم .بايد اين شعائر را پاس داشت .
@eynali_zynali_canal
🌙 #داستان_شب
معرفت پشههای آنوفل بيشتر از ماست
برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد. که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبودش، فرصتی شد به اتاق ها سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که 35 سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای عکس بگیری؟" گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
خیلی زود رفیق شدیم. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام.
پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع دیگر بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
یاد دوست شهیدم اسماعیل فرجوانی افتادم. دستش که عملیات والفجر هشت قطع شده بود نگران هزینه های بیمارستانی بود، نکند زیاد شوند! گفتم: بی حرکت دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه! نکته تکان دهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است...
پشه های آنوفل را می گفت.
"نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند! شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان بوده، 16 ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک 50 سالش شده بود.
و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده.
خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جنگ بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه های آنافل معرفت داشتند
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند و می رفتند...
ما چه می دانیم جانبازی چیست!
🆔 @eynali_zynali_canal
معرفت پشههای آنوفل بيشتر از ماست
برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد. که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبودش، فرصتی شد به اتاق ها سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که 35 سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای عکس بگیری؟" گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
خیلی زود رفیق شدیم. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام.
پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع دیگر بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
یاد دوست شهیدم اسماعیل فرجوانی افتادم. دستش که عملیات والفجر هشت قطع شده بود نگران هزینه های بیمارستانی بود، نکند زیاد شوند! گفتم: بی حرکت دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه! نکته تکان دهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است...
پشه های آنوفل را می گفت.
"نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند! شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان بوده، 16 ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک 50 سالش شده بود.
و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده.
خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جنگ بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه های آنافل معرفت داشتند
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند و می رفتند...
ما چه می دانیم جانبازی چیست!
🆔 @eynali_zynali_canal
Forwarded from S. Bolandraftar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨عید است و هوا شمیم جنت دارد✨
✨ نام خوش مصطفی حلاوت دارد✨
✨ با عطر گل محمدی و صلوات✨
✨این محفل ما عجب طراوت دارد✨
✨🌺عید سعیدغدیر خم مبارک 🌸🌸
✨ نام خوش مصطفی حلاوت دارد✨
✨ با عطر گل محمدی و صلوات✨
✨این محفل ما عجب طراوت دارد✨
✨🌺عید سعیدغدیر خم مبارک 🌸🌸
✔️@karballa_ir ✔
نماهنگ کربلا
#سفر_به_کربلا
🎼 نماهنگ بسیار زیبای "نکنه می خوای بگی که برات نوکر نمی شم"
🔻 #نماهنگ
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
🎼 نماهنگ بسیار زیبای "نکنه می خوای بگی که برات نوکر نمی شم"
🔻 #نماهنگ
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
🏴🏴بوی محرم
🔻خدا را شکر که امانمان داد تا باز بوی محرم به مشاممان برسد که دوباره امانمان داد تا رخت سیاه عزای حسین (علیه السلام) بر تن کنیم و بر سر و سینه بزنیم…
🔻و باز هم امانمان داد تا سلام بگوییم بر محرم و بر حسین (علیه السلام):
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ ی اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو ای ابا عبداللّه و بر روانهائی که فرود آمدند به آستانت ، بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین
و باز هم خدا را شکر و صدها بار خدا را شکر…
خدا را شکر برای محرم برای اشک حسین (علیه السلام) برای روضه برای شعر عاشورا برای شعر محتشم
برای زمزمه های باز این چه شور است برای زمزمه های یا حسین برای خیمه برای پرچم یا حسین
برای همه نوحه های آشنا
برای شب های محرم برای صورت های خیس و خاکی برای چشم های منتظر چشم های منتظر منتقم خون حسین…
برای زمزمه ای که زمزمه روز اول محرممان شده برای زمزمه:
گرد و غبار غم ارباب رو صورت ماه اومده
لباس مشکیم و بیارید محرم از راه اومده…
🏴🏴▪️▪️▪️▪️🏴🏴
@eynali_zynali_canal
🔻خدا را شکر که امانمان داد تا باز بوی محرم به مشاممان برسد که دوباره امانمان داد تا رخت سیاه عزای حسین (علیه السلام) بر تن کنیم و بر سر و سینه بزنیم…
🔻و باز هم امانمان داد تا سلام بگوییم بر محرم و بر حسین (علیه السلام):
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ ی اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو ای ابا عبداللّه و بر روانهائی که فرود آمدند به آستانت ، بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین
و باز هم خدا را شکر و صدها بار خدا را شکر…
خدا را شکر برای محرم برای اشک حسین (علیه السلام) برای روضه برای شعر عاشورا برای شعر محتشم
برای زمزمه های باز این چه شور است برای زمزمه های یا حسین برای خیمه برای پرچم یا حسین
برای همه نوحه های آشنا
برای شب های محرم برای صورت های خیس و خاکی برای چشم های منتظر چشم های منتظر منتقم خون حسین…
برای زمزمه ای که زمزمه روز اول محرممان شده برای زمزمه:
گرد و غبار غم ارباب رو صورت ماه اومده
لباس مشکیم و بیارید محرم از راه اومده…
🏴🏴▪️▪️▪️▪️🏴🏴
@eynali_zynali_canal