Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 کتاب اشراف سیاه ترجمهٔ کتاب مهم تاویستاک نوشتهٔ جان کلمن است. این کتاب، پرده از اعمال مؤسسهای مخفی برمی دارد که یکی از مؤسسات تشکیل شده برای کنترل ذهن در جهان است.
این مؤسسه با نام تاویستاک (انستیتو روابط انسانی تاویستاک) شناخته میشود و مرکز آن در لندن قرار دارد. هر چند تاویستاک تنها یکی از مراکز دستکاری افکار عمومی و متعلق به اقلیتی زرسالار است، اما به نوعی مادر مراکز شستوشو دهندهٔ ذهن به حساب میآید.
در کتاب اشراف سیاه (tavistock institute of human relations:shaping the moral)، از یافتههای حاصل چندین و چند سال مطالعه و تحقیق جان کلمن (John Coleman) استفاده میشود و موضوعی مورد بررسی قرار میگیرد که پیش از این ناشناخته بوده است. موضوعات شگفتآوری مثل چگونگی تغییر الگو در آموزش و پرورش جهان، نقش رسانهها و تبلیغات در تغییر افکار عمومی، استفاده از تغییر هویت مردم برای هماهنگی آنها با قوانین مدرن، ورود آمریکا به جنگ جهانی اول و دوم (بدون آنکه مخالفتی از سوی مردم صورت پذیرد)، تغییر افکار بر ضدصلح، نقش سیاستمداران و بازیگران در کنترل ذهن، ورود بیماریها به جهان توسط تاویستاک و… .
«انستیتو روابط انسانی تاویستاک»، تأثیری عمیق بر خط مشی اخلاقی، معنوی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی «ایالات متحدهٔ آمریکا» و «بریتانیای کبیر» داشته است. این انستیتو در خط مقدم حمله علیه «قانون اساسی» و قوانین ایالاتی آمریکا قرار داشته و هیچ گروهی بیش از انستیتوی ذکر شده، برای شرکت آمریکا در «جنگ جهانی اول»، در زمانی که اکثریت مردم آمریکا با آن مخالف بودند، تبلیغات نکرد.
بسیاری از همان تاکتیکهای تبلیغاتی، توسط دانشمندان علوم اجتماعی «تاویستاک»، برای درگیر کردن ایالات متحده در «جنگ جهانی دوم»، «کره»، «ویتنام»، «صربستان» و هر دو جنگ علیه «عراق» مورد استفاده قرار گرفت. «تاویستاک» به عنوان یک سازمان ایجاد و اشاعهٔ تبلیغات در آستانهٔ شروع «جنگ جهانی اول»، در «ولینگتون هاوس لندن» آغاز به کار کرد.
...... مردم این کشورها آگاه نبودند که تحت عمل شستوشوی مغزی قرار گرفتهاند.
ادامه در کامنت..
منبع: سایت #انجمن_فرویدی
freudianassociation
.........
انتخاب متن و تصویر: نادیا صبوری @doostdaran_freudianassociation
این مؤسسه با نام تاویستاک (انستیتو روابط انسانی تاویستاک) شناخته میشود و مرکز آن در لندن قرار دارد. هر چند تاویستاک تنها یکی از مراکز دستکاری افکار عمومی و متعلق به اقلیتی زرسالار است، اما به نوعی مادر مراکز شستوشو دهندهٔ ذهن به حساب میآید.
در کتاب اشراف سیاه (tavistock institute of human relations:shaping the moral)، از یافتههای حاصل چندین و چند سال مطالعه و تحقیق جان کلمن (John Coleman) استفاده میشود و موضوعی مورد بررسی قرار میگیرد که پیش از این ناشناخته بوده است. موضوعات شگفتآوری مثل چگونگی تغییر الگو در آموزش و پرورش جهان، نقش رسانهها و تبلیغات در تغییر افکار عمومی، استفاده از تغییر هویت مردم برای هماهنگی آنها با قوانین مدرن، ورود آمریکا به جنگ جهانی اول و دوم (بدون آنکه مخالفتی از سوی مردم صورت پذیرد)، تغییر افکار بر ضدصلح، نقش سیاستمداران و بازیگران در کنترل ذهن، ورود بیماریها به جهان توسط تاویستاک و… .
«انستیتو روابط انسانی تاویستاک»، تأثیری عمیق بر خط مشی اخلاقی، معنوی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی «ایالات متحدهٔ آمریکا» و «بریتانیای کبیر» داشته است. این انستیتو در خط مقدم حمله علیه «قانون اساسی» و قوانین ایالاتی آمریکا قرار داشته و هیچ گروهی بیش از انستیتوی ذکر شده، برای شرکت آمریکا در «جنگ جهانی اول»، در زمانی که اکثریت مردم آمریکا با آن مخالف بودند، تبلیغات نکرد.
بسیاری از همان تاکتیکهای تبلیغاتی، توسط دانشمندان علوم اجتماعی «تاویستاک»، برای درگیر کردن ایالات متحده در «جنگ جهانی دوم»، «کره»، «ویتنام»، «صربستان» و هر دو جنگ علیه «عراق» مورد استفاده قرار گرفت. «تاویستاک» به عنوان یک سازمان ایجاد و اشاعهٔ تبلیغات در آستانهٔ شروع «جنگ جهانی اول»، در «ولینگتون هاوس لندن» آغاز به کار کرد.
...... مردم این کشورها آگاه نبودند که تحت عمل شستوشوی مغزی قرار گرفتهاند.
ادامه در کامنت..
منبع: سایت #انجمن_فرویدی
freudianassociation
.........
انتخاب متن و تصویر: نادیا صبوری @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 انتشار توسط آکادمی دانشجویی روانکاوی
این مصاحبه تنها مصاحبه مفصل به جا مانده از فروید است که توسط «جرج سیلوستر ویرک» نویسنده آلمانی در سال ۱۹۲۷ انجام گرفت، زمانی که فروید ۷۰ سال داشت.
....
هوای باغ خنک و لرزآور شد.
ما به مکالمهمان در اطاق مطالعه ادامه دادیم.
تودهای از دست نوشته بر روی میز با دست خط تمیز فروید دیده میشد.
پرسیدم: «روی چه چیزی کار میکنید؟»
«در حال نوشتن دفاعیهای بر آنالیز توسط افراد غیرپزشک هستم، روانکاوی به گونهای که توسط افراد غیرپزشک انجام میگیرد. دکترها میخواهند آنالیز را به جز توسط پزشکان دارای مجوز، غیرقانونی کنند. تاریخ، دزد ادبی مسن، خودش را بعد از هر کشف تکرار میکند. دکترها در آغاز با هر حقیقت جدید میجنگند. پس از آن تلاش میکنند آن را به انحصار در آورند.»
«پشتیبانی زیادی از افراد غیر پزشک داشتهاید؟»
«برخی از بهترین شاگردان من افراد غیر پزشک هستند.»
«خودتان هم زیاد به این کار مبادرت میکنید؟»
«قطعاً. در همین لحظه، در حال کار بر روی مورد دشواری هستم، گره گشایی از ستیزههای روان بیماری جدید و جالب.
دخترم هم، یک روانکاو است، همانطور که میبینید…»
در این لحظهی خاص، دوشیزه آنا فروید ظاهر شد در حالی که بیمارش او را دنبال میکرد. پسربچه ای یازده ساله، بی شک آنگلوساکسون. کودک به نظر کاملاً شاد میرسید، کاملاً بی توجه به ستیزه یا گرهی در شخصیت خود.
....
«آمریکاییها تعمیم دهندگان باهوشی هستند، اما به ندرت متفکرانی خلاقند. به علاوه، اتحادیهی پزشکی در آمریکا، همانند اتریش، تلاش دارد این حوزه را به انحصار درآورد. واگذار نمودن روانکاوی تنها در دستان دکترها، برای توسعهی آن کشنده خواهد بود. تحصیلات پزشکی غالباً به همان مقدار که مزیتی برای روانکاوند نقص نیز محسوب میشوند. نقص است، اگر عرفهای خاص قبول شدهی علمیای بیش از حد عمیق در ذهن شاگرد جا بگیرند.»
فروید بایستی حقیقت را به هر قیمتی بگوید! او نمیتواند خود را مجبور سازد تملق آمریکا را بگوید. جایی که بیشترین تحسین کنندگانش را دارد. او نمیتواند حتی در هفتاد سالگی خود را راضی نماید پیشنهاد صلحی به حرفهی پزشکی بدهد، که حتی اکنون نیز او را تنها با حالتی بی میلانه و کینه توزانه میپذیرد.
ادامه دارد....
منبع: برگرفته از وب سایت #انجمن_فرویدی
.........
انتخاب متن و تصویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
این مصاحبه تنها مصاحبه مفصل به جا مانده از فروید است که توسط «جرج سیلوستر ویرک» نویسنده آلمانی در سال ۱۹۲۷ انجام گرفت، زمانی که فروید ۷۰ سال داشت.
....
هوای باغ خنک و لرزآور شد.
ما به مکالمهمان در اطاق مطالعه ادامه دادیم.
تودهای از دست نوشته بر روی میز با دست خط تمیز فروید دیده میشد.
پرسیدم: «روی چه چیزی کار میکنید؟»
«در حال نوشتن دفاعیهای بر آنالیز توسط افراد غیرپزشک هستم، روانکاوی به گونهای که توسط افراد غیرپزشک انجام میگیرد. دکترها میخواهند آنالیز را به جز توسط پزشکان دارای مجوز، غیرقانونی کنند. تاریخ، دزد ادبی مسن، خودش را بعد از هر کشف تکرار میکند. دکترها در آغاز با هر حقیقت جدید میجنگند. پس از آن تلاش میکنند آن را به انحصار در آورند.»
«پشتیبانی زیادی از افراد غیر پزشک داشتهاید؟»
«برخی از بهترین شاگردان من افراد غیر پزشک هستند.»
«خودتان هم زیاد به این کار مبادرت میکنید؟»
«قطعاً. در همین لحظه، در حال کار بر روی مورد دشواری هستم، گره گشایی از ستیزههای روان بیماری جدید و جالب.
دخترم هم، یک روانکاو است، همانطور که میبینید…»
در این لحظهی خاص، دوشیزه آنا فروید ظاهر شد در حالی که بیمارش او را دنبال میکرد. پسربچه ای یازده ساله، بی شک آنگلوساکسون. کودک به نظر کاملاً شاد میرسید، کاملاً بی توجه به ستیزه یا گرهی در شخصیت خود.
....
«آمریکاییها تعمیم دهندگان باهوشی هستند، اما به ندرت متفکرانی خلاقند. به علاوه، اتحادیهی پزشکی در آمریکا، همانند اتریش، تلاش دارد این حوزه را به انحصار درآورد. واگذار نمودن روانکاوی تنها در دستان دکترها، برای توسعهی آن کشنده خواهد بود. تحصیلات پزشکی غالباً به همان مقدار که مزیتی برای روانکاوند نقص نیز محسوب میشوند. نقص است، اگر عرفهای خاص قبول شدهی علمیای بیش از حد عمیق در ذهن شاگرد جا بگیرند.»
فروید بایستی حقیقت را به هر قیمتی بگوید! او نمیتواند خود را مجبور سازد تملق آمریکا را بگوید. جایی که بیشترین تحسین کنندگانش را دارد. او نمیتواند حتی در هفتاد سالگی خود را راضی نماید پیشنهاد صلحی به حرفهی پزشکی بدهد، که حتی اکنون نیز او را تنها با حالتی بی میلانه و کینه توزانه میپذیرد.
ادامه دارد....
منبع: برگرفته از وب سایت #انجمن_فرویدی
.........
انتخاب متن و تصویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 انتشار توسط آکادمی دانشجویی روانکاوی
این مصاحبه تنها مصاحبه مفصل به جا مانده از فروید است که توسط «جرج سیلوستر ویرک» نویسنده آلمانی در سال ۱۹۲۷ انجام گرفت، زمانی که فروید ۷۰ سال داشت.
...
استاد کاوش مغز انسان ادامه داد: «من در برابر نظم جهانی طغیان نمیکنم. در هر حال، بیش از هفتاد سال زندگی کردهام. به قدر کافی برای خوردن داشتهام. از چیزهای زیادی، رفاقت همسرم، فرزندانم، غروبها لذت بردهام. رشد گیاهان را در بهار تماشا کردهام. این جا و آن جا در زمانهای مختلف فشار دستی دوستانه متعلق به من بوده. یک بار یا دو بار انسانی را ملاقات کردهام که تقریباً مرا درک کرده است. چه چیز بیشتری میتوانم بخواهم؟»
گفتم: «شما شهرت داشتهاید. کار شما ادبیات همهی سرزمینها را تحت تأثیر قرار میدهد. انسان به خاطر شما به زندگی و خودش با دیدی متفاوت نگاه میکند. و به تازگی در هفتاد سالگیِ شما، دنیا برای بزرگداشت شما، به استثنای دانشگاه خود شما، متحد شد!»
«اگر دانشگاه وین مرا قبول میداشت، تنها باعث شرمم میشد. هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها من یا دکترین من را بپذیرند چون هفتاد سالهام. من به اعشارها هیچ اهمیت غیر واقعی نمیدهم.
شهرت تنها پس از مرگ به سراغ ما میآید، و رک بگویم، آن چه پس از مرگ میآید به من مربوط نیست. هیچ آرزویی برای درخشش پس از مرگ ندارم. فروتنی من یک ارزش اخلاقی نیست.»
«این که نام شما زنده خواهد ماند برایتان معنایی ندارد؟»
«از هیچ نظری خیر، حتی اگر زنده بماند، که به هیچ عنوان قطعی نیست. خیلی بیشتر به سرنوشت فرزندانم علاقهمندم و امیدوارم که زندگی آنها خیلی سخت نباشد. من نمیتوانم زندگی آنها را چندان سادهتر کنم. جنگ عملاً ثروت نسبی من را از بین برد، پس اندازهای یک عمر را. با این حال، خوشبختانه، سن بار بیش از حد سنگینی نیست. میتوانم ادامه بدهم و پیش بروم! کارم هنوز به من لذت میدهد.»
ما در راه کوچکی در باغ شیبدار خانه بالا و پایین میرفتیم. فروید به ملایمت بوتهی شکوفه دادهای را با دستهای حساسش نوازش میکرد.
گفت: «من بسیار بیشتر، به این شکوفه علاقهمندم تا هر چیزی که ممکن است پس از مرگم برایم اتفاق بیفتد.»
«بنابراین، شما در نهایت عمیقاً یک بدبین هستید.»
«نیستم. به هیچ اندیشهی فیلسوفانهای اجازه نمیدهم لذت من از چیزهای سادهی زندگی را تبدیل به چیزی مسخره بکند.»
ادامه دارد....
منبع: برگرفته از وب سایت #انجمن_فرویدی
.........
انتخاب متن و تصاویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
این مصاحبه تنها مصاحبه مفصل به جا مانده از فروید است که توسط «جرج سیلوستر ویرک» نویسنده آلمانی در سال ۱۹۲۷ انجام گرفت، زمانی که فروید ۷۰ سال داشت.
...
استاد کاوش مغز انسان ادامه داد: «من در برابر نظم جهانی طغیان نمیکنم. در هر حال، بیش از هفتاد سال زندگی کردهام. به قدر کافی برای خوردن داشتهام. از چیزهای زیادی، رفاقت همسرم، فرزندانم، غروبها لذت بردهام. رشد گیاهان را در بهار تماشا کردهام. این جا و آن جا در زمانهای مختلف فشار دستی دوستانه متعلق به من بوده. یک بار یا دو بار انسانی را ملاقات کردهام که تقریباً مرا درک کرده است. چه چیز بیشتری میتوانم بخواهم؟»
گفتم: «شما شهرت داشتهاید. کار شما ادبیات همهی سرزمینها را تحت تأثیر قرار میدهد. انسان به خاطر شما به زندگی و خودش با دیدی متفاوت نگاه میکند. و به تازگی در هفتاد سالگیِ شما، دنیا برای بزرگداشت شما، به استثنای دانشگاه خود شما، متحد شد!»
«اگر دانشگاه وین مرا قبول میداشت، تنها باعث شرمم میشد. هیچ دلیلی وجود ندارد که آنها من یا دکترین من را بپذیرند چون هفتاد سالهام. من به اعشارها هیچ اهمیت غیر واقعی نمیدهم.
شهرت تنها پس از مرگ به سراغ ما میآید، و رک بگویم، آن چه پس از مرگ میآید به من مربوط نیست. هیچ آرزویی برای درخشش پس از مرگ ندارم. فروتنی من یک ارزش اخلاقی نیست.»
«این که نام شما زنده خواهد ماند برایتان معنایی ندارد؟»
«از هیچ نظری خیر، حتی اگر زنده بماند، که به هیچ عنوان قطعی نیست. خیلی بیشتر به سرنوشت فرزندانم علاقهمندم و امیدوارم که زندگی آنها خیلی سخت نباشد. من نمیتوانم زندگی آنها را چندان سادهتر کنم. جنگ عملاً ثروت نسبی من را از بین برد، پس اندازهای یک عمر را. با این حال، خوشبختانه، سن بار بیش از حد سنگینی نیست. میتوانم ادامه بدهم و پیش بروم! کارم هنوز به من لذت میدهد.»
ما در راه کوچکی در باغ شیبدار خانه بالا و پایین میرفتیم. فروید به ملایمت بوتهی شکوفه دادهای را با دستهای حساسش نوازش میکرد.
گفت: «من بسیار بیشتر، به این شکوفه علاقهمندم تا هر چیزی که ممکن است پس از مرگم برایم اتفاق بیفتد.»
«بنابراین، شما در نهایت عمیقاً یک بدبین هستید.»
«نیستم. به هیچ اندیشهی فیلسوفانهای اجازه نمیدهم لذت من از چیزهای سادهی زندگی را تبدیل به چیزی مسخره بکند.»
ادامه دارد....
منبع: برگرفته از وب سایت #انجمن_فرویدی
.........
انتخاب متن و تصاویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 انتشار توسط آکادمی دانشجویی روانکاوی
این مصاحبه تنها مصاحبه مفصل به جا مانده از فروید است که توسط «جرج سیلوستر ویرک» نویسنده آلمانی در سال ۱۹۲۷ انجام گرفت، زمانی که فروید ۷۰ سال داشت.
...
پرسیدم: «برخی اوقات از خود میپرسم آیا خوشحالتر نمیبودیم اگر کمتر از پروسههایی که افکار و احساساتمان را شکل میدهند میدانستیم؟ روانکاوی آخرین افسونهای زندگی را، زمانی که هر احساسی را به خوشههای عقدهای آن پیگیری میکند، از آن میگیرد. ما با کشف آن که همهمان در قلبهامان بدوی، بزهکار، و حیوان وحشی را حمل میکنیم، خوشحالتر نشدهایم.»
فروید پاسخ داد: «اعتراض شما به حیوانات وحشی چیست؟ من جامعهی حیوانات را بی نهایت بیشتر به جامعهی انسانها ترجیح میدهم.»
«چرا؟»
«زیرا آنها بسیار سادهترند. آنها از شخصیت شقه شده و از از هم پاشیدگی اگو که از تلاش انسان برای سازگار نمودن خود با استانداردهای تمدن که بسیار برای مکانیزم روانی و فکری او بالا هستند ناشی میشود رنج نمیبرند.
انسان بدوی، مانند حیوان وحشی، بی رحم است، اما بدجنسی انسان متمدن را ندارد. بدجنسی، انتقام انسان از جامعه است برای محدودیتهایی که تحمیل میکند. این انتقام جویی به مصلح حرفهای و فضولها جان میبخشد. بدوی ممکن است سرت را بکند، ممکن است تو را بخورد، ممکن است تو را شکنجه کند، اما تو را از سوزن سوزنهای دائمی کوچکی که زندگی در یک جامعهی متمدن را گاه تقریباً غیرقابل تحمل میکند معاف میدارد.
ناسازگارترین عادات و رفتارهای غریب انسان، بزدلیش، حرمت نگذاشتنش، بر اثر تطابق ناکاملش با تمدنی پیچیده به وجود آمده است. و نتیجهی ستیزه میان غرایز ما و فرهنگ ماست.»
فروید متفکرانه اضافه نمود: «چقدر احساسات ساده، سرراست، و شدید یک سگ مطبوعتر است، تکان تکان دمش و یا پارسش به دلیل رنجِش! احساسات یک سگ، یادآور یک قهرمان باستانی است. شاید این دلیلی است که ما ناخودآگاه به سگهامان اسامی قهرمانان باستانی مانند آشیل یا هکتور را میدهیم.»
منبع: برگرفته از وب سایت #انجمن_فرویدی
.........
انتخاب متن و تصویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
این مصاحبه تنها مصاحبه مفصل به جا مانده از فروید است که توسط «جرج سیلوستر ویرک» نویسنده آلمانی در سال ۱۹۲۷ انجام گرفت، زمانی که فروید ۷۰ سال داشت.
...
پرسیدم: «برخی اوقات از خود میپرسم آیا خوشحالتر نمیبودیم اگر کمتر از پروسههایی که افکار و احساساتمان را شکل میدهند میدانستیم؟ روانکاوی آخرین افسونهای زندگی را، زمانی که هر احساسی را به خوشههای عقدهای آن پیگیری میکند، از آن میگیرد. ما با کشف آن که همهمان در قلبهامان بدوی، بزهکار، و حیوان وحشی را حمل میکنیم، خوشحالتر نشدهایم.»
فروید پاسخ داد: «اعتراض شما به حیوانات وحشی چیست؟ من جامعهی حیوانات را بی نهایت بیشتر به جامعهی انسانها ترجیح میدهم.»
«چرا؟»
«زیرا آنها بسیار سادهترند. آنها از شخصیت شقه شده و از از هم پاشیدگی اگو که از تلاش انسان برای سازگار نمودن خود با استانداردهای تمدن که بسیار برای مکانیزم روانی و فکری او بالا هستند ناشی میشود رنج نمیبرند.
انسان بدوی، مانند حیوان وحشی، بی رحم است، اما بدجنسی انسان متمدن را ندارد. بدجنسی، انتقام انسان از جامعه است برای محدودیتهایی که تحمیل میکند. این انتقام جویی به مصلح حرفهای و فضولها جان میبخشد. بدوی ممکن است سرت را بکند، ممکن است تو را بخورد، ممکن است تو را شکنجه کند، اما تو را از سوزن سوزنهای دائمی کوچکی که زندگی در یک جامعهی متمدن را گاه تقریباً غیرقابل تحمل میکند معاف میدارد.
ناسازگارترین عادات و رفتارهای غریب انسان، بزدلیش، حرمت نگذاشتنش، بر اثر تطابق ناکاملش با تمدنی پیچیده به وجود آمده است. و نتیجهی ستیزه میان غرایز ما و فرهنگ ماست.»
فروید متفکرانه اضافه نمود: «چقدر احساسات ساده، سرراست، و شدید یک سگ مطبوعتر است، تکان تکان دمش و یا پارسش به دلیل رنجِش! احساسات یک سگ، یادآور یک قهرمان باستانی است. شاید این دلیلی است که ما ناخودآگاه به سگهامان اسامی قهرمانان باستانی مانند آشیل یا هکتور را میدهیم.»
منبع: برگرفته از وب سایت #انجمن_فرویدی
.........
انتخاب متن و تصویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
.
👇💬 هیستریک معمولاً زنی است که هر کسی را که خود را در جایگاه ارباب قرار دهد به مبارزه میطلبد، حتی اگر این جایگاه جایگاه ارباب دانش باشد. تاریخ نشان داده است که در این جنگ این هیستریک است که همیشه پیروز است. هیستری برای پزشکی همیشه یک عذاب الیم بوده است تا جایی که پزشکی را وادار به یک واکنش دفاعی از نوع انکار کرده است. پزشکی دیگر حتی اسم هیستری را نیز نمیآورد، در طبقهبندیهایش جایی برای آن ندارد و در DSMها و سایر مرجعهایش هیچ نشانی از آن نیست. اما هیستریک زنده است و مبارز میطلبد تا جایی که ستاره اصلی اکثر برنامههای معرفی بیمار مراکز درمانی و آموزشی است. اما مگر هیستریک چه می کند که چنین رعبی برمیانگیزد؟ او به درمانگر نشان میدهد که در جایگاه «بزرگ دیگری» نیست، همین و بس. که سمپتوم او مخاطب دیگری دارد و اینکه برای دلالتها و معجونهای درمانگر پشیزی ارزش قائل نیست. هیستریک خود ارباب را به مبارزه طلبیده، مرکب ارباب که دیگر جای خود دارد.
...... همهٔ ما در طی تحصیلاتمان یاد گرفتهایم که هیستری را تحقیر کنیم، چون که همگی تحت تاثیر گفتگو گفتار علمی هستیم که شدیداً با هیستری مشکل دارد. اما لکان میگوید: «خوشبختانه هیستریکها در این دنیا هستند».
اما چیزی را که نه درمانگران مدرن میدانند و نه خود هیستریکها این است که تا چه حد خود آنها _یعنی هیستریکها_ در بهوجود آمدن اغتشاش حاکم بر دنیا، که آنها بیرحمانه به افشاگری آن میپردازند، سهیم هستند.
لکان میگوید: «هیستریک با ارباب همزیستی خوبی دارد». لکان در عین حال میگوید: «هیستریک بودن باعث میشود شخص روانکاو خوبی بشود». یعنی موقعی که او متوجه شود در اعتراضش تا چه اندازه ناتوان است، تا چه حد در به وجود آمدن اغتشاش مورد اعتراضش مسئول است و زمانی که خطاب خود را تغییر دهد، همچنین خطابه خود را.
منبع: #مکتب_لکان؛
#روانکاوی_در_قرن_بیست_و_یکم
مؤلف: دکتر #میترا_کدیور
Painting by: Andre Bruillet
درباره تصویر: دکتر جین مارتین چارکوت در حال تشریح بالینی یک بیمار هیستریک به گروهی از دانشجویان.
.....
انتخاب متن و تصویر: نادیا صبوری @doostdaran_freudianassociation
👇💬 هیستریک معمولاً زنی است که هر کسی را که خود را در جایگاه ارباب قرار دهد به مبارزه میطلبد، حتی اگر این جایگاه جایگاه ارباب دانش باشد. تاریخ نشان داده است که در این جنگ این هیستریک است که همیشه پیروز است. هیستری برای پزشکی همیشه یک عذاب الیم بوده است تا جایی که پزشکی را وادار به یک واکنش دفاعی از نوع انکار کرده است. پزشکی دیگر حتی اسم هیستری را نیز نمیآورد، در طبقهبندیهایش جایی برای آن ندارد و در DSMها و سایر مرجعهایش هیچ نشانی از آن نیست. اما هیستریک زنده است و مبارز میطلبد تا جایی که ستاره اصلی اکثر برنامههای معرفی بیمار مراکز درمانی و آموزشی است. اما مگر هیستریک چه می کند که چنین رعبی برمیانگیزد؟ او به درمانگر نشان میدهد که در جایگاه «بزرگ دیگری» نیست، همین و بس. که سمپتوم او مخاطب دیگری دارد و اینکه برای دلالتها و معجونهای درمانگر پشیزی ارزش قائل نیست. هیستریک خود ارباب را به مبارزه طلبیده، مرکب ارباب که دیگر جای خود دارد.
...... همهٔ ما در طی تحصیلاتمان یاد گرفتهایم که هیستری را تحقیر کنیم، چون که همگی تحت تاثیر گفتگو گفتار علمی هستیم که شدیداً با هیستری مشکل دارد. اما لکان میگوید: «خوشبختانه هیستریکها در این دنیا هستند».
اما چیزی را که نه درمانگران مدرن میدانند و نه خود هیستریکها این است که تا چه حد خود آنها _یعنی هیستریکها_ در بهوجود آمدن اغتشاش حاکم بر دنیا، که آنها بیرحمانه به افشاگری آن میپردازند، سهیم هستند.
لکان میگوید: «هیستریک با ارباب همزیستی خوبی دارد». لکان در عین حال میگوید: «هیستریک بودن باعث میشود شخص روانکاو خوبی بشود». یعنی موقعی که او متوجه شود در اعتراضش تا چه اندازه ناتوان است، تا چه حد در به وجود آمدن اغتشاش مورد اعتراضش مسئول است و زمانی که خطاب خود را تغییر دهد، همچنین خطابه خود را.
منبع: #مکتب_لکان؛
#روانکاوی_در_قرن_بیست_و_یکم
مؤلف: دکتر #میترا_کدیور
Painting by: Andre Bruillet
درباره تصویر: دکتر جین مارتین چارکوت در حال تشریح بالینی یک بیمار هیستریک به گروهی از دانشجویان.
.....
انتخاب متن و تصویر: نادیا صبوری @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 حتی دیگر آبرومند هم نیستند!
نویسنده: زهرا نوعی
......
فروید در این مقاله می گوید این جنبش های نوین در روانکاوی اصرار دارند خود را روانکاوی بنامند، در صورتی که اساسی ترین مفاهیم روانکاوی را قبول ندارند. آنها برای اینکه خود را توجیه نمایند و برحق نشان دهند می گویند: «به تعداد آدم ها نظر وجود دارد.» این جمله شاید هر جای دیگری قابل قبول باشد ولی در جایی که صحبت از علم می شود، خیر. اگر قرار است هر کسی هر نظریه ای بدهد و آن را علم حساب کند، فکر می کنم بهتر است درب دانشگاه ها را تخته کنند و هر چیزی در روزنامه ها و مجلات زرد به عنوان نظر آدم ها چاپ می شود، علم معرفی کنند. روانکاوی چارچوب خود را دارد، اساس تئوری روانکاوی چیزی نیست که با «هیجانات»....بتوان آن را نادیده گرفت. این به اصطلاح روانکاوانی که در کنگره جعلی بودند، اساس تئوری روانکاوی را زیر سئوال می بردند اما همچنان روانکاو بودند! آنها همه کاری در مثلاً آنالیز انجام می دادند، اما در عین حال همه آن کارها روانکاوی نامیده می شد. حرف دکتر روشنایی مقدم هم این بود که هر برداشتی می تواند از روانکاوی وجود داشته باشد و در عین حال درست هم باشد و به طور خلاصه همه می توانند روانکاو باشند.....
برای مطالعه متن کامل مقاله به سایت #انجمن_فرویدی رجوع کنید.
انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی @doostdaran_freudianassociation
نویسنده: زهرا نوعی
......
فروید در این مقاله می گوید این جنبش های نوین در روانکاوی اصرار دارند خود را روانکاوی بنامند، در صورتی که اساسی ترین مفاهیم روانکاوی را قبول ندارند. آنها برای اینکه خود را توجیه نمایند و برحق نشان دهند می گویند: «به تعداد آدم ها نظر وجود دارد.» این جمله شاید هر جای دیگری قابل قبول باشد ولی در جایی که صحبت از علم می شود، خیر. اگر قرار است هر کسی هر نظریه ای بدهد و آن را علم حساب کند، فکر می کنم بهتر است درب دانشگاه ها را تخته کنند و هر چیزی در روزنامه ها و مجلات زرد به عنوان نظر آدم ها چاپ می شود، علم معرفی کنند. روانکاوی چارچوب خود را دارد، اساس تئوری روانکاوی چیزی نیست که با «هیجانات»....بتوان آن را نادیده گرفت. این به اصطلاح روانکاوانی که در کنگره جعلی بودند، اساس تئوری روانکاوی را زیر سئوال می بردند اما همچنان روانکاو بودند! آنها همه کاری در مثلاً آنالیز انجام می دادند، اما در عین حال همه آن کارها روانکاوی نامیده می شد. حرف دکتر روشنایی مقدم هم این بود که هر برداشتی می تواند از روانکاوی وجود داشته باشد و در عین حال درست هم باشد و به طور خلاصه همه می توانند روانکاو باشند.....
برای مطالعه متن کامل مقاله به سایت #انجمن_فرویدی رجوع کنید.
انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 آنالیز سمپتوم های جامعه علمی ما
نویسنده: مرجان پشت مشهدی
«آنچه مرا به عنوان سوژه بنا می نهد، سؤالم است.» (مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم...)
همه چیز از یک سؤال خوب شروع شد، سؤال خانم منیره ه. در مورد محل اخذ مدرک دکتر محمد صنعتی. و این سؤال به یک جستجو تبدیل شد ـ جستجویی برای «حقیقت». به کرات در بخش «پاسخ به پرسشهای شما» در سایت انجمن خوانده ایم که انجمن واقعاً چه می خواهد؟ چرا به جای اینکه همان کار روانکاوی را به روش درست خودش انجام دهد خود را درگیر چنین مسایلی کرده؟ و از این قبیل. در پاسخ باید گفت: «برای لکان نیز ارزش روانکاوی بسیار فراتر از ارزشهای درمانی و در نهایت یک ارزش اخلاقی بود. زیرا روانکاوی یک رابطه اجتماعی جدید به وجود آورده بود که خود این رابطه ارزش جدیدی را بنا می نهد و این ارزش، خود وظیفه جدیدی را به دنبال داشت: وظیفه پاسخ دادن به این سؤال را که روانکاوی چه می خواهد؟… لکان معتقد است آنچه را که روانکاوی می خواهد و وظیفه خود می داند که به آن برسد،
نه well-being بلکه well-saying است،
خوب گفتن در برابر خوب زیستن.»...
در واقع آنچه انجمن فرویدی انجام داده چیزی جز خود روانکاوی نیست اما این بار «در گسترش و در اکستانسیون»...و این اصرار برای یافتن پاسخی به یک «سؤال خوب» در نهایت منجر به چه شده؟ اینکه «همه» در مورد آن ـ در مورد این «سمپتوم» ـ حرف بزنند چه موافق و چه مخالف. سمپتوم آنطور که در کتاب مکتب لکان آمده: « کلافی از کلمات، کلافی از «دال» است.»...
برای مطالعه متن کامل مقاله به سایت #انجمن_فرویدی رجوع کنید.
انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی @doostdaran_freudianassociation
نویسنده: مرجان پشت مشهدی
«آنچه مرا به عنوان سوژه بنا می نهد، سؤالم است.» (مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم...)
همه چیز از یک سؤال خوب شروع شد، سؤال خانم منیره ه. در مورد محل اخذ مدرک دکتر محمد صنعتی. و این سؤال به یک جستجو تبدیل شد ـ جستجویی برای «حقیقت». به کرات در بخش «پاسخ به پرسشهای شما» در سایت انجمن خوانده ایم که انجمن واقعاً چه می خواهد؟ چرا به جای اینکه همان کار روانکاوی را به روش درست خودش انجام دهد خود را درگیر چنین مسایلی کرده؟ و از این قبیل. در پاسخ باید گفت: «برای لکان نیز ارزش روانکاوی بسیار فراتر از ارزشهای درمانی و در نهایت یک ارزش اخلاقی بود. زیرا روانکاوی یک رابطه اجتماعی جدید به وجود آورده بود که خود این رابطه ارزش جدیدی را بنا می نهد و این ارزش، خود وظیفه جدیدی را به دنبال داشت: وظیفه پاسخ دادن به این سؤال را که روانکاوی چه می خواهد؟… لکان معتقد است آنچه را که روانکاوی می خواهد و وظیفه خود می داند که به آن برسد،
نه well-being بلکه well-saying است،
خوب گفتن در برابر خوب زیستن.»...
در واقع آنچه انجمن فرویدی انجام داده چیزی جز خود روانکاوی نیست اما این بار «در گسترش و در اکستانسیون»...و این اصرار برای یافتن پاسخی به یک «سؤال خوب» در نهایت منجر به چه شده؟ اینکه «همه» در مورد آن ـ در مورد این «سمپتوم» ـ حرف بزنند چه موافق و چه مخالف. سمپتوم آنطور که در کتاب مکتب لکان آمده: « کلافی از کلمات، کلافی از «دال» است.»...
برای مطالعه متن کامل مقاله به سایت #انجمن_فرویدی رجوع کنید.
انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 این سخنرانی شامل سه بخش است.
بخش سوم در پست آینده به اشتراک گذاشته خواهد شد.
سخنرانی و روشنگری دکتر داود نوده یی درباره انجمن فرویدی و دکتر میترا کدیور @doostdaran_freudianassociation
بخش سوم در پست آینده به اشتراک گذاشته خواهد شد.
سخنرانی و روشنگری دکتر داود نوده یی درباره انجمن فرویدی و دکتر میترا کدیور @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 سخنرانی و روشنگری دکتر داود نوده یی
در مورد انجمن فرویدی و دکتر میترا کدیور @doostdaran_freudianassociation
در مورد انجمن فرویدی و دکتر میترا کدیور @doostdaran_freudianassociation