Doostdaran_freudianassociation
40 subscribers
706 photos
116 videos
33 links
کارگروه دوستداران انجمن فرویدی

تماس با دفتر انجمن فرویدی به ریاست دکتر میترا کدیور
تنها روانکاو ایرانی عضو انجمن جهانی روانکاوی
☎️021_22025937

@freudianassociation
Download Telegram
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 پشت پرده مکتب اسلوونی

ترجمه: پرهام زرگر
نگارش و تنظیم؛ فاطمه حسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 جلسه پنجم دوره اول ۲۴ خرداد ۱۳۸۰
از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
.....

لکان زمانی پایان روانکاوی را مصادف با به تحقق رسیدن «وجودی برای مرگ» می‌دانست
‏etre pour la mort
یعنی که سوژه با تمام وجودش مرگ را باور کند و زندگی خودش را بر این حقیقت استوار کند که مرگ آرام و با جبروت در انتظارش است و این چیزی است که واقعاً در یک روانکاوی اتفاق می‌افتد.
سوژه بالاخره باور می‌کند که میراست که زمانی محدود برای زیستن در اختیار دارد که تعلل کردن و منتظر فرداهای بهتر نشستن، چیزی جز بزدلی نیست و این حقیقت که همه‌اش همین است، همین زندگی کوتاه. فروید معتقد است ناخودآگاه دانشی را در مورد مرگ خود سوژه در بر نمی‌گیرد در نتیجه این دانشی است که باید به دست بیاید هیچ سوژه انسانی مرگ خودش را باور ندارد.
همچون انسان‌های گوسفندوار رمان ماشین زمان اچ. جی. ولز که هر روز شاهد آن هستند که یک چندتایی از هم‌قطاران‌شان ناپدید می‌شوند اما هرگز از خودشان سؤال نمی‌کنند که آن‌ها کجا رفتند و چه بر سرشان آمد، تا روزی که نوبت خودشان می‌رسد و به مسلخ برده می‌شوند.
آدم‌ها همین جوری هستند، فقط باور مرگ است که به زندگی معنا می‌بخشد اما وجودی برای مرگ با وجودی در جستجوی مرگ کاملاً متفاوت است.
نوروتیک گاه برای پایان دادن به زندگی خالی از معنای خودش، به جستجوی مرگ می‌رود و یک بزدلی را با یک بزدلی دیگر لاپوشانی می‌کند. گاه بدون هیچ گونه صحنه سازی اقدام به خودکشی می‌کند. گاه هر روز مرگ خودش را آرزو می‌کند و گاهی هم اقدام به یک خودکشی در لباس مبدل یک عمل قهرمانانه یا یک عمل ماجراجویانه می‌کند.
......
منبع : برگرفته از وبسایت #انجمن_فرویدی
‏Animator: Gustavo Torres

انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
.......
👇💬 سرگیجه هیچکاک، حکایت دیگرى از زنى که غیب مى‌شود، و فیلمى که قهرمانش مسحور تصویرى والا شده است، گویى به منظور نمایش این تز لاکانى ساخته شده است که والایش یا تصعید، در حالى که هیچ ربطى به «جنسیت‌زدایى» ندارد، کاملاً با مرگ مرتبط است: قدرت مسحورکننده‌اى که از سوى یک تصویر والا اِعمال مى‌شود همواره مبشّر حضور بُعدى مرگبار است.
......
ظرافت هیچکاک در نحوه موفقیت او در پرهیز از یک این یا آنِ ساده خلاصه مى‌شود: یا حکایت رومانتیکِ یک عشق «ناممکن» یا پرده‌درى و افشاگرى‌اى که توطئه مبتذل نهفته در پس ظاهر والا را آشکار مى‌کند. این شکل از عیان ساختنِ راز نهفته در پس نقاب، قدرت سحرکننده اِعمال شده از سوى خود نقاب را دست‌نخورده باقى مى گذارد .
.....
موجود انسانى همین شب است، همین نیستىِ تهى، که در بساطت خود همه‌چیز را در بر مى‌گیرد ـ گنجینه‌اى تمام‌نشدنى از نمایش‌ها و تصاویر، که هیچ کدام از آن‌ها بر او رخ نمى‌دهد یا حاضر نیست. این شب ـ این نفس ناب ـ این شب درونى طبیعتى که این‌جا در قالب تصاویر خیالى و موهوم وجود دارد… این‌جا سرى خونین، آنجا پیکرى سپید… آدمى زمانى که چشم در چشم انسان‌ها مى‌دوزد قادر به رؤیت این شب مى‌شود ـ این شب که خوفناک مى‌شود در رابطه‌اى مبتنى بر تخالفْ شب جهان را تعلیق مى‌کند.

منبع : برگرفته از وبسایت #انجمن_فرویدی

انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 برای انجام یک روانکاوی عشق انتقال ضروری است ولی این به آن معنی نیست که آنجایی که انتقال برقرار شده است حتماً یک روانکاوی صورت می‌گیرد....
درمان در رواندرمانی یعنی همین و تمام هنر درمانگر در این است که تا جایی که امکان دارد این انتقال را کش دهد و تا زمانی که این انتقال برقرار است سوژه هم در یک تعادل شکننده قرار دارد. این وضعیت البته می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند. کافی است که درمانگر مهارت‌های لازم را برای تغذیه کردن و بر قرار نگه داشتن انتقال داشته باشد. آن مناسک وسواس آمیزی که جلسه قبل به آن اشاره کردم نیز از اینجا ناشی می‌شود و برای این است که این انتقال ادامه پیدا کند. چهارچوب درمانی یک صحنه تئاتر است که در آن درمانگر، رلش این است که هرچه دوست داشتنی‌تر باشد، پر ابهت باشد و نتیجه آن همان آفتابه ـ لگن، هفت دست. و درمانگر هم که هر روز در همان جای معهود نشسته و همان سیمای پر از خیرخواهی و همدردی را عرضه می‌کند. این با تی‌پا زدن به ایگوی بیمار زمین تا آسمان فرق دارد.منتهی ناخودآگاه بازی‌های خاص خودش را دارد.قبلاً گفتم که انتقال عشقی است که معطوف به دانش است. از لکان نقل قول کردم. سوژه در این انتقالی که خودش خواسته به آنالیست‌اش تقدیم کند، در این انتقال دانش می‌طلبد، می‌بایست چیزی به او عرضه شود که او بتواند به آن نام دانش بدهد. درمانگر هم برای این کار یک سری فرمول‌های از پیش تعیین شده دارد که در زمان مناسب آن‌ها را یک به یک رو می‌کند. هرچه که این فرمول‌ها و دانش کتابتی درمانگر گسترده‌تر باشد، رابطه‌ای که بر اساس انتقال است طولانی‌تر می‌شود. مدت زمان یک درمان در ارتباط مستقیم با میزان دانش کتابتی درمانگر است. یعنی هرچه فرمول‌هایش بیشتر باشد، مدت زمان بیشتری بتواند فرمول‌ها را ارائه بدهد، رابطه طولانی‌تر می‌شود. به خاطر همین است که درمانگران قادرند از پیش مدت درمان را تعیین کنند. چه کسی بهتر از خود آن‌ها به گستردگی فرمول‌های‌شان واقف است؟ و در واقع علاقه شدید و بیش از پیش درمانگران هم به کوتاه کردن طول درمان از همین جا ناشی می‌شود نه به خاطر دغدغه‌های آن‌ها برای کیف پول بیمار. به مرور زمان فرمول‌های درمانگران کاهش می‌یابد و در نتیجه کاهش طول درمان را اقتضا می‌کند.

جلسه چهارم دوره اول ۱۰ خرداد ۱۳۸۰
از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
منبع:برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی
......
Painter: Maurits Cornelis Escher
انتخاب متن و تصویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 حیرت در ابتدا برای من دال بدون مدلول بود که ابعاد واقع به خود می گیرد… بعداً برای من تجربه ای است که در کلام نمی گنجد یعنی باز دالی است بدون مدلول. تنها کسی که آن را تجربه کرده می داند ([دال] غیر قابل تبادل و غیر قابل انتقال) و این یعنی دال به معنای واقعی کلمه. لکان می گوید: «یک دال واقعی دالی است که بر هیچ چیز دلالت نمی کند».

حیرت چرا در اینجا انتخاب شد؟ چون دالی بدون مدلول برای خود من بود و حالا هم دالی است بدون مدلول برای مخاطبین من. فروید می گوید: «تحلیل هر رویا را می توان تا آنجا ادامه داد که به ناف رویا رسید» (این همین است که برای لکان رسیدن به ابژه a یا بعد واقع است). حیرت را فقط سه دسته از افراد تجربه می کنند: عرفا، پسیکوتیک ها و روانکاوان. دال بدون دلالت از زنجیره S (سمبولیک) جدا می افتد و در عالم واقع ظاهر می شود.
.....

از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
جلسه اول دوره دوم (۲۷ شهریور ۱۳۸۰)

انتخاب متن و تصویر: مریم قائدرحمتی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
👇💬 «کیفیتی در تراز جهانی»
نویسنده: سوده رخشا
.......
مطلبی از «پنجشنبه‌های فرویدی» را ذکر می‌کنم که دکتر #کدیور در مقدمه سخنرانی می‌گوید: «…مایلم که مطالبی را از کتاب «فیه مافیه» برایتان بخوانم. …و این که عالمان بر دو گونه‌اند. آنهایی که علمشان فقط مجموعه‌ای از آموخته‌هاست و آنهایی که علمشان با ذات آنها عجین شده و با علمشان یکی شده‌اند و غیر از آن نمی‌توانند باشند و امکان منفک شدن از علمشان را ندارند. همان گونه که فروید می‌گوید: روانکاوی عینکی نیست که هر وقت لازم شد به چشم بزنیم و بعد از این که مطالعه‌مان تمام شد آن را از چشم برداریم. او می‌گوید: یا آدمی تماماً روانکاو هست یا اصلاً نیست. یعنی روانکاو بودن جزو مقولۀ بود است نه جزو مقولۀ داشت. و این گونه نیست که در جایی روانکاو بود، و در جایی روان درمانگر و در جای سوم روانپزشک و در جای چهارم مشاور. روانکاو در استعارۀ مولانا مرغی است که نمی‌تواند آواز خود را تغییر دهد. از نظر مولانا تا علم به این درجه نرسد که با وجود یک آدم عجین شود و علم و عالم از یکدیگر تفکیک ناپذیر شوند، آن علم فقط دستبرد زدن به خانه‌های دیگران است. اما موضوع حیرت انگیزتری را که مولانا به آن می‌پردازد این است که یک چنین عالمی‌که با علمش یکی شده است چندان مقبول معاصران خود نیست که از هیبت او در زمان او همه عالم منزجر باشند و فقط قادرند که به پرتو و عکس او نزدیک شوند. آیا این تعریفی برای فروید و زندگی و دانشش نیست؟ که نه فقط معاصرانش بلکه نسل‌های بعد نیز از هیبت او منزجرند و فقط از پرتو و عکس او استمداد می‌کنند. عکس او را به جای خود او جا می‌زنند و به خورد خود و دیگران می‌دهند.»...

برای مطالعه متن کامل مقاله به سایت #انجمن_فرویدی رجوع کنید
انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی @doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation 💬👇
ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان
نویسنده: ماریه مرادی
 
.....

فروید، مبدع روانکاوی در پیشگفتار خود بر سخنرانی‌های آموزش روانکاوی...می‌گوید: «انتخاب چنین حرفه‌ای [روانکاوی] هر شانسی که فرد برای موفقیت در دانشگاه می‌تواند داشته باشد را از بین می‌برد و اگر روانکاوی را با کار در مطب آغاز کند، خودش را در جامعه‌ای می‌یابد که تلاش‌هایش را نمی‌فهمند، جامعه‌ای که او را با بی اعتمادی و خصومت نگاه می‌کند و تمامی ارواح خبیثه‌ای را که درون آن در کمین نشسته‌اند روانه وی می‌کند.» وقتی بعد از صد و اندی سال هنوز روانکاوان لکانی در «قرن بیست و یکم»..اذعان می‌کنند که «روانکاوی هیچ شانسی برای همه‌گیر شدن ندارد.»..آیا می‌توانیم به سادگی از کنار جملات هشدار دهنده‌ی فروید عبور کنیم، نه تنها روانکاوی را «از دوره‌های تخصصی و فوق تخصصی روانپزشکی»..بدانیم که بر آموزش دانشگاهی و همگانی آن اصرار بورزیم؟ این به هیچ وجه بعید به نظر نمی‌رسد وقتی معلومات اظهار نظر کنندگان درمورد روانکاوی، محدود به بخش‌های اول و نهایتاً دوم انواع کتاب‌های مرجع نظریه‌های شخصیت و رواندرمانی دانشگاهی باشد!
 
فروید بار دیگر در همان سخنرانی غافلگیرمان می‌کند و بر خلاف تصورات رایج، پزشک بودن را نه تنها مزیتی برای دستیابی به دانش روانکاوی نمی‌داند که به عنوان محدودیت در نظر می‌گیرد: «روانکاوی برای دشواری دومی‌که در رابطه شما با آن وجود دارد مقصر نیست؛ من باید خودتان را مسؤول بدانم، خانم‌ها و آقایان، مسؤول از این لحاظ که شما دانشجویان پزشکی هستید. آموزش‌های قبلی شما جهت خاصی به تفکرتان داده، که باعث دور شدن از روانکاوی می‌شود. شما آموخته‌اید که اساس آناتومیکی برای عملکردهای ارگانیسم و اختلال‌هایش بیابید، آنها را از نظر شیمیایی و فیزیکی توجیه کنید و به شکل بیولوژیک به آنها نگاه کنید. اما هیچ بخشی از توجه شما به زندگی روانی که در آن،‌ با این همه، پیشرفت این ارگانیسم بسیار پیچیده به حد نهایی‌اش می‌رسد، متمرکز نشده است»
....
شماره منابع به دلیل اینکه متن بهم نریزد برداشته شد، برای مطالعه متن کامل مقاله به #سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید

#دانشگاه #پزشکی #فروید

انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی
@doostdaran_ Freudianassociation💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_ Freudianassociation💬👇
حال برگردیم به همان مقوله اشتیاق و این که معنی واقعی آن در پایان روند روانکاوی خود سوژه روشن می‌شود. اشتیاق آن چیزی است که برای دستیابی به آن و معرفت به آن طی طریق لازم است که یکی از انواع آن روانکاوی است. مقوله‌ای فریب‌کارتر از اشتیاق وجود ندارد، انسان در هیچ رابطه‌ای فریب‌کارتر از رابطه‌اش با اشتیاق خودش نیست و این دقیقاً چیزی است که سوژه در روند روانکاوی‌اش با آن برخورد می‌کند، برخوردی بسیار دردناک و کمرشکن. سوژه به تدریج متوجه می‌شود که نه رشته تحصیلی‌اش را با اشتیاق انتخاب کرده است و نه کارش را، نه برخی وقت‌ها همسرش را و نه بعضی وقت‌ها دوستانش را و نه حتی به اصطلاح تفریحاتش را. در حالی که قبل از آن اعتقاد راسخ داشته که تمام این انتخاب‌ها بر اساس اشتیاق بوده است. در انتهای این روند برگ ریزان که سوژه به تدریج در آن از هر پوششی تهی می‌شود، در عریانی و بی چیزی مطلق آخر کار، در آن لحظه که سوژه خودش را همچون غریقی تنها می‌بیند، تخته پاره‌ای از جایی سر بر می‌آورد که آن تخته پاره چیزی نیست جز ابژه‌ای که اشتیاق از آن زاده می‌شود، که آن را لکان ابژه
«a»
می‌نامد. این همان چیزی است که اشتیاق روانکاو نامیده می‌شود و این همان هدفی است که مسیر را مشخص می‌کند. بنابراین تا شما به آن نقطه نرسید، نمی‌توانید تصوری از آن داشته باشید.

جلسه چهارم دوره اول ۱۰ خرداد ۱۳۸۰
از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان

منبع: وب سایت انجمن فرویدی

.....
#روانکاو#دکتر_میترا_کدیور
#اشتیاق#ابژه#رشته_تحصیلی#کار#همسر
#پایان_روانکاوی#غریقی_تنها#تخته_پاره#معرفت#طی_طریق
انتخاب متن و تصویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی
Doostdaran_freudianassociation
Video
💬👇
منظور از رابطه جنسی عمل جنسی نیست . چون این دومی وجود دارد و خوب هم وجود دارد . منظور از رابطه جنسی ارتباط مبتنی بر هماهنگی ، تفاهم و یکدیگر را کامل کردن است . این ارتباط است که وجود ندارد . بین زن و مرد یک جدایی ساختاری وجود دارد .

فروید یک میخواره را با یک دلباخته مقایسه می کند و خاطر نشان می سازد که میخواره هر چه بیشتر می نوشد بیشتر می می طلبد ، حال آنکه دلباخته هر چه بیشتر به وصال معشوق برسد دلزده تر می شود . او این نتیجه گیری را می کند که در نهاد خود سائق چيزی است که با ارضاء كامل در تضاد است . در واقع رابطه انسان با ابژه هايش رابطه سرراستی نیست .
فرهنگ و تمدن آن چیزی است که رابطه بین زن و مرد را تنظیم می کند و قوام می بخشد . هر فرهنگی متشکل از شبکه ای از قوانین است که وظیفه آنها به تعويق انداختن ارضاء جنسی است . هر مانعی لیبیدو را افزایش می دهد و هر بار که موانع طبیعی کافی نبوده اند بشر سدهای فرهنگی به وجود آورده است تا بتواند از عشق حراست کند و از آن تمتع بگیرد .
لکان جایگاه خاصی به «عشق با نزاکت» میدهد. این نوعی رابطه عشقی در قرون وسطی بوده که در آن عاشق و معشوق ، به دلایل فرهنگی و شرعی ، در وضعیتی نبوده اند که بتوانند به وصال یکدیگر برسند . لکان عشق بانزاکت را روش ظریفی می داند که به بشر اجازه می دهد از بن بست عدم وجود رابطه جنسی خارج شود . در این روش بشر آنچه را که در هر صورت امروز قادر به تمتع از آن نیست به فردا موکول می کند . والایش نه تنها محدود به ادبیات و هنر نمی شود بلکه برای بشر خیلی راحت تر از خود سکسوالیته است .

منبع : كتاب مكتب لكان ، روانكاوی در قرن بیست ویکم #دکتر_میترا_کدیور

#سائق#ابژه#ليبيدو#تضاد#ارتباط #هماهنگی#وصال#تمتع#عشق #عمل_جنسی#رابطه_جنسی
#عاشق#معشوق #فرهنگ#تمدن
#عشق_با_نزاکت#هنر#ادبیات
#سكسواليته

Animator: Gustavo Torres
Music : Francis Lai
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudanassociation 💬👇
@doostdaran_freudianassociation
💬👇
باید اذعان کنم که برای من هیچ خلاقیتی، هیچ پردازشی، هیچ اثری زیبایی و شکوه طنز را ندارد. اخیراً کشف کردم که این مطلب در مورد کانت هم صادق بوده است. کشفی که باعث شد، دلبستگی و احترامم به او چند برابر بشود. اما گفتار با رفتار متفاوت است که نباید آنها را با هم اشتباه کرد. توضیح می‌دهم، در گفتار روانکاوی این ابژه
«a»
، یعنی ابژه‌ای که اشتیاق از آن زاییده می‌شود است که تولید دانش و در نتیجه تولید گفتار می‌کند....
در گفتار هیستریک این سوژه است که در جایگاه عامل است. گفتم که ابژه
«a»
در هیچ تعریفی نمی‌گنجد، یعنی چیزی که به طور ذاتی یا بطور
Semantic
سرکش است. وقتی چیزی از لحاظ
Semantic
قابل تعریف نباشد، مترادف آن است که به طور ماهوی سرکش است و خارج از
Norm
، از آن‌جا که
Norm
ها و هنجارها همگی محصولات گفتار اربابی هستند، برای ابژه
«a»
وقتی که در جایگاه عامل قرار می‌گیرد، پشیزی نمی‌ارزند. ابژه
«a»
تمام هنجارها را به سخره می‌گیرد تا حاکمیت خودش را مستقر کند. این است که ابژه
«a»
یک دیکتاتور به معنی واقعی کلمه است. ابژه
«a»
وقتی که در جایگاه عامل قرار می‌گیرد رفتاری را سبب می‌شود که می‌توان آن را در یک طیف گسترده ارزیابی کرد. می‌توان این رفتار را قاطعیت نامید یا اقتدار یا دیکتاتوری. می‌توان حتی آن را رفتاری مگالومانیک یا ضد اجتماعی نامید. این رفتار را در یک کلام می‌توان این طور خلاصه کرد که غافلگیر کننده است، سؤال برانگیز است و تولید طنز می‌کند و این دقیقاً همان چیزهایی است که مد نظر است. یعنی خارج شدن از مسیر، پرتاب شدن از موضع مستقر، متزلزل شدن تعاریف ساری و جاری و آبکی و جایگزینی آن‌ها با طنز، یعنی پدیده‌ای که خودش خارج از
Norm
است. ضمناً ابژه
«a»
هیچ‌گونه امر مطلق را که در گفتار اربابی بسیار هم جدی است به رسمیت نمی‌شناسد، چه برسد به کاریکاتورهای امر مطلق که در گفتار دانشگاهی وجود دارند، از جمله کشیک‌های شما آقایون. در نتیجه وقتی که می‌گویم نمی‌توان با افراد دیگر از همان ابتدا گفتار روانکاوی داشت منظورم تأکید بر این مطلب است که تا وقتی که دیگری متوجه نشده است که این امور مطلق در گفتار روانکاوی به پشیزی نمی‌ارزند، می‌بایست اول این مطلب را به آن مخاطب نشان داد. 

جلسه چهارم دوره اول ۱۰ خرداد ۱۳۸۰
از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان

منبع: وب سایت انجمن فرویدی
.....
#روانکاو#دکتر_میترا_کدیور
#ابژه#اشتیاق#گفتار_روانکاوی#طنز#تولید_دانش#تولید_گفتار#دیکتاتور#زبان

انتخاب متن و تصویر: فاطمه حُسنی ابراهیمی
@doostdaran_freudianassociation