💌 #خاطرههای_رنگی
من و سیما و مائده
سه تایی، از همان بچگیمان
با هم دخترخاله نبودیم،
سه تا دوست بودیم...
این آخریها که
خانومجان زنده بود،
با هم قرار میگذاشتیم که
🔆 پنجشنبه عصر
به بهانهی درس خواندن
خانهی خانومجان همدیگر را ببینیم
خانومجان هم، از خدا خواسته...
از صبح، حیاط را
آب و جارو میکرد و ذوق داشت؛
انگـــار کـه چه مهمانهایی
قرارست برایش بیایند 😊
عصر،
کنار آن حوض آبی قشنگ
صدای خندهها و شیطنیتهای ما بود
🎉 که با صدای قربانصدقههای
خانومجان، خانه را پر میکرد...
آن روزها، درس خواندن، بهانه بود!
پنجشنبههای ما
با کنار خانومجان بودن
قشنگترین و بهترین روز دنیا میشد . . . 🌸🍃
🕊 #یاد_مادربزرگ_پدربزرگهایی_که_نیستند_بخیر
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
من و سیما و مائده
سه تایی، از همان بچگیمان
با هم دخترخاله نبودیم،
سه تا دوست بودیم...
این آخریها که
خانومجان زنده بود،
با هم قرار میگذاشتیم که
🔆 پنجشنبه عصر
به بهانهی درس خواندن
خانهی خانومجان همدیگر را ببینیم
خانومجان هم، از خدا خواسته...
از صبح، حیاط را
آب و جارو میکرد و ذوق داشت؛
انگـــار کـه چه مهمانهایی
قرارست برایش بیایند 😊
عصر،
کنار آن حوض آبی قشنگ
صدای خندهها و شیطنیتهای ما بود
🎉 که با صدای قربانصدقههای
خانومجان، خانه را پر میکرد...
آن روزها، درس خواندن، بهانه بود!
پنجشنبههای ما
با کنار خانومجان بودن
قشنگترین و بهترین روز دنیا میشد . . . 🌸🍃
🕊 #یاد_مادربزرگ_پدربزرگهایی_که_نیستند_بخیر
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ... 🌸🌸
💌 #خاطرههای_رنگی
چندتا قاچ هندوانه سرخ
توی هر بشقاب گذاشته بود 🍉
چندتا لیوان شربت آبلیمو توی
یک سینی هم کنارش...
هوا گرمِ گرم بود اما
حیاط کوچکمان را که کمی
از حوض، آب میپاشیدیم، انگار
💤 نسیم خنک، همه جا را
پر میکرد
مادر میگفت:
💜 #مهمان، حبیب خداست
پاقدمش، برکت دارد؛ همین که
چند لحظه به دیدنمان میآید
بلا از خانه میرود
میگفتم:
برکت، کجا...؟! چنددیقه
🍁 مهمانیست دیگر... کلی هم
باید خانه را مرتب کرد و
خسته شد!
مادر، لبخند میزد...
حالا این چندماه که
🍃 رفت و آمدها کمتر شده و
این خانه، هفته به هفته، ساکت و
آرام است، با خودم
فکر میکنم
آن روزها
مادرم راست میگفت:
مهمان، پاقدَمش برکت دارد . . . 🌸🌸
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کنین...
چندتا قاچ هندوانه سرخ
توی هر بشقاب گذاشته بود 🍉
چندتا لیوان شربت آبلیمو توی
یک سینی هم کنارش...
هوا گرمِ گرم بود اما
حیاط کوچکمان را که کمی
از حوض، آب میپاشیدیم، انگار
💤 نسیم خنک، همه جا را
پر میکرد
مادر میگفت:
💜 #مهمان، حبیب خداست
پاقدمش، برکت دارد؛ همین که
چند لحظه به دیدنمان میآید
بلا از خانه میرود
میگفتم:
برکت، کجا...؟! چنددیقه
🍁 مهمانیست دیگر... کلی هم
باید خانه را مرتب کرد و
خسته شد!
مادر، لبخند میزد...
حالا این چندماه که
🍃 رفت و آمدها کمتر شده و
این خانه، هفته به هفته، ساکت و
آرام است، با خودم
فکر میکنم
آن روزها
مادرم راست میگفت:
مهمان، پاقدَمش برکت دارد . . . 🌸🌸
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کنین...