💌 #خاطره_دخترونهایها
رسیدم...
یه گنبد 💛 و دوتا گلدسته و یه دل پر از عشق💖
یاد شبهای روضه 🏴 و گریههای بی صدام.. 😥
.. انگار نه انگار شلوغی هست وصدا..
فقط من و یه گنبد و یه علم...
رسیدم روبروی ضریح💔..
دیگه هیچی معلوم نبود..
اشکهامو پاک کردم..😞
دستم رو دراز کردم تا که دست خدا بلندم کند.. 🤲🏻
دستم رو دراز کردم به سوی دریا..🌊
تا اومدم پنجره فولاد رو بگیرم..
ببویم..
ببوسم... 💗💗
چشمای خیس اشکم رو باز کردم... 😭😭
بازم روی تخت روبروی دیوار...
با چشمای خیس اشک و دل پر شور ..
یه صدای دوری بود که میگفت:
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا (ع)...
وصدای قرآنی که میخوند:
ان الله وملائکته یصلون علی النبی"...🌿
دوباره مثل هربار فقط تو رویاهام زائرت شدم آقا...💔💔💔
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ✋🌸
🌸 خاطره قشنگ از: سماءسادات
📷 محدثه خمر
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
رسیدم...
یه گنبد 💛 و دوتا گلدسته و یه دل پر از عشق💖
یاد شبهای روضه 🏴 و گریههای بی صدام.. 😥
.. انگار نه انگار شلوغی هست وصدا..
فقط من و یه گنبد و یه علم...
رسیدم روبروی ضریح💔..
دیگه هیچی معلوم نبود..
اشکهامو پاک کردم..😞
دستم رو دراز کردم تا که دست خدا بلندم کند.. 🤲🏻
دستم رو دراز کردم به سوی دریا..🌊
تا اومدم پنجره فولاد رو بگیرم..
ببویم..
ببوسم... 💗💗
چشمای خیس اشکم رو باز کردم... 😭😭
بازم روی تخت روبروی دیوار...
با چشمای خیس اشک و دل پر شور ..
یه صدای دوری بود که میگفت:
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا (ع)...
وصدای قرآنی که میخوند:
ان الله وملائکته یصلون علی النبی"...🌿
دوباره مثل هربار فقط تو رویاهام زائرت شدم آقا...💔💔💔
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ✋🌸
🌸 خاطره قشنگ از: سماءسادات
📷 محدثه خمر
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
🍃 #روزهای_خوب
عجیب بود!
آخر، تلفن، این وقت شب!
همهمان اولش
کمی نگران شدیم
که نکند اتفاقی افتاده باشد!
اما از لبخند بابا
معلوم بود که خبر بدی نیست...
بابا هی با «نمیدانم» و
😇 «با خانواده مشورت کنم» و
«اگر توفیق باشد میآییم»
جواب میداد
تلفن که تمام شد
🌻 بابا ماجرا را با شادمانی گفت...
همین که خانواده خاله طاهره
راهی مشهدند و
دلشان میخواهد
ما هم همراهشان راهی شویم...
شب خییلی خوبی بود...
🌱 من که از شادی خوابم نمیبرد...
صبح ساک سفر را بستیم و
عصر، راهی شدیم...
به همین سادگی...
هیچکداممان باورمان هم نمیشد
که بعد از چند سال دوری،
حالا
با یک تلفن ساده
زیارت نصیب ما هم بشود . . . 😍
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ✋💚💚
📷 فاطمهساداتعلوی
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش
عجیب بود!
آخر، تلفن، این وقت شب!
همهمان اولش
کمی نگران شدیم
که نکند اتفاقی افتاده باشد!
اما از لبخند بابا
معلوم بود که خبر بدی نیست...
بابا هی با «نمیدانم» و
😇 «با خانواده مشورت کنم» و
«اگر توفیق باشد میآییم»
جواب میداد
تلفن که تمام شد
🌻 بابا ماجرا را با شادمانی گفت...
همین که خانواده خاله طاهره
راهی مشهدند و
دلشان میخواهد
ما هم همراهشان راهی شویم...
شب خییلی خوبی بود...
🌱 من که از شادی خوابم نمیبرد...
صبح ساک سفر را بستیم و
عصر، راهی شدیم...
به همین سادگی...
هیچکداممان باورمان هم نمیشد
که بعد از چند سال دوری،
حالا
با یک تلفن ساده
زیارت نصیب ما هم بشود . . . 😍
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع) ✋💚💚
📷 فاطمهساداتعلوی
💚🤍❤️ دخترونه حرم رضوی
┏━ 🕊 ━┓
@dokhtar_razavi
┗━ 💛 ━┛
🌸👈 همین حالا، دوستانت رو به دخترونه رضوی دعوت کن و همیار مجازی حرم باش