🔶🔸اسم من مدینه است
1⃣قسمت اول
من مدینه برایتان بگویم که ...
بیدار بودم و آفتاب☀️ داشت نرمنرمک، به من میخندید، نسیم تازهای، از گردِ راه نرسیده، کولهبارش را باز کرد و عطر تازهای به تن من ریخت. درختهایم تازهتر از همیشه شدند. نخلهایم چترهای خشکشان را باز کردند تا نرمی آن عطر، بر پوستشان بنشیند.🍃
آسمان دوست داشت ببارد؛ دلش میخواست بارانِ نمنمِ نقرهای🌧 خود را بر پیراهن دشتها و درختها بپاشد. حس میکردم که در آغوشم آفتابی دوباره تولد یافته؛ آفتابی زیبا از منظومه شمسی آل محمد(ص)✨
ابرهای☁️ اطلسی به دیدنم آمدند و گفتند:« خوش به حالت مدینه؛ دوباره بوی بهشت گرفتی!» آسمان خم شد و صورتم را بوسید و گفت: « چه روز دلپذیری داری؛ چه سعادتمندی مدینه!»💫
بادها از هوهو افتادند و مثل نسیمهای تازه و آرامی بر شانههایم لغزیدند و دشداشهام را تکان تکان دادند. هر کس از راه میرسید، با حرف خود پرده گوشم را قلقلک میداد: « این روز باشکوه گوارایت✨، شهر بزرگ پیامبر خدا(ص)»
امروز میخواهم قصه زندگی هشتمین آفتاب از منظومه شمسی آلمحمد(ص) را به کمک راویان آشنا و غریبی که همراه و همپای او بودند، برایتان تعریف کنم؛ پس گوشِ دلتان را به من بسپارید تا جانِ شیرینتان را از طعمِ این قصههای آسمانی پر کنم.💐💐
#داستان_صوتی
#امام_مهربانی_ها
کانال دخترونه نورالهدی
@dokhtar_razavi
📢 #بشنوید
#مهربان_ترین_پدر
🔴🔴فایل صوتی داستان👇👇
1⃣قسمت اول
من مدینه برایتان بگویم که ...
بیدار بودم و آفتاب☀️ داشت نرمنرمک، به من میخندید، نسیم تازهای، از گردِ راه نرسیده، کولهبارش را باز کرد و عطر تازهای به تن من ریخت. درختهایم تازهتر از همیشه شدند. نخلهایم چترهای خشکشان را باز کردند تا نرمی آن عطر، بر پوستشان بنشیند.🍃
آسمان دوست داشت ببارد؛ دلش میخواست بارانِ نمنمِ نقرهای🌧 خود را بر پیراهن دشتها و درختها بپاشد. حس میکردم که در آغوشم آفتابی دوباره تولد یافته؛ آفتابی زیبا از منظومه شمسی آل محمد(ص)✨
ابرهای☁️ اطلسی به دیدنم آمدند و گفتند:« خوش به حالت مدینه؛ دوباره بوی بهشت گرفتی!» آسمان خم شد و صورتم را بوسید و گفت: « چه روز دلپذیری داری؛ چه سعادتمندی مدینه!»💫
بادها از هوهو افتادند و مثل نسیمهای تازه و آرامی بر شانههایم لغزیدند و دشداشهام را تکان تکان دادند. هر کس از راه میرسید، با حرف خود پرده گوشم را قلقلک میداد: « این روز باشکوه گوارایت✨، شهر بزرگ پیامبر خدا(ص)»
امروز میخواهم قصه زندگی هشتمین آفتاب از منظومه شمسی آلمحمد(ص) را به کمک راویان آشنا و غریبی که همراه و همپای او بودند، برایتان تعریف کنم؛ پس گوشِ دلتان را به من بسپارید تا جانِ شیرینتان را از طعمِ این قصههای آسمانی پر کنم.💐💐
#داستان_صوتی
#امام_مهربانی_ها
کانال دخترونه نورالهدی
@dokhtar_razavi
📢 #بشنوید
#مهربان_ترین_پدر
🔴🔴فایل صوتی داستان👇👇
Telegram
attach 📎
🔶🔸پدر چقدر خوشحال است
2⃣قسمت دوم
من(مدینه) برایتان بگویم که...
به گل روی پدر، شاپرک لبخند نشسته بود؛ لبخندی که صورت مثلِ ماهش🌙 را خوشحالتر از همیشه نشان میداد. نجمه داشت زیر لب، به آرامیِ یک جویبار، دعا میخواند. پدر، صورتِ رضا را بوسید و بویید و به نجمه گفت: « ای نجمه، لطف و برکت خدا، گوارایت باد!»💐💐
بانوان خانه، رضا را در پارچهای سفید پوشاندند و به آغوش گرم پدر دادند. امام کاظم علیه السلام به سنت همیشه پدرانش، در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ سپس گفت: « آب فرات بیاورید!»🌺🍃
کاسهای پر از آب فرات به دستش دادند. آب فرات، مزه کربلا میداد و یاد جدشان امام حسین علیه السلام را در دلها 💞زنده میکرد. پدر قطراتی از آن را در دهان رضا ریخت؛ سپس او را طرف نجمه گرفت و گفت:« بگیر فرزندمان را که جانشین خداوند بر روی زمین است!»
از آن پس بود که پدر، مادر مهربان رضا را با لقبی تازه خطاب کرد: «طاهره»✨
امام کاظم علیه السلام خوشحال بود و چشم از پسرکش بر نمیداشت. دائم به یاد او بود و در فکر تربیتش تا وقتی نوبت به امامت رضا رسید، چشم دنیا باز هم از آفتاب☀️ دوباره آل محمد علیهم السلام روشن باشد و مومنان واقعی ، از راه حقیقت دور نشوند.🌹
#داستان_صوتی
#امام_مهربانی_ها
کانال دخترونه نورالهدی
@dokhtar_razavi
📢 #بشنوید
#مهربان_ترین_پدر
👈👈1⃣قسمت اول : https://t.me/dokhtar_razavi/1112
🔴🔴فایل صوتی داستان👇👇
2⃣قسمت دوم
من(مدینه) برایتان بگویم که...
به گل روی پدر، شاپرک لبخند نشسته بود؛ لبخندی که صورت مثلِ ماهش🌙 را خوشحالتر از همیشه نشان میداد. نجمه داشت زیر لب، به آرامیِ یک جویبار، دعا میخواند. پدر، صورتِ رضا را بوسید و بویید و به نجمه گفت: « ای نجمه، لطف و برکت خدا، گوارایت باد!»💐💐
بانوان خانه، رضا را در پارچهای سفید پوشاندند و به آغوش گرم پدر دادند. امام کاظم علیه السلام به سنت همیشه پدرانش، در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ سپس گفت: « آب فرات بیاورید!»🌺🍃
کاسهای پر از آب فرات به دستش دادند. آب فرات، مزه کربلا میداد و یاد جدشان امام حسین علیه السلام را در دلها 💞زنده میکرد. پدر قطراتی از آن را در دهان رضا ریخت؛ سپس او را طرف نجمه گرفت و گفت:« بگیر فرزندمان را که جانشین خداوند بر روی زمین است!»
از آن پس بود که پدر، مادر مهربان رضا را با لقبی تازه خطاب کرد: «طاهره»✨
امام کاظم علیه السلام خوشحال بود و چشم از پسرکش بر نمیداشت. دائم به یاد او بود و در فکر تربیتش تا وقتی نوبت به امامت رضا رسید، چشم دنیا باز هم از آفتاب☀️ دوباره آل محمد علیهم السلام روشن باشد و مومنان واقعی ، از راه حقیقت دور نشوند.🌹
#داستان_صوتی
#امام_مهربانی_ها
کانال دخترونه نورالهدی
@dokhtar_razavi
📢 #بشنوید
#مهربان_ترین_پدر
👈👈1⃣قسمت اول : https://t.me/dokhtar_razavi/1112
🔴🔴فایل صوتی داستان👇👇
Telegram
attach 📎