سلام صبح بخیررفیق
روزت پراز خیر و برکت و آرامش
شادی،سلامتی،موفقیت و نشاط
الهی ب امید تو...
@Boroujerdia_94
روزت پراز خیر و برکت و آرامش
شادی،سلامتی،موفقیت و نشاط
الهی ب امید تو...
@Boroujerdia_94
خداای مهربانترین مهربانان
یاریم ده تاآنگونه باشم ک تودوست داری
وب تمام داشته هایم بنازم میخواهم برایت بهترین باشم
ای بهترینم
@Boroujerdia_94
یاریم ده تاآنگونه باشم ک تودوست داری
وب تمام داشته هایم بنازم میخواهم برایت بهترین باشم
ای بهترینم
@Boroujerdia_94
✍ از گابریل گارسیا پرسيدند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امید بنویسی، چه می نویسی؟
گفت:
99 صفحه رو خالی میذارم....صفحه ی آخر....سطر آخر
می نویسم.....
"یادت باشه دنیا گرده ...
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی...."
زندگی....
ساختنی ست...
نه ماندنی....
بمان برای «ساختن»
نسازبرای«ماندن».
جوانان بروجردی، به مابپیوندید👇
@Boroujerdia_94
گفت:
99 صفحه رو خالی میذارم....صفحه ی آخر....سطر آخر
می نویسم.....
"یادت باشه دنیا گرده ...
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی...."
زندگی....
ساختنی ست...
نه ماندنی....
بمان برای «ساختن»
نسازبرای«ماندن».
جوانان بروجردی، به مابپیوندید👇
@Boroujerdia_94
آنهایی که مهم هستند را بگذار درون دایره، کم اهمیت ترها را روی خط
و باقی را بیرون از این دایره فرضی تصور کن. هر وقت کسی حرفی به تو زد که خاطرت رنجید ببین کجای دایره ات هستند؟؟ جزو افراد مهمند یا نه فقط هستند .
آیا براستی ارزش دارد از کسانی که برایمان اهمیتی ندارند برنجیم !؟
چرا بگذاریم آدمهای کم اهمیت زندگیمان ، ما را نارحت کنند حتی برای ثانیه ای!؟ یادمان باشد وقتی دیگران بدانند که نمیتوانند ناراحتتان کنند، دیگر تلاشی هم برای ناراحت کردن شما نمی کنند.
این راز آرامش من است ...
یک دایره فرضی ...
جوانان بروجردی، به مابپیوندید👇
@Boroujerdia_94
و باقی را بیرون از این دایره فرضی تصور کن. هر وقت کسی حرفی به تو زد که خاطرت رنجید ببین کجای دایره ات هستند؟؟ جزو افراد مهمند یا نه فقط هستند .
آیا براستی ارزش دارد از کسانی که برایمان اهمیتی ندارند برنجیم !؟
چرا بگذاریم آدمهای کم اهمیت زندگیمان ، ما را نارحت کنند حتی برای ثانیه ای!؟ یادمان باشد وقتی دیگران بدانند که نمیتوانند ناراحتتان کنند، دیگر تلاشی هم برای ناراحت کردن شما نمی کنند.
این راز آرامش من است ...
یک دایره فرضی ...
جوانان بروجردی، به مابپیوندید👇
@Boroujerdia_94
به دنبال پیشرفت باشید ولی طمع نکنید طمع، انسان را زنده بگور میکند.... @Boroujerdia_94
@Boroujerdia_94
با هم باشید اما بگذارید،
در با هم بودن شما فاصلهای باشد،
و بگذارید نسیم در میان شما بوزد!
یکدیگر را دوست بدارید!
اما از عشق
زندانی برای یکدیگر نسازید!
بگذارید عشق
جایی در ساحل روحتان باشد!
پیمانه های یکدیگر را پر کنید،
اما از یک پیمانه ننوشید!
از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید،
اما از یک قرص نان نخورید!
با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید،
اما به حریم تنهایی یکدیگر تجاوز نکنید!
همچون تارهای عود باشید،
که جدا از هم اما با یک نوا مترنم میشوند!
قلب هایتان را به هم هدیه کنید،
اما یکدیگر را به اسارت در نیاورید!
#جبران_خلیل_جبران
با ما باشید 👇👇👇 @Boroujerdia_94
با هم باشید اما بگذارید،
در با هم بودن شما فاصلهای باشد،
و بگذارید نسیم در میان شما بوزد!
یکدیگر را دوست بدارید!
اما از عشق
زندانی برای یکدیگر نسازید!
بگذارید عشق
جایی در ساحل روحتان باشد!
پیمانه های یکدیگر را پر کنید،
اما از یک پیمانه ننوشید!
از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید،
اما از یک قرص نان نخورید!
با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید،
اما به حریم تنهایی یکدیگر تجاوز نکنید!
همچون تارهای عود باشید،
که جدا از هم اما با یک نوا مترنم میشوند!
قلب هایتان را به هم هدیه کنید،
اما یکدیگر را به اسارت در نیاورید!
#جبران_خلیل_جبران
با ما باشید 👇👇👇 @Boroujerdia_94
بهشت همیشه نباید درختانی داشته باشد که رودهایی در زیر آن جریان دارند، گاهی بهشت را میتوان درآغوش"مادر" چشید. @Boroujerdia_94
✅حکایت
@Boroujerdia_94
ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ .
ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ .
ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ.
ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ .
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ .
ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ .
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻣﻦ با این كاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، عتیقه است.
ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻘﻨد...
با ما همراه شوید 👇👇👇 @Boroujerdia_94
@Boroujerdia_94
ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ .
ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ .
ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ.
ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ .
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ .
ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ .
ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻣﻦ با این كاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، عتیقه است.
ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻘﻨد...
با ما همراه شوید 👇👇👇 @Boroujerdia_94
شعر زیبای امیدش وه خدا با
بالهجه شیرین استاد حجتی
تقدیم به همه ی بروجردیای گل ❤️❤️
ما را به دوستان خود معرفی کنید 👇👇 @Boroujerdia_94
بالهجه شیرین استاد حجتی
تقدیم به همه ی بروجردیای گل ❤️❤️
ما را به دوستان خود معرفی کنید 👇👇 @Boroujerdia_94
👆👆👆👆👆👆👆👆
ﺑﻲ ﭼﺮﺷﻮ ﻭ ﺑﻲ ﭼﺎﺭﻗﺪ ﻭ ﭘﻴﭽﻪ ﻛﻢ ﺭﻭ ﻣﻴﻦ ﻛﻴﭽﻪ
ﺍﻭ ﻛﺮ ﻛﻪ ﻣﻴﺎ ﺩﻡ ﺳﺮﺕ ﻫﻞ ﻭ ﭘﻠﻴﭽﻪ ﻛﻢ ﺭﻭ ﻣﻴﻦ ﻛﻴﭽﻪ
@Boroujerdia_94
ﺑﻲ ﭼﺮﺷﻮ ﻭ ﺑﻲ ﭼﺎﺭﻗﺪ ﻭ ﭘﻴﭽﻪ ﻛﻢ ﺭﻭ ﻣﻴﻦ ﻛﻴﭽﻪ
ﺍﻭ ﻛﺮ ﻛﻪ ﻣﻴﺎ ﺩﻡ ﺳﺮﺕ ﻫﻞ ﻭ ﭘﻠﻴﭽﻪ ﻛﻢ ﺭﻭ ﻣﻴﻦ ﻛﻴﭽﻪ
@Boroujerdia_94
@Boroujerdia_94
از خدا پرسیدم: چرا فاسد ها خوشگل ترن؟!
چرا آدمای الکلی و معتاد باحال ترن؟!
چرا با اونایی که دیگران رو مسخره میکنن بیشتر به آدم خوش میگذره؟؟
چرا اونایی که خیانت میکنن، تهمت میزنن، غیبت میکنن، دروغ میگن موفق ترن؟!
چرا همیشه بدا بهترن!؟
پرسید: …. پیش من یا پیش مردم؟
@Boroujerdia_94
از خدا پرسیدم: چرا فاسد ها خوشگل ترن؟!
چرا آدمای الکلی و معتاد باحال ترن؟!
چرا با اونایی که دیگران رو مسخره میکنن بیشتر به آدم خوش میگذره؟؟
چرا اونایی که خیانت میکنن، تهمت میزنن، غیبت میکنن، دروغ میگن موفق ترن؟!
چرا همیشه بدا بهترن!؟
پرسید: …. پیش من یا پیش مردم؟
@Boroujerdia_94
الهی🙏
امشب هیچ چشمی گریان نشه
الهی🙏
هرچی خوبیه خدا براتون رقم بزنه
الهی🙏
الهی ک امشب ب آرزوهاتون برسید شبتون آرام
@Boroujerdia_94
امشب هیچ چشمی گریان نشه
الهی🙏
هرچی خوبیه خدا براتون رقم بزنه
الهی🙏
الهی ک امشب ب آرزوهاتون برسید شبتون آرام
@Boroujerdia_94
سلااااااام🌺
صبحتان گلباران🌸
برخیز آغوشت را از صبح پر کن ،
آغاز شو مانند روزهای آفتابی ،
جهان منتظر بانگ سلام های آشنای توست
اصلا سلام که میدهی دنیا شروع می شود ....
پس عاشقانه و بلند سلام کن به زندگی امروزت ..
سلااااااام
صبح بخیر زندگی
صبح بخیر دوست من
روزتون پراز معجزه خداوند 🌺
💞💞.همینک عضو کانال. 💞💞
💞💞جوانان بروجردی شوید.💞💞
@Boroujerdia_94
👆👆👆👆
صبحتان گلباران🌸
برخیز آغوشت را از صبح پر کن ،
آغاز شو مانند روزهای آفتابی ،
جهان منتظر بانگ سلام های آشنای توست
اصلا سلام که میدهی دنیا شروع می شود ....
پس عاشقانه و بلند سلام کن به زندگی امروزت ..
سلااااااام
صبح بخیر زندگی
صبح بخیر دوست من
روزتون پراز معجزه خداوند 🌺
💞💞.همینک عضو کانال. 💞💞
💞💞جوانان بروجردی شوید.💞💞
@Boroujerdia_94
👆👆👆👆
🌀 ماه ها از شروع جنگی می گذشت وجنگ همچنان ادامه داشت.سربازان هردو طرف خسته شده بودند. @Boroujerdia_94
فرمانده یکی از طرفین جنگ،با طراحی یک حمله بزرگ برای پایان دادن به این جنگ،ارتش خود را آماده می کرد.
او طرح حمله را با دقت و درایت ریخته بود و به پیروزی نیروهایش اطمینان کامل داشت،ولی تنها مسئله نگران کننده،خستگی و دودلی سربازانش بود.
فرمانده ابتدا تمامی سربازان ارتش خود را جمع کرد و در مورد کلیات نقشه اش توضیحاتی به آنان داد.سپس سکه ای از جیب خود بیرون آورد و رو به سربازانش کرد و گفت:«سکه را بالا می اندازم،اگر شیر آورد پیروز می شویم و اگر خط آمد شکست می خوریم»
سپس سکه رابه هوا پرتاب کرد.همه به چرخش سکه در هوا چشم دوخته بودند...تا اینکه سکه به زمین رسید...بله شیر آمد.ههوورراا!!
فریاد شادی سربازان به هوا برخاست.
فردای آن روز،همه سربازان با نیروی فوق العاده ای به دشمن تاختند و پیروز شدند.پس از پایان نبرد،یکی از معاونان فرمانده نزد او آمد و گفت:«قربان آیا شما واقعا می خواستید سرنوشت کشورمان را با چرخش یک سکه تعیین کنید؟»
فرمانده لبخندی زد و گفت:«هردو طرف سکه شیر بود!»
ناب ترین داستانهای کوتاه با 👇 👇 👇
@Boroujerdia_9
فرمانده یکی از طرفین جنگ،با طراحی یک حمله بزرگ برای پایان دادن به این جنگ،ارتش خود را آماده می کرد.
او طرح حمله را با دقت و درایت ریخته بود و به پیروزی نیروهایش اطمینان کامل داشت،ولی تنها مسئله نگران کننده،خستگی و دودلی سربازانش بود.
فرمانده ابتدا تمامی سربازان ارتش خود را جمع کرد و در مورد کلیات نقشه اش توضیحاتی به آنان داد.سپس سکه ای از جیب خود بیرون آورد و رو به سربازانش کرد و گفت:«سکه را بالا می اندازم،اگر شیر آورد پیروز می شویم و اگر خط آمد شکست می خوریم»
سپس سکه رابه هوا پرتاب کرد.همه به چرخش سکه در هوا چشم دوخته بودند...تا اینکه سکه به زمین رسید...بله شیر آمد.ههوورراا!!
فریاد شادی سربازان به هوا برخاست.
فردای آن روز،همه سربازان با نیروی فوق العاده ای به دشمن تاختند و پیروز شدند.پس از پایان نبرد،یکی از معاونان فرمانده نزد او آمد و گفت:«قربان آیا شما واقعا می خواستید سرنوشت کشورمان را با چرخش یک سکه تعیین کنید؟»
فرمانده لبخندی زد و گفت:«هردو طرف سکه شیر بود!»
ناب ترین داستانهای کوتاه با 👇 👇 👇
@Boroujerdia_9
خوشبختی یافتنی نیست، ساختنی ست.
از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیزهای با ارزشی را از دست داده اید.
@Boroujerdia_94
از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیزهای با ارزشی را از دست داده اید.
@Boroujerdia_94