@Boroujerdia_94
یادمان باشد؛
به حرمت ناچیزترین لحظه های خوبمان
هنگامی که به بن بست می رسیم
وقت جدایی
طبعمان آنقدر بزرگ باشد که
همدیگر را به لجن نکشیم....!
یادمان باشد؛
هرچه بودیم
انتخاب هم بودیم...
رفاقت حرمت داره
یا دست رفاقت نده و دست نگه دار
یا تا ته خط، حرمت این دست رو نگه دار...
@Boroujerdia_94
یادمان باشد؛
به حرمت ناچیزترین لحظه های خوبمان
هنگامی که به بن بست می رسیم
وقت جدایی
طبعمان آنقدر بزرگ باشد که
همدیگر را به لجن نکشیم....!
یادمان باشد؛
هرچه بودیم
انتخاب هم بودیم...
رفاقت حرمت داره
یا دست رفاقت نده و دست نگه دار
یا تا ته خط، حرمت این دست رو نگه دار...
@Boroujerdia_94
متنی کوتاه ولی بسیار زیبا
@Boroujerdia_94
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد،نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟
گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم،میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟گفت:سپردهام،اما او خدای«گرگها»هم هست.....
@Boroujerdia_94
@Boroujerdia_94
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد،نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟
گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمدهام نان بخرم،میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند!
نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپردهای؟گفت:سپردهام،اما او خدای«گرگها»هم هست.....
@Boroujerdia_94
در سال 1977، یك مرد 63 ساله، عقب یك اتومبیل بیوك را از روی زمین بلند كرد تا دست نوه اش را از زیر آن بیرون بیاورد .
قبل از آن، هیچ چیزی سنگین تر از كیسه بیست كیلویی بلند نكرده بود.
او بعدها دچار افسردگی حاد شد.
می دانید چرا؟
چون، در 63 سالگی فهمید که چقدر توانایی داشته كه باورش نداشته و عمرش را با حداقل ها گذرانده است!
منتظر نشوید 63 ساله شوید،
توانایی انسان نامحدود است
👇
@Boroujerdia_94
قبل از آن، هیچ چیزی سنگین تر از كیسه بیست كیلویی بلند نكرده بود.
او بعدها دچار افسردگی حاد شد.
می دانید چرا؟
چون، در 63 سالگی فهمید که چقدر توانایی داشته كه باورش نداشته و عمرش را با حداقل ها گذرانده است!
منتظر نشوید 63 ساله شوید،
توانایی انسان نامحدود است
👇
@Boroujerdia_94
Forwarded from Deleted Account
دعای امشب
خدایا ...
کمکمان کن تا دیرتر برنجیم
زودتر ببخشیم
کمترقضاوت کنیم
وبیشترفرصت دهیم
🌟🌙شبتان آرام🌙🌟
@Boroujerdia_94
خدایا ...
کمکمان کن تا دیرتر برنجیم
زودتر ببخشیم
کمترقضاوت کنیم
وبیشترفرصت دهیم
🌟🌙شبتان آرام🌙🌟
@Boroujerdia_94
ســـــلام اولین روز هفته ے شما بخیر و شادے
مي گویند روزی را صبحِ زود تقسیم می ڪنند
هرجا که هستی
سهمِ امروزت یه بغل شادے و آرامش باشد
وقتی تو میخندے
مڹ شادم
ایڹ رسمِ رفاقت است
رفیق خوبم
لبخند بزڹ
و برو
به استقبال زیبایی ها
همه چیز میتواند دلخواهِ تو باشد
وقتی
خودت بہ رویِ آن لبخند بزنی...😊
👇
@Boroujerdia_94
مي گویند روزی را صبحِ زود تقسیم می ڪنند
هرجا که هستی
سهمِ امروزت یه بغل شادے و آرامش باشد
وقتی تو میخندے
مڹ شادم
ایڹ رسمِ رفاقت است
رفیق خوبم
لبخند بزڹ
و برو
به استقبال زیبایی ها
همه چیز میتواند دلخواهِ تو باشد
وقتی
خودت بہ رویِ آن لبخند بزنی...😊
👇
@Boroujerdia_94
Forwarded from Deleted Account
ب خداوند اعتمادکن
گاهی بهترینها را
بعداز تلخترین تجربه ها
ب تومیدهد....
تاقدر زیباترین چیزهایی
ک به دست آوردی را بدانی
@Boroujerdia_94
گاهی بهترینها را
بعداز تلخترین تجربه ها
ب تومیدهد....
تاقدر زیباترین چیزهایی
ک به دست آوردی را بدانی
@Boroujerdia_94
ﯾﻪ ﺭﻭﺯهاﯾﯽ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ ﻫﺴﺖ،ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻪ ...
ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯها ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ... ﺧﺴﺘﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ !
ﻭﻟﯽ ﺣﻮﺍﺳﻤﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﯼ ﺑﺪی تو همین روزها بیفته؛
که روزی صد بار دعا کنی کاش همون روزها تکرار بشن....
ﺧﺪﺍﯾـــــــــﺎﺍﺍﺍﺍ...
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺯهاﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ اما بی مصیبت..هزار بار ﺷﮑــــــر
همراه با ما
👇
@Boroujerdia_94
ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯها ﻣﯿﮕﯿﻢ : ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ... ﺧﺴﺘﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ !
ﻭﻟﯽ ﺣﻮﺍﺳﻤﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﯼ ﺑﺪی تو همین روزها بیفته؛
که روزی صد بار دعا کنی کاش همون روزها تکرار بشن....
ﺧﺪﺍﯾـــــــــﺎﺍﺍﺍﺍ...
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺯهاﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ اما بی مصیبت..هزار بار ﺷﮑــــــر
همراه با ما
👇
@Boroujerdia_94
@Boroujerdia_94
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم...
پاشو ببین چه برفی اومده !
برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی هایش ،
برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش،
برف هجده سالگی را درست یادم نیست در میان افکار یخ زده بود !
برف بیست سالگی قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم ،
برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد ...
@Boroujerdia_94
"صادق هدایت "
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم...
پاشو ببین چه برفی اومده !
برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی هایش ،
برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش،
برف هجده سالگی را درست یادم نیست در میان افکار یخ زده بود !
برف بیست سالگی قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم ،
برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد ...
@Boroujerdia_94
"صادق هدایت "
(یکی از زیباترین پست های دنیا)
@Boroujerdia_94
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺘﯿﻮ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﺷﻐﻠﯽ، ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺭﻓﺖ. ﻣﺪﯾﺮ ﺷﺮﮐﺖ، ﯾﮏ ﻭﺭﻗﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﺳﺘﯿﻮ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺪﻫﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ:
ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻧﻰ ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻯ ﺧﻠﻮﺕ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﻰ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ، ﺑﻪ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ، ﺍﯾﻦ ﭘﺎ ﻭ ﺁﻥ ﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﮐﻤﮏ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﻤ ﮑﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﻮﺩ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻏﺰﻝ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻰ ﺭﺍ
ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.
ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻧﻔﺮ، ﺻﻤﯿﻤﻰ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺘﻰ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖﻭﻧﻔﺮ ﺳﻮﻡ، ﻋﺸﻖ ﺷﻤﺎﺳﺖ!
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺭﻭﯼ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻰ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﭘﯿﺮﺯﻥ؟
دوستتون؟
عشقتون؟
ﺟﻮﺍﺑﻰ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﯿﻮ ﻧﻮﺷﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻣﺘﻘﺎﺿﻰ، ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﺪ.
ﭘﺎﺳﺦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ:
ﻣﻦ ﺳﻮﺋﯿﭻ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺍﻡ ﺗﺎ ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺸﻘﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕاه منتظرمیمانم شایداتوبوس آمد!!!!
آن مرد کسی نبود جز ((استیو جابز)) مالک شرکت بزرگ ((اپل)).
روی لینک زیر ضربه بزنید تا به دنیای جوانان وارد شوید👇👇👇👇👇👇
@Boroujerdia_94
@Boroujerdia_94
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺘﯿﻮ ،ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﺷﻐﻠﯽ، ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺭﻓﺖ. ﻣﺪﯾﺮ ﺷﺮﮐﺖ، ﯾﮏ ﻭﺭﻗﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﺳﺘﯿﻮ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺪﻫﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ:
ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻧﻰ ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻯ ﺧﻠﻮﺕ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﻰ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ، ﺑﻪ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ، ﺍﯾﻦ ﭘﺎ ﻭ ﺁﻥ ﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﮐﻤﮏ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﻤ ﮑﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﻮﺩ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻏﺰﻝ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻰ ﺭﺍ
ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.
ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻧﻔﺮ، ﺻﻤﯿﻤﻰ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺘﻰ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖﻭﻧﻔﺮ ﺳﻮﻡ، ﻋﺸﻖ ﺷﻤﺎﺳﺖ!
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺭﻭﯼ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻰ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﭘﯿﺮﺯﻥ؟
دوستتون؟
عشقتون؟
ﺟﻮﺍﺑﻰ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﯿﻮ ﻧﻮﺷﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻣﺘﻘﺎﺿﻰ، ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﺪ.
ﭘﺎﺳﺦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ:
ﻣﻦ ﺳﻮﺋﯿﭻ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺍﻡ ﺗﺎ ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺸﻘﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﮕاه منتظرمیمانم شایداتوبوس آمد!!!!
آن مرد کسی نبود جز ((استیو جابز)) مالک شرکت بزرگ ((اپل)).
روی لینک زیر ضربه بزنید تا به دنیای جوانان وارد شوید👇👇👇👇👇👇
@Boroujerdia_94
قدر لحضه های" زندگی " رابدان
زندگی یعنی " لبخند "
به گذشته و امید ب آینده
لبخند " امروز " را
با غم های گذشته تلخ نکن
@Boroujerdia_94
زندگی یعنی " لبخند "
به گذشته و امید ب آینده
لبخند " امروز " را
با غم های گذشته تلخ نکن
@Boroujerdia_94