به فرهنگ باشد روان تندرست...
درود بر دوستان و علاقمندان به شعر و ادبیات و فرهنگ ✨
برای آشنایی با داستانها ؛افسانههای کهن ایران عزیز و همراهی با دوستان اهل فرهنگ و هنر و شنیدن روایت ساده از شاهنامه و داستانهای آن همراه ما باشید.
زمان سه شنبه ها ساعت ۴ عصر
مکان: کتابخانه فرید رامسر
حضور برای علاقمندان آزاد و رایگان است.
@bjpub
درود بر دوستان و علاقمندان به شعر و ادبیات و فرهنگ ✨
برای آشنایی با داستانها ؛افسانههای کهن ایران عزیز و همراهی با دوستان اهل فرهنگ و هنر و شنیدن روایت ساده از شاهنامه و داستانهای آن همراه ما باشید.
زمان سه شنبه ها ساعت ۴ عصر
مکان: کتابخانه فرید رامسر
حضور برای علاقمندان آزاد و رایگان است.
@bjpub
همهی ما دستکم تابهحال چندباری مُردهایم. بعد به مرور ذره به ذره کالبدمان را از نو ساختیم و از زجرمان عبور کردیم. فکر میکنی اگر هربار برمیگردیم نمیدانیم چه سرنوشتی انتظارمان را میکشد؟
فکر نکن از سر حماقت است. ما آگاهانه تن به مرگ میسپاریم چون درد توی دلمان برایمان محترم است. چون شما برایمان محترم هستید!
الهه برزگر
@bjpub
فکر نکن از سر حماقت است. ما آگاهانه تن به مرگ میسپاریم چون درد توی دلمان برایمان محترم است. چون شما برایمان محترم هستید!
الهه برزگر
@bjpub
❤1
کاوه بهرامیمقدم به سوره سینما گفت:
💢 «دره پروانهها» مستندی شاعرانه است
🔸کاوه بهرامیمقدم کارگردان مستند «دره پروانهها» این فیلم را تلاشی شاعرانه و واقعگرا برای معرفی شیون فومنی شاعر گیلانی میداند.
لینک مطلب:
http://www.sourehcinema.ir/?p=166189
#دره_پروانه_ها
#سینماحقیقت
@bjpub
💢 «دره پروانهها» مستندی شاعرانه است
🔸کاوه بهرامیمقدم کارگردان مستند «دره پروانهها» این فیلم را تلاشی شاعرانه و واقعگرا برای معرفی شیون فومنی شاعر گیلانی میداند.
لینک مطلب:
http://www.sourehcinema.ir/?p=166189
#دره_پروانه_ها
#سینماحقیقت
@bjpub
🔺پوستر «دره پروانهها» رونمایی شد
🔸همزمان با نمایش مستند بلند «دره پروانهها» به کارگردانی کاوه بهرامیمقدم در هجدهمین جشنواره فیلم مستند ایران «سینماحقیقت»، پوستر این مستند منتشر شد.
🔸«دره پروانهها» امروز چهارشنبه ۲۱ آذرماه ساعت ۲۱:۳۰ در سالن ۵ پردیس سینمایی چارسو به نمایش درمیآید.
#دره_پروانه_ها
#سینماحقیقت۱۸
@bjpub
🔸همزمان با نمایش مستند بلند «دره پروانهها» به کارگردانی کاوه بهرامیمقدم در هجدهمین جشنواره فیلم مستند ایران «سینماحقیقت»، پوستر این مستند منتشر شد.
🔸«دره پروانهها» امروز چهارشنبه ۲۱ آذرماه ساعت ۲۱:۳۰ در سالن ۵ پردیس سینمایی چارسو به نمایش درمیآید.
#دره_پروانه_ها
#سینماحقیقت۱۸
@bjpub
👍2
انتشارات بتهجقه
شنبه ساعت 4 در خدمت شما هستیم. @bjpub
فردا منتظر دیدار شما عزیزان هستیم 🌱🤝
https://www.aparat.com/v/wdvam3o
مصاحبه استاد کاوه بهرامی مقدم، کارگردان شهیر و دانا ایرانی که مقیم رامسر هستن،
دربارهی فیلم درهٔ پروانهها ، مستندی از زندگی شیون فومنی در هجدهمین جشنواره سینما حقیقت
مصاحبه استاد کاوه بهرامی مقدم، کارگردان شهیر و دانا ایرانی که مقیم رامسر هستن،
دربارهی فیلم درهٔ پروانهها ، مستندی از زندگی شیون فومنی در هجدهمین جشنواره سینما حقیقت
👍1
رونمایی کتاب داستانکهای طنز ریگوچین اثر ارزشمند آقای هلر شمسی دیروز، ۲۴ آذر ۱۴۰۳ در تاریکی و هوای نامساعد و سرد برگزار شد.
بااینوجود، اهل فرهنگ و کتاب و اخلاق را کنارمان داشتیم. سالنی پر و گرم.
قبلاً گفتیم، دیروز گفتیم و در آینده هم خواهیم گفت: ثروت ما دوستانمان هستند! یعنی شما .
@bjpub
بااینوجود، اهل فرهنگ و کتاب و اخلاق را کنارمان داشتیم. سالنی پر و گرم.
قبلاً گفتیم، دیروز گفتیم و در آینده هم خواهیم گفت: ثروت ما دوستانمان هستند! یعنی شما .
@bjpub
👍1
از راست: آقای مجری آقای حمید ذبیحی که به خوبی مراسم را اداره کردند. خیلی ممنونیم .
آقای سید مهدی سجادی رئیس انجمن اهل قلم که سخنرانی ابتدایی را انجام دادند و روز گذشته یاریمان کردند. خیلی ممنونیم.
جناب آقای خوشنویسان دکترای ادبیات که دربارهی تاریخ طنز صحبت کردند. خیلی ممنونیم.
و جناب آقای شمسی، هنرمند همهفنحریفمان، نویسندهٔ اثر که با طنز شیرینشان به مراسم جان بخشیدند.
در آخر هم بنده، الهه برزگر، ناشر در خدمت دوستان عزیز بودم.
@bjpub
آقای سید مهدی سجادی رئیس انجمن اهل قلم که سخنرانی ابتدایی را انجام دادند و روز گذشته یاریمان کردند. خیلی ممنونیم.
جناب آقای خوشنویسان دکترای ادبیات که دربارهی تاریخ طنز صحبت کردند. خیلی ممنونیم.
و جناب آقای شمسی، هنرمند همهفنحریفمان، نویسندهٔ اثر که با طنز شیرینشان به مراسم جان بخشیدند.
در آخر هم بنده، الهه برزگر، ناشر در خدمت دوستان عزیز بودم.
@bjpub
👍2
و دوستانمان، خانمها، از چپ، هدیه کفاشی و حانیه کفاشی، که صمیمانه تا لحظات آخر در کنارمان ماندند و یاریمان کردند. خیلی ممنونیم.
@bjpub
@bjpub
👍2
«آقای الف» دنبال دلیلی میگشت تا بتواند دیگر «مستر یِ» را نبیند، هروقت به او برمیخورَد راهش را کج کند و به راحتی سر برگرداند تا بتواند با او حرف نزند، اما تا کنون دلیلش را نیافته بود.
اگر بیخودی این کار را انجام میداد شرمندهٔ خصلت مهربانیاش میشد که مدتها داشت تقلا میکرد نادیدهاش بگیرد.
آن روز هم که اتفاقی به او برخورده بود حس میکرد تمام نیروهای جهان از اطرافش پر کشیدهاند. به سوی مقصد نامعلومی به راه افتاد و مستر یِ هم دنبال سرش رفت، درحالیکه با لودگی سعی داشت هر کسی که از کنارش میگذرد را از طعنههایش بی نصیب نگذارد.
آقای الف ساکت مانده بود و به حرکات سرخوشانهی او نگاه میکرد که به پسرک همسایه برخوردند. پسرک ده ساله بود. پشت در بقالی نشسته و سبزیهای باغچهٔ مادرش را بساط کرده بود. مستر یِ ناگهان ایستاد و رو به پسرک در آمد که: « از الآن دنبال پولی بچه؟ برو پی بازیت بابا.»
دنگ! همین بود. طاقت نیاورد. ابتدا انگشت اشارهاش را به علامت تهدید به سوی او گرفت. صدایش از حجم خشم غیرقابلکنترلش ارتعاش گرفته بود:« دهنتو ببند!»
و بعد در همان حال رو به پسرک کرد:« حرفای اینو بریز دور پسر. آرزو که داری نه؟ حتماً داری. لابد فکر کردی وقتی بزرگ شدی چی تو دستوبالت داری. ببین! پول خوشبختی میآره. اونم چه جورشم. یار خوب هم تموم ماجراست. آرامش مخت و دلت هم از واجباته. واسه داشتن همهی اینا باید از الآن جون بکنی. اگه از حالا واسه رویات تلاش نکنی پسفردا انتظار نداشته باش آرامش داشته باشی یا کسی کنارت باشه.»
آنوقت چشم از قیافهی مات پسرک برداشت و دوباره به مستر یِ که حالا لبخند کریهاش روی صورتش ماسیده بود نگاه کرد:« شمام از این به بعد دور و بر من و هر کسی که سلامعلیکی با من داره پیدات نشه. چون دفعهٔ دیگه ببینم فقرو عادی جلوه میدی کاری میکنم به آرزوت برسی.»
و راهش را کشید و رفت. یکی از خواستههایش از لیست خط خورده بود.
الهه برزگر
@bjpub
اگر بیخودی این کار را انجام میداد شرمندهٔ خصلت مهربانیاش میشد که مدتها داشت تقلا میکرد نادیدهاش بگیرد.
آن روز هم که اتفاقی به او برخورده بود حس میکرد تمام نیروهای جهان از اطرافش پر کشیدهاند. به سوی مقصد نامعلومی به راه افتاد و مستر یِ هم دنبال سرش رفت، درحالیکه با لودگی سعی داشت هر کسی که از کنارش میگذرد را از طعنههایش بی نصیب نگذارد.
آقای الف ساکت مانده بود و به حرکات سرخوشانهی او نگاه میکرد که به پسرک همسایه برخوردند. پسرک ده ساله بود. پشت در بقالی نشسته و سبزیهای باغچهٔ مادرش را بساط کرده بود. مستر یِ ناگهان ایستاد و رو به پسرک در آمد که: « از الآن دنبال پولی بچه؟ برو پی بازیت بابا.»
دنگ! همین بود. طاقت نیاورد. ابتدا انگشت اشارهاش را به علامت تهدید به سوی او گرفت. صدایش از حجم خشم غیرقابلکنترلش ارتعاش گرفته بود:« دهنتو ببند!»
و بعد در همان حال رو به پسرک کرد:« حرفای اینو بریز دور پسر. آرزو که داری نه؟ حتماً داری. لابد فکر کردی وقتی بزرگ شدی چی تو دستوبالت داری. ببین! پول خوشبختی میآره. اونم چه جورشم. یار خوب هم تموم ماجراست. آرامش مخت و دلت هم از واجباته. واسه داشتن همهی اینا باید از الآن جون بکنی. اگه از حالا واسه رویات تلاش نکنی پسفردا انتظار نداشته باش آرامش داشته باشی یا کسی کنارت باشه.»
آنوقت چشم از قیافهی مات پسرک برداشت و دوباره به مستر یِ که حالا لبخند کریهاش روی صورتش ماسیده بود نگاه کرد:« شمام از این به بعد دور و بر من و هر کسی که سلامعلیکی با من داره پیدات نشه. چون دفعهٔ دیگه ببینم فقرو عادی جلوه میدی کاری میکنم به آرزوت برسی.»
و راهش را کشید و رفت. یکی از خواستههایش از لیست خط خورده بود.
الهه برزگر
@bjpub
شوکت خانم تصمیم داشت بچهدار شود. دودل بود. آمده بود ور دل خالهخانباجیها قصه را در بوقوکرنا کند که چه بخورم و کی بخورم بچه دختر میشود یا پسر ! قبل از این هم سه پسر داشت. برای بار چهارم میخواست بزاید.
میگفت بچه نمک زندگی است. آدم باید بچه زیاد داشته باشد که وقتی پیر شد دورش شلوغ باشد.
کفرم سر آمد. پشت چشموابروآمدنهای مادرم جواب دادم که :« بچه نمک زندگی که نیست هیچ، اتفاقا دردسر هم دارد. بچه مسئولیت زندگی است. شما به جای یک انسان دیگر تصمیم میگیرید و او را به زندگی دعوت میکنید. پس باید دلایلتان از این دعوت بیاجازه، محکمتر از چند حبه نمک باشد. بچه هم پوشک و شیر و اسباببازی میخواهد، هم کتاب و کتاب و کتاب، هم اخلاق و منش و فرهنگ. بچه وقت میخواهد. آنان که عصا بزرگ میکنند، در دوران پیری تنها یک چوب خشکیده تحویل میگیرند. »
شوکت خانم نگاهم کرد. دیگر حرف نزد.
الهه برزگر
@bjpub
میگفت بچه نمک زندگی است. آدم باید بچه زیاد داشته باشد که وقتی پیر شد دورش شلوغ باشد.
کفرم سر آمد. پشت چشموابروآمدنهای مادرم جواب دادم که :« بچه نمک زندگی که نیست هیچ، اتفاقا دردسر هم دارد. بچه مسئولیت زندگی است. شما به جای یک انسان دیگر تصمیم میگیرید و او را به زندگی دعوت میکنید. پس باید دلایلتان از این دعوت بیاجازه، محکمتر از چند حبه نمک باشد. بچه هم پوشک و شیر و اسباببازی میخواهد، هم کتاب و کتاب و کتاب، هم اخلاق و منش و فرهنگ. بچه وقت میخواهد. آنان که عصا بزرگ میکنند، در دوران پیری تنها یک چوب خشکیده تحویل میگیرند. »
شوکت خانم نگاهم کرد. دیگر حرف نزد.
الهه برزگر
@bjpub