This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انسان
نمیتواند به پرواز در آید
مگر آنکه ابتدا به لبهی پرتگاه برسد ...
#نیکوس_کازانتزاکیس
.
https://t.me/binesh_novin
نمیتواند به پرواز در آید
مگر آنکه ابتدا به لبهی پرتگاه برسد ...
#نیکوس_کازانتزاکیس
.
https://t.me/binesh_novin
#موسیقی_خوب_گوش_بدیم
Uptown girl
ترانه #دختر_بالاشهری🎼
Billy joel
خواننده #بیلی_جویل🎤
دختر بالاشهری
او در دنیای بالاشهری اش زندگی می کند
شرط می بندم هیچ وقت دوست پسر پایین شهری نداشته است
شرط می بندم مادرش هرگز به او نگفته است چرا
من میخواهم یک دختر بالاشهری را امتحان کنم
او در دنیای پولداری اش زندگی می کرده است
به اندازه ای که یک آدم زنده میتواند زندگی کند
و حالا او دنبال یک مرد پایین شهری است
این چیزی که من هستم
و وقتی که او م داند
که از زمانش چه میخواهد
و وقتی که بیدار میشود
و فکرش آماده میشود
او خواهد دید که من خیلی نچسب نیستم
فقط به خاطر اینکه
من عاشق یک دختر بالاشهری ام
میدانی که من او را در دنیای بالاشهری اش دیده ام
او دارد از عروسکهای کلاس بالایش خسته می شود
و از تمام هدیه هایی که از پسرهای بالاشهری گرفته است
او حالا یک انتخاب دیگر دارد
دختر بالاشهری
میدانی که من قدرت خرید مروارید برای او را ندارم
ولی شاید روزی که بخت به من رو بیاورد
او بفهمد که من چه جور مردی هستم
و بعد من خواهم برد
و وقتی که او راه می رود
بسیار زیبا نگاه می کند
و وقتی حرف می زند
او خواهد گفت که مال من است...
Uptown girl
ترانه #دختر_بالاشهری🎼
Billy joel
خواننده #بیلی_جویل🎤
دختر بالاشهری
او در دنیای بالاشهری اش زندگی می کند
شرط می بندم هیچ وقت دوست پسر پایین شهری نداشته است
شرط می بندم مادرش هرگز به او نگفته است چرا
من میخواهم یک دختر بالاشهری را امتحان کنم
او در دنیای پولداری اش زندگی می کرده است
به اندازه ای که یک آدم زنده میتواند زندگی کند
و حالا او دنبال یک مرد پایین شهری است
این چیزی که من هستم
و وقتی که او م داند
که از زمانش چه میخواهد
و وقتی که بیدار میشود
و فکرش آماده میشود
او خواهد دید که من خیلی نچسب نیستم
فقط به خاطر اینکه
من عاشق یک دختر بالاشهری ام
میدانی که من او را در دنیای بالاشهری اش دیده ام
او دارد از عروسکهای کلاس بالایش خسته می شود
و از تمام هدیه هایی که از پسرهای بالاشهری گرفته است
او حالا یک انتخاب دیگر دارد
دختر بالاشهری
میدانی که من قدرت خرید مروارید برای او را ندارم
ولی شاید روزی که بخت به من رو بیاورد
او بفهمد که من چه جور مردی هستم
و بعد من خواهم برد
و وقتی که او راه می رود
بسیار زیبا نگاه می کند
و وقتی حرف می زند
او خواهد گفت که مال من است...
Uptown Girl
Billy Joel
#موسیقی_خوب_گوش_بدیم
تذکر⛔️ترجمه بیشتر شعر در بالا آمده است این ترانه را بیلی جوئل خوانندهٔ سرشناس آمریکایی در سال ۱۹۸۳ منتشر کرد.
جوئل این ترانه را تحت تاثیر دوست دختر آن زمان و همسر آینده اش یعنی کریستی برنکلی مدل معروف نوشته است؛ البته برخلاف آهنگ آنچنان اوضاع بین این زوج خوب پیش نرفت و سرانجام از هم جدا شدند .
https://t.me/binesh_novin
تذکر⛔️ترجمه بیشتر شعر در بالا آمده است این ترانه را بیلی جوئل خوانندهٔ سرشناس آمریکایی در سال ۱۹۸۳ منتشر کرد.
جوئل این ترانه را تحت تاثیر دوست دختر آن زمان و همسر آینده اش یعنی کریستی برنکلی مدل معروف نوشته است؛ البته برخلاف آهنگ آنچنان اوضاع بین این زوج خوب پیش نرفت و سرانجام از هم جدا شدند .
https://t.me/binesh_novin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
*رفتارهای تاثیرگذار
■یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر میگشتم كه یكی از بچههای كلاس را دیدم. اسمش مارك بود و انگار همهی كتابهایش را با خود به خانه میبرد.
□با خودم گفتم: كی این همه كتاب رو آخر هفته به خانه میبره. حتما ً این پسر خیلی بیحالی است. من برای آخر هفتهام برنامهریزی كرده بودم. (مسابقه.ی فوتبال با بچهها، مهمانی خانهی یكی از همكلاسیها). بنابراین شانههایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.
●همینطور كه می.رفتم، تعدادی از بچهها رو دیدم كه به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاكها افتاد. عینكش افتاد و من دیدم چند متر اون طرفتر، روی چمنها پرت شد.
○سرش را كه بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بیاختیار قلبم به طرفش كشیده شد و بطرفش دویدم. در حالی كه به دنبال عینكش میگشت، یه قطره درشت اشك در چشمهاش دیدم همینطور كه عینكش را به دستش میدادم، گفتم: این بچهها یه مشت آشغالن...
■او به من نگاهی كرد و گفت: هی، متشكرم! و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی كه سرشار از سپاسگزاری قلبی بود. من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسیدم كجا زندگی میكنه؟ معلوم شد كه او هم نزدیك خانهی ما زندگی میكند.
ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟
□او گفت كه قبلا به یك مدرسهی خصوصی میرفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین كسی آشنا نشده بودم..... ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از كتابهایش را برایش آوردم.
●صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارك را با حجم انبوهی از كتابها دیدم. به او گفتم: پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهی عضلات قوی پیدا میکنی، با این همه كتابی كه با خودت این طرف و آن طرف میبری.
مارك خندید و نصف كتابها را در دستان من گذاشت
○او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی كند؟ و او جواب مثبت داد. ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر مارك را میشناختم، بیشتر از او خوشم میآمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند..
■در چهار سال بعد، من و مارك بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فكر دانشكده افتادیم. مارك تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوك. من میدانستم كه همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست كیلومترها فاصله بین ما باشد.
□او تصمیم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.
●مارك كسی بود كه قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت كنم.
●من مارك را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله كسانی به شمار میآمد كه توانستهاند خود را در دوران دبیرستان پیدا كنند. حتی عینك زدنش هم به او می.آمد. همه دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی میكردم.
○امروز یكی از اون روزها بود. من میدیدم كه برای سخنرانیاش كمی عصبی است. بنابراین دست محكمی به پشتش زدم و گفتم: هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود. او با یكی از اون نگاههایش به من نگاه كرد(همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد و گفت: تشکر.
■گلویش را صاف كرد و صحبتش را این طوری شروع كرد: فارغ التحصیلی زمان سپاس از كسانی است كه به شما كمك كردهاند این سالهای سخت را بگذرانید.
والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یك مربی ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان. من اینجا هستم تا به همهی شما بگویم دوست بودن، بهترین هدیهای است كه شما میتوانید به كسی بدهید. من میخواهم برای شما داستانی را تعریف كنم.
□من به دوستم با ناباوری نگاه میکردم، در حالی كه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف میکرد.
به آرامی گفت كه در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسهاش را خالی كرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد. مارك نگاه سختی به من كرد و لبخند كوچكی بر لبانش ظاهر شد. او ادامه داد: خوشبختانه، من نجات پیدا كردم. دوستم مرا از انجام این كار غیر قابل بحث، باز داشت.
●من به همهمهای كه در بین جمعیت پراكنده شد گوش میدادم، در حالی كه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره.ی سستترین لحظههای زندگیش توضیح میداد. پدر و مادرش را دیدم كه به من نگاه میكردند و از سپاس لبخند میزدند. همان لبخند پر. من تا آن لحظه عمق این لبخند را درك نكرده بودم.
○هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست كم نگیرید. با یك رفتار كوچك، شما میتوانید زندگی یك نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن. خداوند ما را در مسیر زندگی یكدیگر قرار میدهد تا به شكلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم. دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم....
___
*بازنشر پیام = گسترش دانایی
🆔 https://www.aparat.com/v/B42Z6
■یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر میگشتم كه یكی از بچههای كلاس را دیدم. اسمش مارك بود و انگار همهی كتابهایش را با خود به خانه میبرد.
□با خودم گفتم: كی این همه كتاب رو آخر هفته به خانه میبره. حتما ً این پسر خیلی بیحالی است. من برای آخر هفتهام برنامهریزی كرده بودم. (مسابقه.ی فوتبال با بچهها، مهمانی خانهی یكی از همكلاسیها). بنابراین شانههایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.
●همینطور كه می.رفتم، تعدادی از بچهها رو دیدم كه به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. كتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاكها افتاد. عینكش افتاد و من دیدم چند متر اون طرفتر، روی چمنها پرت شد.
○سرش را كه بالا آورد، در چشماش یه غم خیلی بزرگ دیدم. بیاختیار قلبم به طرفش كشیده شد و بطرفش دویدم. در حالی كه به دنبال عینكش میگشت، یه قطره درشت اشك در چشمهاش دیدم همینطور كه عینكش را به دستش میدادم، گفتم: این بچهها یه مشت آشغالن...
■او به من نگاهی كرد و گفت: هی، متشكرم! و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند. از آن لبخندهایی كه سرشار از سپاسگزاری قلبی بود. من كمكش كردم كه بلند شود و ازش پرسیدم كجا زندگی میكنه؟ معلوم شد كه او هم نزدیك خانهی ما زندگی میكند.
ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده بودم؟
□او گفت كه قبلا به یك مدرسهی خصوصی میرفته و این برای من خیلی جالب بود. پیش از این با چنین كسی آشنا نشده بودم..... ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از كتابهایش را برایش آوردم.
●صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارك را با حجم انبوهی از كتابها دیدم. به او گفتم: پسر تو واقعا بعد از مدت كوتاهی عضلات قوی پیدا میکنی، با این همه كتابی كه با خودت این طرف و آن طرف میبری.
مارك خندید و نصف كتابها را در دستان من گذاشت
○او واقعا پسر جالبی از آب درآمد. من ازش پرسیدم آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال بازی كند؟ و او جواب مثبت داد. ما تمام اخر هفته را با هم گذراندیم و هر چه بیشتر مارك را میشناختم، بیشتر از او خوشم میآمد. دوستانم هم چنین احساسی داشتند..
■در چهار سال بعد، من و مارك بهترین دوستان هم بودیم. وقتی به سال آخر دبیرستان رسیدیم، هر دو به فكر دانشكده افتادیم. مارك تصمیم داشت به جورج تاون برود و من به دوك. من میدانستم كه همیشه دوستان خوبی باقی خواهیم ماند. مهم نیست كیلومترها فاصله بین ما باشد.
□او تصمیم داشت دكتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم.
●مارك كسی بود كه قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت كند. من خوشحال بودم كه مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت كنم.
●من مارك را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله كسانی به شمار میآمد كه توانستهاند خود را در دوران دبیرستان پیدا كنند. حتی عینك زدنش هم به او می.آمد. همه دوستش داشتند. پسر، گاهی من بهش حسودی میكردم.
○امروز یكی از اون روزها بود. من میدیدم كه برای سخنرانیاش كمی عصبی است. بنابراین دست محكمی به پشتش زدم و گفتم: هی مرد بزرگ! تو عالی خواهی بود. او با یكی از اون نگاههایش به من نگاه كرد(همون نگاه سپاسگزار واقعی) و لبخند زد و گفت: تشکر.
■گلویش را صاف كرد و صحبتش را این طوری شروع كرد: فارغ التحصیلی زمان سپاس از كسانی است كه به شما كمك كردهاند این سالهای سخت را بگذرانید.
والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یك مربی ورزش.... اما مهمتر از همه، دوستانتان. من اینجا هستم تا به همهی شما بگویم دوست بودن، بهترین هدیهای است كه شما میتوانید به كسی بدهید. من میخواهم برای شما داستانی را تعریف كنم.
□من به دوستم با ناباوری نگاه میکردم، در حالی كه او داستان اولین روز آشناییمان را تعریف میکرد.
به آرامی گفت كه در آن تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بكشد. او گفت كه چگونه كمد مدرسهاش را خالی كرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد. مارك نگاه سختی به من كرد و لبخند كوچكی بر لبانش ظاهر شد. او ادامه داد: خوشبختانه، من نجات پیدا كردم. دوستم مرا از انجام این كار غیر قابل بحث، باز داشت.
●من به همهمهای كه در بین جمعیت پراكنده شد گوش میدادم، در حالی كه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره.ی سستترین لحظههای زندگیش توضیح میداد. پدر و مادرش را دیدم كه به من نگاه میكردند و از سپاس لبخند میزدند. همان لبخند پر. من تا آن لحظه عمق این لبخند را درك نكرده بودم.
○هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست كم نگیرید. با یك رفتار كوچك، شما میتوانید زندگی یك نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن. خداوند ما را در مسیر زندگی یكدیگر قرار میدهد تا به شكلهای گوناگون بر هم اثر بگذاریم. دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم....
___
*بازنشر پیام = گسترش دانایی
🆔 https://www.aparat.com/v/B42Z6
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوین
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوینWebsitehttp://Www.bineshnovin.com
#صرفا_جهت_اندیشیدن
اگر چیزی خوب پیش نمیرود
فقط دو توضیح برای آن وجود دارد:
یا مقاومت شما آزموده میشود یا باید جهت خویش را تغییر دهید.
#پائولو_کوئلیو
#کیمیاگر
🆔https://t.me/binesh_novin
اگر چیزی خوب پیش نمیرود
فقط دو توضیح برای آن وجود دارد:
یا مقاومت شما آزموده میشود یا باید جهت خویش را تغییر دهید.
#پائولو_کوئلیو
#کیمیاگر
🆔https://t.me/binesh_novin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شازده کوچولو پرسید: غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت: بری و کسی متوجه نشه !
شازده کوچولو گفت:
چطوری حماقتم رو نشون بدم؟
روباه گفت :
برای هر چیزی اظهار نظر کن
روباه گفت : عاشق هیچ گل عجیبی نشو بذار تنها بمونه
شازده كوچولو پرسيد چرا ؟ روباه گفت؛ خسته ميشي ميري اونوقت اون تنها تر ميشه
شازده كوچولو: حرف همو نمی فهمیم
روباه: فقط دو تا دشمن میتونن خوب حرف همو بفهمن وگرنه دوستی ها پر از سوءتفاهمه…
شازده کوچولو پرسید : گول خوردن یعنی چی؟
روباه گفت: همون که اگر نخوری “تنها” میمونی
شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت : از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره
شازده کوچولو از گل پرسید : آدمها کجایند ؟
گل گفت : باد به اینور و انورشان میبرد این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده
شازده کوچولو پرسید: تو سواد داری؟
روباه گفت : سواد مال آدماست
من شعور دارم...
https://www.aparat.com/v/B42Z6
روباه گفت: بری و کسی متوجه نشه !
شازده کوچولو گفت:
چطوری حماقتم رو نشون بدم؟
روباه گفت :
برای هر چیزی اظهار نظر کن
روباه گفت : عاشق هیچ گل عجیبی نشو بذار تنها بمونه
شازده كوچولو پرسيد چرا ؟ روباه گفت؛ خسته ميشي ميري اونوقت اون تنها تر ميشه
شازده كوچولو: حرف همو نمی فهمیم
روباه: فقط دو تا دشمن میتونن خوب حرف همو بفهمن وگرنه دوستی ها پر از سوءتفاهمه…
شازده کوچولو پرسید : گول خوردن یعنی چی؟
روباه گفت: همون که اگر نخوری “تنها” میمونی
شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت : از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره
شازده کوچولو از گل پرسید : آدمها کجایند ؟
گل گفت : باد به اینور و انورشان میبرد این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده
شازده کوچولو پرسید: تو سواد داری؟
روباه گفت : سواد مال آدماست
من شعور دارم...
https://www.aparat.com/v/B42Z6
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوین
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوینWebsitehttp://Www.bineshnovin.com
🌀حمله پنیک و حمله اضطراب🌀
از آنجایی که علائم حمله پانیک و علائم حمله اضطراب با یکدیگر همپوشانی دارند، استفاده از این اصطلاحات به جای یکدیگر رایج شده است.
با این حال، درک این نکته ضروری است که این دو، تجربههایی مجزا هستند؛ یعنی بروز هر کدام، فعالیت مغز و شروع علائم با یکدیگر متفاوتند.
حمله اضطراب به عنوان حالتی از تشدید اضطراب توصیف میشود که ممکن است در موارد شدید، منجر به اختلال اضطرابی شود.
حمله پنیک حالتی از "اضطراب حاد" است که در آن علائم در عرض چند دقیقه افزایش مییابد.
اگر شما فردی هستید که این شرایط را تجربه میکنید، بهتر است در مورد وضعیت خود با افرادی که به آنها اعتماد دارید، صحبت کنید تا بتوانند از شما حمایت کنند.
اگر در کنترل علائم خود به مشکل برخوردهاید، کمک گرفتن از یک متخصص سلامت روان برای شما مفید خواهد بود.
مراقب روان و بدن خود باشید. ♥️
🍃https://www.aparat.com/v/B42Z6
از آنجایی که علائم حمله پانیک و علائم حمله اضطراب با یکدیگر همپوشانی دارند، استفاده از این اصطلاحات به جای یکدیگر رایج شده است.
با این حال، درک این نکته ضروری است که این دو، تجربههایی مجزا هستند؛ یعنی بروز هر کدام، فعالیت مغز و شروع علائم با یکدیگر متفاوتند.
حمله اضطراب به عنوان حالتی از تشدید اضطراب توصیف میشود که ممکن است در موارد شدید، منجر به اختلال اضطرابی شود.
حمله پنیک حالتی از "اضطراب حاد" است که در آن علائم در عرض چند دقیقه افزایش مییابد.
اگر شما فردی هستید که این شرایط را تجربه میکنید، بهتر است در مورد وضعیت خود با افرادی که به آنها اعتماد دارید، صحبت کنید تا بتوانند از شما حمایت کنند.
اگر در کنترل علائم خود به مشکل برخوردهاید، کمک گرفتن از یک متخصص سلامت روان برای شما مفید خواهد بود.
مراقب روان و بدن خود باشید. ♥️
🍃https://www.aparat.com/v/B42Z6
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوین
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوینWebsitehttp://Www.bineshnovin.com
✅ سه مورد که نشان میدهد، شما دارای هوش هیجانی بالایی هستید.
🍃 فردی که از نظر احساسی و هیجانی با دیگران هماهنگ است، معمولاً از هوش هیجانی بالایی برخوردار است. شناخت و درک حالتهای افراد دیگر، به فرد اجازه میدهد تا درست عمل کند و به نیازهای احساسی و هیجانی دوستان ، همکاران و عزیزان درست پاسخ دهد.
🍃 فردی که خودآگاه است، اغلب از نظر هیجانی باهوش است. توانایی توجه به خود، منجر به بینش میشود. این توانایی دروننگرانه به فرد کمک میکند تا متوجه اشتباهاتش در رابطه شود. آگاهی از اینکه کلمات یا اعمال او بر دوست یا عزیزانش تأثیر منفی میگذارد، به او امکان میدهد که یک اشتباه را دو بار انجام ندهد و آن را برطرف کند.
🍃 فردی که احساسات ناراحت کننده خود را میشناسد و میتواند تفاوتهای ظریف حالتهای احساسی را شناسایی کند، میتواند در مورد آنها صحبت و اگر نیاز به حل شدن دارند، آنها را حل کند.
تمایز بین حالات احساسی مانند ناامیدی، احساس آسیب، حسادت، عصبانیت، شرم، ناراحتی، ترس و سردرگمی میتواند به فرد کمک کند تا احساسات شدید و قریبالوقوع را درک کند. این درک به فرد کمک میکند تا به جای کارهای مخرب، بر احساسات دشوار خود غالب شود و درست عمل کند.
منابع:
https://scholar.google.com/scholar?q=journal+articles+on+emotional.intelligence&hl=en&as_sdt=0&as_vis=1&oi=scholart#d=gs_qabs&u=%23p%3D0MaaISj1rmYJ
🍃https://www.aparat.com/v/B42Z6
🍃 فردی که از نظر احساسی و هیجانی با دیگران هماهنگ است، معمولاً از هوش هیجانی بالایی برخوردار است. شناخت و درک حالتهای افراد دیگر، به فرد اجازه میدهد تا درست عمل کند و به نیازهای احساسی و هیجانی دوستان ، همکاران و عزیزان درست پاسخ دهد.
🍃 فردی که خودآگاه است، اغلب از نظر هیجانی باهوش است. توانایی توجه به خود، منجر به بینش میشود. این توانایی دروننگرانه به فرد کمک میکند تا متوجه اشتباهاتش در رابطه شود. آگاهی از اینکه کلمات یا اعمال او بر دوست یا عزیزانش تأثیر منفی میگذارد، به او امکان میدهد که یک اشتباه را دو بار انجام ندهد و آن را برطرف کند.
🍃 فردی که احساسات ناراحت کننده خود را میشناسد و میتواند تفاوتهای ظریف حالتهای احساسی را شناسایی کند، میتواند در مورد آنها صحبت و اگر نیاز به حل شدن دارند، آنها را حل کند.
تمایز بین حالات احساسی مانند ناامیدی، احساس آسیب، حسادت، عصبانیت، شرم، ناراحتی، ترس و سردرگمی میتواند به فرد کمک کند تا احساسات شدید و قریبالوقوع را درک کند. این درک به فرد کمک میکند تا به جای کارهای مخرب، بر احساسات دشوار خود غالب شود و درست عمل کند.
منابع:
https://scholar.google.com/scholar?q=journal+articles+on+emotional.intelligence&hl=en&as_sdt=0&as_vis=1&oi=scholart#d=gs_qabs&u=%23p%3D0MaaISj1rmYJ
🍃https://www.aparat.com/v/B42Z6
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوین
معرفی کلینیک تخصصی روانشناسی و مشاوره بینش نوینWebsitehttp://Www.bineshnovin.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شعر🌹
#احمد_شاملو
من عشقم را در سال ِ بد یافتم
که می گوید « مایوس نباش » !
من امیدم را در یاس یافتم
مهتاب ام را در شب
عشقم ام را در سال ِ بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم
گـُر گرفتم …
#احمد_شاملو
من عشقم را در سال ِ بد یافتم
که می گوید « مایوس نباش » !
من امیدم را در یاس یافتم
مهتاب ام را در شب
عشقم ام را در سال ِ بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم
گـُر گرفتم …
Gabriel's Oboe
Gabriels Oboe_Ennio Morricone
#موسیقی_خوب_گوش_بدیم
اهنگ #ابوای_گابریل
آهنگساز #انیو_موریکونه
#توضیحات: این آهنگ تم اصلی فیلم مأموریت محصول ۱۹۸۶ است که موریکونه آهنگساز برجسته ی ایتالیایی برای آن نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی متن شد و در نهایت برای موریکونه جایزه گلدن گلوب بهترین موسیقی متن را به ارمغان آورد.
https://t.me/binesh_novin
اهنگ #ابوای_گابریل
آهنگساز #انیو_موریکونه
#توضیحات: این آهنگ تم اصلی فیلم مأموریت محصول ۱۹۸۶ است که موریکونه آهنگساز برجسته ی ایتالیایی برای آن نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی متن شد و در نهایت برای موریکونه جایزه گلدن گلوب بهترین موسیقی متن را به ارمغان آورد.
https://t.me/binesh_novin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM