موسسه بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت
132 subscribers
1.83K photos
627 videos
13 files
292 links
این موسسه در صدد است با همکاری دستگاه‌های مربوطه و با همت و تلاش اساتید و دانش آموختگان دانشگاه، پیشکسوتان و رزمندگان بهداری دفاع مقدس، نسبت به جمع آوری، ثبت و ضبط و تدوین دستاوردهای بهداری دفاع مقدس و مقاومت و انتقال آن به نسل آینده اقدام نماید.
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تهدید قطعی جنگ های آینده

دکتر سید عباس فروتن در اولین همایش جایگاه علم و فناوری سلامت در دفاع مقدس

🔹️🔹️🔹️🔹️
@behdarirazmi
🔹️🔹️🔹️🔹️

#بهداری_رزمی_دفاع_مقدس_و_مقاومت
#اولین_همایش_تخصصی_ملی_جایگاه_علم_و_فناوری_در_دفاع_مقدس
#دکتر_سید_عباس_فروتن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهداری رزمی را نمی‌شود خرید

دکتر حسن عراقی زاده در اولین همایش جایگاه علم و فناوری سلامت در دفاع مقدس

🔹️🔹️🔹️🔹️
@behdarirazmi
🔹️🔹️🔹️🔹️

#بهداری_رزمی_دفاع_مقدس_و_مقاومت
#اولین_همایش_تخصصی_ملی_جایگاه_علم_و_فناوری_در_دفاع_مقدس
#دکتر_حسن_عراقی_زاده
موسسه بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت
Photo
پدر جانبازان؛ پسری ۲۷ ساله!
دورانی که سن و سال مطرح نبود!


پیوند عجیبی بین بعضی نام‌ها با تقدیر صاحب نام وجود دارد. گویی نام و نام خانوادگی برخی افراد، خبر از سرشت و سرنوشت آنها می‌دهد!
مهدی خداپرست هم از این دسته افراد بود؛ درباره اسمش باید گفت، که هدایت‌گری نقش زیادی در زندگی پر فراز و نشیب او داشت؛ چه آن زمان که در دبیرستان، از تهران به قم می‌رفت تا به کارهای تبلیغانه و مذهبی بپردازد، چه زمانی که در سال ۵۹ و در مناطق محروم کردستان، نمایشگاه عکس برگزار می‌کرد و چه آن زمان که در سال ۶۰، به عنوان سفیر فرهنگی سپاه به زیمباوه و تانزانیا رفته بود.
در مورد خداپرستی‌اش نیز همین بس که او این فرموده‌ی امام سجاد(ع) را زینت بخش اتاقش كرده بود: خدایا سه عشق می‌خواهم؛ عشق به خودت، عشق به كسانی كه تو را دوست دارند و عشق به هر عملی كه مرا به تو مربوط كند.
مهدی سال ۶۰، ازدواج کرد اما هنگام تولد تنها فرزندش در جبهه‌ها به سر می‌برد و فرزندش بعد از کوچ او، چشم به جهان گشود.
در ابتدای همین سال بود که برادرش، هادی هم در والفجر۱ و در فکه به شهادت رسیده بود. آری! سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ هادی در فروردین ۶۲ رفت و مهدی در اسفند ۶۲!
و بعد آنها مادری ماند که دو پسرش را در یک سال تقدیم این سرزمین کرده بود؛ مادری که بدون کوچکترین شوک و تعجبی از آن خبر، به تنهایی به معراج‌الشهدا رفته بود و بدون گریه و زاری، دقایقی با پسرش نجوا کرده و بعد مثل کوهی که به راه افتاده باشد، راهش را گرفته و رفته بود....!
مهدی با این که ۲۷ سال بیشتر نداشت، به پدر جانبازان معروف شده بود. زیرا از ابتدای انقلاب و بعد در جنگ، بی هیچ چشم‌داشتی، هفته‌ای یک روز به آسایشگاهی در شهر ری می‌رفته و به جانبازان انقلاب و جنگ یاری می‌رسانده.
سرانجام مهدی خداپرست در سحرگاه ششم اسفند سال ۶۲، هنگامی که با دیگر شهیدان محراب دفاع مقدس ما، یعنی شهید رهنمون و شهید معتمدی و شهید نکونود، در اتاق مدیریت بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء در حال اقامه‌ی نماز صبح بودند، همگی بر اثر برخورد خمپاره به شهادت می‌رسند.


روحشاد شاد


هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش...

#شهید_مهدی_خداپرست #شهید_بهداری
او آمده تا جهان، جهنم نشود
رضوان برین، روضه‌ی آدم نشود

تا اوست ولی‌عهد و ولی‌نعمت ما
هر تاج به سر، قبله‌ی عالم نشود

لبخند اگر چه رفته است از لب‌ها
او آمده تا زمین پر از غم نشود

او آمده باغ‌بان دل‌ها باشد
از باغچه‌ها شاخه گلی کم نشود

او آمده بود پیش از این هم اما
بی عشق، کسی به یار، محرم نشود

ما منتظر هستیم ولی اینگونه
اسباب ظهور او فراهم نشود

او آمده راه حل به دنیا بدهد
تا آخر قصه گنگ و مبهم نشود


#مهدی_جیرودی
موسسه بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت
Photo
*از میز اتاق ریاست تا تخت غرق به خون اتاق عمل در خط مقدم!*

چهل سال هم که بگذرد،
رهنمون، همچنان رهنماست...



اسفند آن سال، مثل اسپند روی آتش بود! می‌دانست یک خبری است ولی کجا و چگونه‌اش را نه! به دلش برات شده بود که عاقبت در ۲۸ سالگی، نوبت او هم رسیده است.
سه روز از شروع عملیات خیبر می‌گذشت و قرار بود در چند روز آینده خودش هم به خط برود، ولی مدیریت بیمارستان صحرایی، آن هم زیر خط آتشباری دشمن کار هر کسی نبود؛ مردی را می‌طلبید که در عین اینکه به کارهای روتین یک بیمارستان جنگی تسلط و اشراف دارد، هر لحظه، بی هیچ هراسی، آماده‌‌ی شهادت هم باشد و این مشخصات، خوراک خودش بود؛ کاربلد و آماده‌ی شهادت!
فرماندهان بهداری سپاه همیشه اصرار داشتند که او را به دلیل قابلیت‌های مدیریتی‌اش از منطقه‌ی خطر دور نگه دارند، و حتی حکم ریاست دانشگاه علوم پزشکی یزد را هم به او داده بودند، ولی او همیشه با لبخندی ملیح و با آن لهجه‌ی شیرین یزدی‌اش می‌گفت که پشت میزنشینی آدم خودش را می‌خواهد و من به درد این کار نمی‌خورم و الحق هم نه تنها هیچ وقت نمی‌نشست بلکه همیشه‌ی خدا در حال دوییدن بودن تا مبادا نجات جان مجروحی، برای لحظه‌ای هم که شده، به تاخیر بیفتد.
سحرگاه روز ششم اسفند سال ۶۲ بود که صدای رادیوی کوچک او در محوطه‌ی بیمارستان صحرایی خاتم‌الانبیاء طنین‌انداز شد. نسیم خنکی می‌وزید و ناخودآگاه یاد دختر ۸ ماهه‌اش افتاد. همین چند روز پیش بود که قبل از اعزام به منطقه، از یک دست‌فروش، برایش یک کلاه زیبا خریده بود و آن کلاه، بهانه‌ی آخرين دیدارشان شده بود. به همسرش، نرجس خانم، تمام سفارشات را کرده بود، مخصوصا درباره‌ی زهرا؛ از روزی که در سه ماهگی و در کنار سجاده‌اش، برایش قرآن خوانده بود، خط مشی خود را به هر دوی آنها نشان داده بود.
او بعد از گرفتن وضو و بیدار کردن همکارانش، با آنها در اتاق مدیریت بیمارستان مشغول به نماز شد و درست هنگام قنوت و احتمالا در حال گفتن اللهم الرزقنی شهادت فی سبیل الله بود که خمپاره‌ای به روی اتاق آنها خورد و او با گفتن یا زهرا(س) به آرزوی دیرینه‌ی خویش رسید.
۴۰ سال از این اتفاق می‌گذرد اما تا ایران باقیست، نام و یاد شهید دکتر محمدعلی رهنمون و یارانش، که از شهدای محراب دفاع مقدس ما هستند، زنده خواهد ماند.

راستی... زهرای دکتر رهنمون، هم‌اکنون ۴۰ ساله و متخصص قلب است و نام دکتر رهنمون، همچنان رهنماست...


روحش شاد



ما را سری‌ست با تو، که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم...

#شهید_رهنمون #شهید_بهداری
هشتمین جلسه هیات امنا موسسه بهداری رزمی دفاع‌مقدس و مقاومت امروز با یاد و خاطره دو هزار و پانصد شهید امدادگر در ساختمان جمعیت هلال احمر برگزار می‌شود
مستند علاج واقعه ، حکایت هایی از دارو در جنگ هفتم اسفند ساعت بیست و یک شبکه مستند
بسته پشتیبان «درسنامه آشنایی با فرهنگ و معارف دفاع مقدس» رونمایی شد

رونمایی بسته پشتیبان «درسنامه آشنایی با فرهنگ و معارف دفاع مقدس» ویژه دانشجویان علوم پزشکی در حاشیه هشتمین جلسه هیأت امنا موسسه بهداری رزمی دفاع مقدس با حضور سردار سرلشکر «سید یحیی رحیم صفوی» و اعضای هیئت امنا، در ساختمان صلح، هلال احمر برگزار شد.

🔹🔹🔹🔹
@behdarirazmi
🔹🔹🔹🔹

#بهداری_رزمی_دفاع_مقدس_و_مقاومت