✅نامش با جنگ و اتاق‌های عمل بیمارستانهای صحرایی گره خورده است. از طراحان اصلی بیمارستان‌های صحرایی بود و همزمان سمت‌های مهم اجرایی در وزارت بهداشت به عهده داشت.

🔶️دکتر محمدرضا کلانترمعتمدی، متولد سال 1318 اصفهان، در دبیرستان مشهور «سعدی» اصفهان درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1343 از دانشكده پزشكي دانشگاه تهران فارغ‌التحصيل شد، پس از یک سال و نیم خدمت در سپاه بهداشت به امریکا رفت و سال 1353 بورد تخصصي جراحي عمومي گرفت.

✅بعد از چهارده سال تحصیل و کار جراحی در امریکا، با پیروزی انقلاب و به قصد خدمت به ایران بازگشت و بعدها به یکی از چهره‌های مطرح جامعه پزشکی در دوران دفاع مقدس تبدیل شد

#دبیرستان_سعدی #پزشکان_ایران #اصفهان #کادر_درمان #جامعه_جراحان_ايران #جراحان

@besooyeghaf

"نوروز در زمستان!"

مرهم‌گذاران جنگ؛ نوروزعلی آذریان


درست است که ۶۳ سالگی سن مبارکی برای رفتن از این دنیاست، اما تقدیر برای نوروزعلی آذریان به شکل دیگری رقم خورده بود و اگر در سال ۶۵ پَر نمی‌کشید، هم‌اکنون او هم در زادگاهش بروجن، ۶۳ ساله می‌شد!
علی با لقمه‌ی حلال پدر و مِهر مادری همچون آینه، چون سروی در دشت‌های این سرزمین، قد کشید و شکوفا شد.
گویی او به دنیا آمده بود برای مرهم گذاشتن بر زخم‌های دیگران و سرش همیشه درد می‌کرد برای خدمت به مردم. همین روحیه نیز باعث شد تا در ماجراهای سال ۵۷، در پی کمک به زخمی‌شدگان توسط ساواک مورد تعقیب قرار گیرد و بازداشت شود.
با پیروزی انقلاب، برای خدمت به واحد بهداری سنندج اعزام شد و چیزی نگذشت که مهارت‌هایش را به رخ همگان کشید.
مهم‌ترین خاطره‌ی او از کردستان محاصره‌ی ۴۰ روزه‌ی او و هم‌رزمانش است؛ چهل روزی که نیروهای کوموله و دموکرات بدترین جنایت‌ها را در آن منطقه انجام دادند.
علی در سال ۱۳۶۲ وارد سپاه منطقه دو اصفهان شد و پس از مدتی در بیمارستان شهید آیت‌الله صدوقی، مسئول امور دارویی و تجهیزات پزشکی و بعد مسئول اداره بهداری رزمی سپاه دوم نیروی زمینی جنوب شد.
علی در تمام عملیات‌ها و در خط مقدم جبهه‌ها، در حال آماده‌سازی نیروهای پزشکی و ارسال امکانات بود و نقش مؤثری در جبهه داشت و نهایتا این همه رشادت و از خود گذشتگی او باعث شد در سال ۶۵، دانشگاه علوم پزشکی ایران یک دانشنامه افتخاری در مقطع کارشناسی به او اعطا کند.
عاقبت نوروزعلی، با چنین کارنامه‌ی درخشانی، تنها در ۲۶ سالگی و در منطقه شلمچه عند ربهم یرزقون شد.
همسر علی می‌گوید:
گاهی دلتنگش می‌شدم ولی به خودم امید می‌دادم بالاخره یک روز جنگ تمام می‌شود و می‌آید. آن وقت حتماً زندگی آرامی خواهیم داشت...
در ازدحام کارهایش بود که فهمیدم باردارم؛ خواستم به او خبر بدهم، شاید مراعاتم را بکند و چند روزی را خانه بماند. ولی انگار خدا نمی‌خواست؛ قبل از این که من به او خبر بدهم، او خبر عروجش را به من رساند و مائده بعد از رفتن پدرش به دنیا آمد.
علی به این آیه خیلی علاقه داشت: من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر... شاید چون وصف حال خودش بود.

🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️
@behdarirazmi
🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️🔹️

#بهداری_رزمی_دفاع_مقدس_و_مقاومت
#اصفهان #شهید #شهدا #دفاع_مقدس