#مقالات_فراماسونری
✏️ «فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش سوم)
🔸دکتر «محمدعلی نقوی»، جامعهشناس و محقق تاریخ معاصر، در این باره مینویسد: «فروغی بود که با خیانتهای خود، عامل اصلی تداوم رژیم پهلوی، پس از عزل رضاخان گردید. نخست با زمینهسازی استعفای احمدشاه، سلطنت را برای رضاخان هموار کرد و سپس بعد از حملهی متفقین، مجلس سیزدهم را تحکیم کرده و باعث جانشینی محمدرضا شاه گردید.»[10]
🔸سفیر کبیر افغانستان در تهران به نام «شیر احمدخان» در خصوص نقش فروغی در زمان رضاخان میگوید: «من بارها با رضاشاه در خلوت گفتوگوهای خصوصی داشتهام. هیچ وقت نشد که فکر قابل توجهی از او بشنوم. او فاقد اندیشهی چشمگیری است. هر وقت احتیاج به تصمیمگیری است، آدم را به وزیر مربوط ارجاع میکند. او همواره به دیگران احتیاج دارد تا به جایش فکر کنند و تا قبل از مرگ تیمورتاش، از اندیشههای او استفاده میکرد و مغز متفکر فعلی او فروغی است.»[11]
🔸فروغی به آثار تمدن جدید غرب دلمشغولی بسیار نشان میداد و از نشانههای بارز این علاقهمندی ترجمهی آثار بزرگان غرب است. وی مانند تمامیروشنفکران آن دوران دارای خصیصهی غربزدگی بود. با این حال وی در برخی نوشتههایش سعی میکند خود را فردی کاملاً شرقی و وطنپرست معرفی کند ولی دچار تناقضگویی میشود. برای مثال فروغی در یادداشتهایش معتقد است که ممالک مشرق زمین پیش از هر بهانهگیری باید به بازسازی خودشان بپردازند: «تمام بهانهی فرنگیها در دست درازی به ممالک ما این است که شما از عهدهی به کار بردن نعمتهای طبیعی بر نمیآیید و آن را حرام میکنید.
🔸پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خودِ مشرق زمینیها این کار را بکنند، فرنگیها چه حق فضولی دارند.»[12] ولی در مقالاتش ادامهی حرکت ایران را بدون غربیان، خاصهی انگلیس غیرممکن میداند و با این که اشارهای به سیاستهای خصمانهی استعمار پیر دارد ولی اصرار بر دوستی و مسالمت با انگلیس میکند: «...حاصل این که حرف همان است که همیشه میگفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه میپندارند. باقی هم که خوابند ... اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمیشد.
🔸با همهی قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمیتواند بکند... فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خودِ ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم... البته من میگویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیدهی من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم...»[13]در همین رابطه «خان ملک ساسانی» مینویسد:«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفتوگو از مستعمرههای انگلیس بود که آیا خودِ اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلیذکاءالملک [فروغی] گفت: آقایان! شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط دادهاید؟ همه گفتند: آری.
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
🔸گفت:خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته، گفت: وقتی سرداری را از مغازهی خیاطی به منزل آوردید، آستینهایش تکان میخورد؟ همه گفتند: نه! گفت: پس چه چیز لازم بود که آستینها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایرانِ شما مثل آستین بیحرکتی است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد!!»[14]
🔸برخی منابع، براساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجهی بریتانیا دخالت انگلستان در تعیین محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه ایران رد میکنند و آن را نتیجهی عمل مستقل و سریع فروغی میدانند و یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط میکنند. این ادّعا در واقع تأثیرپذیری از تلاش خودِ مقامات انگلیسی است که کوشیدن تا مداخلهی خود در امور داخلی کشور مستقلی مثل ایران را پردهپوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بینالملل در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند.[15] بنابراین، عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که وزارتخارجهی انگلستان به طور رسمی نظر دهد.
✏️ «فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش سوم)
🔸دکتر «محمدعلی نقوی»، جامعهشناس و محقق تاریخ معاصر، در این باره مینویسد: «فروغی بود که با خیانتهای خود، عامل اصلی تداوم رژیم پهلوی، پس از عزل رضاخان گردید. نخست با زمینهسازی استعفای احمدشاه، سلطنت را برای رضاخان هموار کرد و سپس بعد از حملهی متفقین، مجلس سیزدهم را تحکیم کرده و باعث جانشینی محمدرضا شاه گردید.»[10]
🔸سفیر کبیر افغانستان در تهران به نام «شیر احمدخان» در خصوص نقش فروغی در زمان رضاخان میگوید: «من بارها با رضاشاه در خلوت گفتوگوهای خصوصی داشتهام. هیچ وقت نشد که فکر قابل توجهی از او بشنوم. او فاقد اندیشهی چشمگیری است. هر وقت احتیاج به تصمیمگیری است، آدم را به وزیر مربوط ارجاع میکند. او همواره به دیگران احتیاج دارد تا به جایش فکر کنند و تا قبل از مرگ تیمورتاش، از اندیشههای او استفاده میکرد و مغز متفکر فعلی او فروغی است.»[11]
🔸فروغی به آثار تمدن جدید غرب دلمشغولی بسیار نشان میداد و از نشانههای بارز این علاقهمندی ترجمهی آثار بزرگان غرب است. وی مانند تمامیروشنفکران آن دوران دارای خصیصهی غربزدگی بود. با این حال وی در برخی نوشتههایش سعی میکند خود را فردی کاملاً شرقی و وطنپرست معرفی کند ولی دچار تناقضگویی میشود. برای مثال فروغی در یادداشتهایش معتقد است که ممالک مشرق زمین پیش از هر بهانهگیری باید به بازسازی خودشان بپردازند: «تمام بهانهی فرنگیها در دست درازی به ممالک ما این است که شما از عهدهی به کار بردن نعمتهای طبیعی بر نمیآیید و آن را حرام میکنید.
🔸پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خودِ مشرق زمینیها این کار را بکنند، فرنگیها چه حق فضولی دارند.»[12] ولی در مقالاتش ادامهی حرکت ایران را بدون غربیان، خاصهی انگلیس غیرممکن میداند و با این که اشارهای به سیاستهای خصمانهی استعمار پیر دارد ولی اصرار بر دوستی و مسالمت با انگلیس میکند: «...حاصل این که حرف همان است که همیشه میگفتم، ایران نه دولت دارد و نه ملت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دستشان ساخته است مصلحت خودشان را در این ترتیب حالیه میپندارند. باقی هم که خوابند ... اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود اوضاع خارجی از امروز بهتر متصور نمیشد.
🔸با همهی قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان سیاست است با ایران هیچ کار نمیتواند بکند... فقط کاری که انگلیس میتواند بکند همین است که خودِ ما ایرانیها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم... البته من میگویم با انگلیس نباید عداوت بورزند. برعکس عقیدهی من این است که نهایت جد را باید داشته باشیم با انگلیس دوست باشیم...»[13]در همین رابطه «خان ملک ساسانی» مینویسد:«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفتوگو از مستعمرههای انگلیس بود که آیا خودِ اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلیذکاءالملک [فروغی] گفت: آقایان! شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط دادهاید؟ همه گفتند: آری.
📎ادامه دارد...
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
🔸گفت:خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته، گفت: وقتی سرداری را از مغازهی خیاطی به منزل آوردید، آستینهایش تکان میخورد؟ همه گفتند: نه! گفت: پس چه چیز لازم بود که آستینها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایرانِ شما مثل آستین بیحرکتی است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد!!»[14]
🔸برخی منابع، براساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجهی بریتانیا دخالت انگلستان در تعیین محمدرضا پهلوی را به عنوان شاه ایران رد میکنند و آن را نتیجهی عمل مستقل و سریع فروغی میدانند و یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط میکنند. این ادّعا در واقع تأثیرپذیری از تلاش خودِ مقامات انگلیسی است که کوشیدن تا مداخلهی خود در امور داخلی کشور مستقلی مثل ایران را پردهپوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بینالملل در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند.[15] بنابراین، عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که وزارتخارجهی انگلستان به طور رسمی نظر دهد.
Alvadossadegh
«فروغی»، فیلسوف فراماسون
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی
#مقالات_فراماسونری
✏️«فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش چهارم)
🔸محمدعلی فروغی ایدئولوژیای را پیگذارد که طی دوران سلطنت پهلویها (اول و دوم)، با صرف هزینههای گزاف و با بهکارگیری انبوهی از محققان، مصنفان و دانشگاهیان درجهی اول، پرداخت شد. این ایدئولوژی تجلیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت. از جمله، سال شمار شمسی حذف شد و بهجای آن «تاریخ شاهنشاهی» ابداع گردید؛ جشنهای 2500 ساله با زرق و برق خیره کنندهی خود اوج نمود مادی و سیاسی این ایدئولوژی بود. این ایدئولوژی، سرانجام منجر به این ادعای گزاف شد: «کز پهلوی شد ایران صد ره بهتر ز عهد باستان!»
🔸برای تدوین و پیاده کردن این ایدئولوژی بود که فراماسونهای پرکاری چون «حسن پیرنیا» (پسرمیرزا نصرالله خان مشیرالدوله) به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستانگرایی، نه از سر علاقهی علمی و تحقیقی و نه به خاطر دلسوختگی نسبت به احیای میراث فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود. علاقهی عجیب فروغی به شاهنامهی فردوسی در این راستا بود. فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصهی دوجلدی و منتخب یک جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی، بعدها توسط شاگردان و پیروان «مکتب» او پی گرفته شد و حتی به افراط کشیده شد.
🔸در نتیجه، شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به «کتاب مقدس» ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید؛ چیزی که روح حکیم فرزانهی طوس که شاهنامهی خود را «ستمنامهی عزل شاهان» و «دردنامهی بیگناهان» میخواند، ازآن بیزار بود. استفادهی جهتدار از اشعار فردوسی، خارج کردن ابیات از متن و به کارگیری متملقانهی آن و حتی تعریف فردوسی و جعل ابیات، به چنان ابتذالی کشید که ملکالشعرای بهار را مجبور به عکسالعمل کرد. او گفت: «اشعار بیپدر و مادر را پهلوی هم قرار دادهاند و اسم آن را شاهنامه گذاشتهاند.
🔸تمامی این اقدامات یک هدف داشت: «ترویج اندیشهی روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز که درآن شاه نه انسانی مانند سایر انسانها، بلکه «ابرمرد» و حتی «نیمه خدا» است.» زیرا، تنها چنین شاهی است که میتواند بهعنوان یک دیکتاتور مطلقالعنان بر تودهی «عوام» فرمان راند و سلطهی سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت میدانست![19]
🔸در زمان حکومت رضاخان، شایع شد که «ابوالحسن فروغی» (برادر محمدعلی فروغی) مأموریت یافته تا یک فلسفهی جدید «عرفانی» به سبک «هگل»، تدوین کند. همانگونه که هگل سلطنت پروس را عالیترین تجلی «ایدهی مطلق» میدانست، او نیز چنین کند و شاید مثلاً با تحریف میراث والای عرفان اسلامی (بهویژه حکمت اشراق) «شاهنشاهی ایران» را تحقق «نورالانوار» بنمایاند! این «فلسفهی سلطنتی» تدوین نشد و شاید تنها علت آن این بود که در میان محققان «مکتب فروغی»کسی همسنگ هگل یافت نشد!
🔸ولی تلاشهایی در این راستا صورت گرفت. از جمله، اندیشههای شیخ اشراق سهروردی، نه بهعنوان شاخهی پرباری از حکمت و عرفان اسلام که به مثابه «میراث دانایان ایران باستان» و «اندیشههای حکمای پهلوی!» قلمداد شد و محقق توانا و برجستهای ترجمهی خود را از حکمتالاشراق سهروردی به محمدرضا پهلوی تقدیم داشت، زیرا به زعم او «میراث شاهان بلندپایه به شاهان باز آید!»
🔸خلاصه این که «عرفانی» که توسط «مکتب فروغی» اشاعه شد، نه عرفان اسلامی با مضامین غنی و تعالی بخش فردی و اجتماعی آن، بلکه نوعی صوفیمنشی و خراباتنشینی بود که با تعالیم فراماسونی و حتی بابی و بهایی همخوانی داشت و تنها به درد خانقاههای فراماسونها، دولتمردان و نظامیان بازنشسته میخورد که در پیروی از آن به راستی خرابهنشین بودند.[20]
✔️ پایان
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
پینوشتها:
[1]. پل بوگار، اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک، برگردان میرزا محمدعلیخان بن ذکاءالملک، انتشارات فرزان روز، 1377، ص 398.
[2]. علیاصغر حقدار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384.
[3]. مسعود بُربُر، «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهی اقتصادی محمدعلی فروغی».
[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج دوم، ص36.
[5]. به نقل از: دیوان ملکالشعرای بهار.
[6]. مجتبی مینوی، در رثای سی سالگی درگذشت فروغی، ظهور و سقوط پهلوی، ج2، ص36.
[7]. مقالات فروغی، ج 1، انتشارات طوس، چاپ دوم، 1354، صص79-61.
[8]. ظهور و سقوط پهلوی، ج1، پیشین، ص84.
[9]. حسین مکی، تاریخ بیست سالهی ایران، ج4، صص21ـ22.
[10]. محمدعلی نقوی، ج1، ص87.
[11]. زندگی پرماجرای رضاشاه، ص756.
✏️«فروغی»، فیلسوف فراماسون
📌 (بخش چهارم)
🔸محمدعلی فروغی ایدئولوژیای را پیگذارد که طی دوران سلطنت پهلویها (اول و دوم)، با صرف هزینههای گزاف و با بهکارگیری انبوهی از محققان، مصنفان و دانشگاهیان درجهی اول، پرداخت شد. این ایدئولوژی تجلیات فرهنگی و سیاسی فراوان داشت. از جمله، سال شمار شمسی حذف شد و بهجای آن «تاریخ شاهنشاهی» ابداع گردید؛ جشنهای 2500 ساله با زرق و برق خیره کنندهی خود اوج نمود مادی و سیاسی این ایدئولوژی بود. این ایدئولوژی، سرانجام منجر به این ادعای گزاف شد: «کز پهلوی شد ایران صد ره بهتر ز عهد باستان!»
🔸برای تدوین و پیاده کردن این ایدئولوژی بود که فراماسونهای پرکاری چون «حسن پیرنیا» (پسرمیرزا نصرالله خان مشیرالدوله) به تألیف کتاب سه جلدی ایران باستان دست زد. این باستانگرایی، نه از سر علاقهی علمی و تحقیقی و نه به خاطر دلسوختگی نسبت به احیای میراث فرهنگی ایران، بلکه با اهداف سیاسی مشخص بود. علاقهی عجیب فروغی به شاهنامهی فردوسی در این راستا بود. فروغی بخش مهمی از وقت خود را صرف شاهنامه کرد و به تنظیم خلاصهی دوجلدی و منتخب یک جلدی آن پرداخت. تلاش فروغی، بعدها توسط شاگردان و پیروان «مکتب» او پی گرفته شد و حتی به افراط کشیده شد.
🔸در نتیجه، شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی به «کتاب مقدس» ایدئولوژی شاهنشاهی بدل گردید؛ چیزی که روح حکیم فرزانهی طوس که شاهنامهی خود را «ستمنامهی عزل شاهان» و «دردنامهی بیگناهان» میخواند، ازآن بیزار بود. استفادهی جهتدار از اشعار فردوسی، خارج کردن ابیات از متن و به کارگیری متملقانهی آن و حتی تعریف فردوسی و جعل ابیات، به چنان ابتذالی کشید که ملکالشعرای بهار را مجبور به عکسالعمل کرد. او گفت: «اشعار بیپدر و مادر را پهلوی هم قرار دادهاند و اسم آن را شاهنامه گذاشتهاند.
🔸تمامی این اقدامات یک هدف داشت: «ترویج اندیشهی روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز که درآن شاه نه انسانی مانند سایر انسانها، بلکه «ابرمرد» و حتی «نیمه خدا» است.» زیرا، تنها چنین شاهی است که میتواند بهعنوان یک دیکتاتور مطلقالعنان بر تودهی «عوام» فرمان راند و سلطهی سیاسی ـ فرهنگی نو استعمار را تأمین کند. فروغی شخصاً بر چنین باوری بود و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فُرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت میدانست![19]
🔸در زمان حکومت رضاخان، شایع شد که «ابوالحسن فروغی» (برادر محمدعلی فروغی) مأموریت یافته تا یک فلسفهی جدید «عرفانی» به سبک «هگل»، تدوین کند. همانگونه که هگل سلطنت پروس را عالیترین تجلی «ایدهی مطلق» میدانست، او نیز چنین کند و شاید مثلاً با تحریف میراث والای عرفان اسلامی (بهویژه حکمت اشراق) «شاهنشاهی ایران» را تحقق «نورالانوار» بنمایاند! این «فلسفهی سلطنتی» تدوین نشد و شاید تنها علت آن این بود که در میان محققان «مکتب فروغی»کسی همسنگ هگل یافت نشد!
🔸ولی تلاشهایی در این راستا صورت گرفت. از جمله، اندیشههای شیخ اشراق سهروردی، نه بهعنوان شاخهی پرباری از حکمت و عرفان اسلام که به مثابه «میراث دانایان ایران باستان» و «اندیشههای حکمای پهلوی!» قلمداد شد و محقق توانا و برجستهای ترجمهی خود را از حکمتالاشراق سهروردی به محمدرضا پهلوی تقدیم داشت، زیرا به زعم او «میراث شاهان بلندپایه به شاهان باز آید!»
🔸خلاصه این که «عرفانی» که توسط «مکتب فروغی» اشاعه شد، نه عرفان اسلامی با مضامین غنی و تعالی بخش فردی و اجتماعی آن، بلکه نوعی صوفیمنشی و خراباتنشینی بود که با تعالیم فراماسونی و حتی بابی و بهایی همخوانی داشت و تنها به درد خانقاههای فراماسونها، دولتمردان و نظامیان بازنشسته میخورد که در پیروی از آن به راستی خرابهنشین بودند.[20]
✔️ پایان
@alvadossadegh
http://www.alvadossadegh.com/fa/article/freemasonry/freemasonry-9/20497-20497.html
پینوشتها:
[1]. پل بوگار، اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک، برگردان میرزا محمدعلیخان بن ذکاءالملک، انتشارات فرزان روز، 1377، ص 398.
[2]. علیاصغر حقدار، محمدعلی فروغی و ساختارهای نوین، نشر کویر، 1384.
[3]. مسعود بُربُر، «فروغی؛ اندیشمند آزادی و تکامل: جستاری در بنیادهای لیبرال اندیشهی اقتصادی محمدعلی فروغی».
[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج دوم، ص36.
[5]. به نقل از: دیوان ملکالشعرای بهار.
[6]. مجتبی مینوی، در رثای سی سالگی درگذشت فروغی، ظهور و سقوط پهلوی، ج2، ص36.
[7]. مقالات فروغی، ج 1، انتشارات طوس، چاپ دوم، 1354، صص79-61.
[8]. ظهور و سقوط پهلوی، ج1، پیشین، ص84.
[9]. حسین مکی، تاریخ بیست سالهی ایران، ج4، صص21ـ22.
[10]. محمدعلی نقوی، ج1، ص87.
[11]. زندگی پرماجرای رضاشاه، ص756.
Alvadossadegh
«فروغی»، فیلسوف فراماسون
وعده صادق : پایگاه تخصصی مهدویت , فراماسونری و دشمن شناسی