کانال شهید ابراهیم هادی
4.99K subscribers
10.2K photos
1.13K videos
156 files
1.67K links
Download Telegram
پهلوان :

در همان ایام که هر شب با بچه‌ها ورزش مي‌کردیم یکبار ديدم حاج حسن خیره خیره تو صورت ابراهیم نگاه می‌کند.
ابراهیم آمد جلو و گفت:
"چی شده حاجی ؟"
حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: "تو قدیم‌های تهرون دو تا پهلوون بودند به نام‌های حاج سید حسن رزاّز و حاج محمد صادق بلور فروش، اونا خیلی با هم دوست و رفیق بودند. توی کشتی هم هیچکس حریف اونا نبود. اما مهمتر از همه این بود که بنده‌های خالصی برای خدا بودند، اونا قبل از شروع ورزش کار خودشون رو با چند آیه قرآن و یک روضه مختصر و با چشمان اشک آلود برای آقا اباعبدالله(ع)، شروع می‌کردند. نَفَس گرم حاج محمد صادق و حاج سید حسن مریض شفا می داد".
بعد ادامه داد:
"ابراهیم، من تو رو یه #پهلوان می دونم مثل اونها".

ابراهیم هم خندید و گفت:
"نه حاجی ما کجا و اونها کجا"،

بعضی از بچه‌ها هم از اینکه حاج حسن اینطوری از ابراهیم تعریف می‌کرد، ناراحت شدند.
فردای آن روز 5 تا پهلوان از یکی از زورخانه‌های تهران به آنجا آمدند و قرار شد بعد از ورزش با بچه‌های ما کشتی بگیرند .
همه هم قبول کردند که حاج حسن داور باشه و بعداز ورزش کشتی‌ها شروع شد.
چهار مسابقه برگزار شد، دو تا از کشتی‌ها را بچه‌های ما بردند ، دو تا هم آنها.
اما در کشتی آخر مقداری شلوغ کاری شد.
آنها سر حاج حسن داد می‌زدند و حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود. من دقت کردم و دیدم کشتی بعدی بین ابراهیم و یکی از بچه‌های آنهاست، آنها هم که ابراهیم را خوب می‌شناختند مطمئن بودند که می‌بازند برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور.

چند لحظه‌ای نگذشته بود که ابراهیم داخل گود آمد و در حالی که همه عصبانی بودند، با لبخندی که بر لب داشت با همه بچه های مهمان دست داد و گفت:
"من کشتی نمی‌گیرم!!!"
همه با تعجب پرسيديم :چرا ؟

گفت: " دوستی ما خیلی بیشتر از این حرفها ارزش داره"، بعد هم دست حاج حسن را بوسید و با يه #صلوات پایان کشتی‌ها رو اعلام کرد. شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم اما برنده واقعی فقط ابراهیم بود وقتی هم که می‌خواستیم لباس بپوشیم و برویم حاج حسن ما را صدا کرد و گفت:
فهمیدید چرامن می‌گفتم: "ابراهیم پهلوانه ؟"
ما همه ساکت بودیم،حاج حسن ادامه داد:
"ببینید بچه‌ها پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید. ابراهیم امروز با نَفس خودش کشتی گرفت و پیروز شد. ابراهیم به خاطر خدا با اونا کشتی نگرفت و با این کار جلوی یک کینه و دعوا رو گرفت. آره بچه‌ها #پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید."

داستان پهلوانی های ابراهیم ادامه داشت تا ماجراهای پیروزی انقلاب پیش آمد و بعد از آن اکثر بچه‌ها درگیر مسائل انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستانی خیلی کمتر شده بود.
تا اینکه ابراهیم پیشنهاد داد که صبح ها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنیم و همه قبول کردند.
بعد از آن هر روز صبح برای #اذان در #زورخانه جمع می شدیم و #نماز #صبح را به جماعت می‌خواندیم و بعد #ورزش را شروع می‌کردیم.
بعد هم یک صبحانه مختصر و به سر کارهایمان می رفتیم. ابراهیم خیلی از این قضیه خوشحال بود چرا که از طرفی بچه‌ها نماز صبح را به جماعت می‌خواندند و از طرفی هم ورزش بچه‌ها تعطیل نشده بود.

#پیامبر گرامي اسلام می فرماید:
«اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داری تا صبح محبوبتر است »
📚كنز العمال حديث22792ج8

با شروع جنگ تحمیلی فعالیت زورخانه بسیار کم شد و اکثر بچه‌ها در جبهه حضور داشتند و خود ابراهیم هم کمتر به تهران می‌آمد، یکبار هم که آمده بود، وسائل ورزشي خودش را برد و در همان مناطق جنگی بساط ورزش #باستانی را راه‌اندازی کرد.
زورخانه حاج حسن توکل، در تربیت پهلوان‌های واقعی زبانزد بود از بچه‌های آنجا به جز ابراهیم جوان‌های بسیاری بودند که در پیشگاه خداوند پهلوانیشان اثبات شده بود.
آن ها با خون خودشان ایمانشان را حفظ کردند و پهلوان‌های واقعی همین‌ها هستند.
دوران زیبا و معنوی زورخانه حاج حسن در همان سالهای اول دفاع مقدس، با شهادت شهید حسن شهابی مرشد زورخانه، شهيد اصغررنجبران(فرمانده تيپ يكم عمار) وشهيدان سيدصالحي،محمد شاهرودي،علي خرّمدل،حسن زاهدي،جواد مجد پور،رضاپند ،حمدالله مرادي،رضا هوريار، مجيد فريدوند ، قاسم كاظمي و ابراهیم و چندین شهید دیگر و همچنین جانبازی حاج علی نصرالله و مصطفی هرندی و همچنین درگذشت حاج حسن توکل به پایان رسید و با تبدیل محل زورخانه به ساختمان مسکونی به خاطره‌ها پیوست.

@alamdarkomeil
Audio
📣 پهلوان شدن سخته ولی غیر ممکن نیست

#پهلوان_واقعی
#شهید_ابراهیم_هادی

📎 کاری از برادر مهدی دربانی


👉 @Alamdarkomeil 👈