کانال شهید ابراهیم هادی
4.99K subscribers
10.2K photos
1.13K videos
156 files
1.67K links
Download Telegram
#سبک_‌زندگی_شهدا

صدای اذان شنیده شد، خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است، سرد می‌شود، اگر اجازه می‌فرمایید بیاورم
شهید رجائی فرمودند :‌ خیر بعد از نماز. وقتی كه خدمتگزار از اتاق خارج شد،‌ ایشان با چهره‌ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند:
عهد كرده‌ام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم اگر زمانی ناهار را قبل از نماز بخورم باید یك روز روزه بگیرم...

یکبار ایشان داشت سخنرانی می کرد اول وقت شد. گفت: آقایان اگر الان وسط سخنرانی تلفن از یک شخصیت مهم مملکتی باشد که با بنده کار داشته باشد ، اجازه می دهید بروم گوشی را بردارم ؟
مردم همه گفتند : بله بروید گوشی را بردارید
ایشان گفت : الان #خدا پشت خط است ، تلفن خدا زنگ می ‌زند ، وقت اذان است
او رفت برای نماز و همه مردم هم رفتند نماز.

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
#سبک_زندگی_شهدا

🌸 صبح قبل از رفتن به مدرسه از پدرش برای خرید خوراکی پول می گرفت. پدرش می گفت به من بگو با این پول ها چه کار می کنی؟ به من گفته اند تو در مدرسه فقط نان خالی می خوری. بعد از شهادتش، معلوم شد با تعدادی از دوستانش هزینه خرید یک آمبولانس را برای جبهه ها داده اند

🌸 غذای مورد علاقه اش ته چین بود. یک بار که مادرش برای درست کردن ته چین از همسایه، تخم مرغ گرفته بود؛ لب به غذا نزد چون همسایه، خیلی آدم متشرعی نبود

🌸 هر سال مقید بود ایام اعتکاف رجبیه روزه باشد و عمل ام داود را انجام دهد

🌸 شب ها یک کاسه آب کنار تختش می گذاشت. تا نیمه شب برای وضوی نماز شب سر و صدا نکند و بقیه بیدار نشوند

🌸 برای ممانعت از جبهه رفتنش می گفتند پدرت سابقه سکته قلبی دارد. به خاطر او هم که شده به جبهه نرو. می گفت توکلتان به خدا باشد. اتفاقی برای ایشان نمی افتد. بعد از شهادت محمدرضا پدرش بیش از بیست سال زنده بود و تازه علت فوتش هم بیماری قلبی نبود

🌸 مدیر مدرسه اش تعریف می کرد: شب قبل از شهادتش خواب دیدم محمدرضا بال درآورده و در طبقی از نور به آسمان می رود

#قهرمان_من ؛ #شهید_محمد_رضا_پرتونیا

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
#سبک_زندگی_شهدا

🌸 نوجوان که بود ساواک دستگیرش کرد رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاع زندان اصلا خوب نیست... اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملا غیر بهداشتی بود!!
🌸 به سید حسین گفتم چه چیزی لازم داری برات بیارم؟
🌸 گفت فقط یک جلد #قرآن
🌸 مسلط به قرآن، معتقد و عامل به آموزه های قرآنی بود
🌸 هویزه هم که شهید شد، در میان پیکر شهدا از قرآن جیبی اش شناسایی‌ اش کردیم...

#قهرمان_من ؛ #شهید_حسین_علم_الهدی

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
#سبک_زندگی_شهدا

دست نوشته های روزانه شهید علی بلورچی در محاسبه نفسش :

🔻۱- زیارت عاشورا را چندان با توجه نخواندم.
🔻۲- حالت انابه وجود نداشت.
🔻۳- خضوع و خشوع و حضور قلب واقعی وجود نداشت.
🔻۴- توجه به دنیا و غور کردن در آن زیاد بود.
🔻۵- خاطرات و خواطر دنیوی روح را می آزرد.
🔻۶- درگیری با نفس کم بود.
🔻۷- شهوت شکم کمی غلبه کرد.
🔻۸- زیاد صحبت کردم.
🔻۹- خدا را ناظر بر اعمال ندیدم.
🔻۱۰- خروج از دنیا زیاد نبود.
🔻۱۱- اخلاص در اعمال، مشکوک فیه بود.
🔻۱۲- از فرصتها به نحو احسن استفاده نکردم.
🔻۱۳- صفت تقوا و حیا وجود نداشت.
🔻۱۴- مراقبت کم بود.
🔻۱۵- توسل کم بود.
🔻۱۶- قرآن کم خواندم.
🔻۱۷- دعاها را به علت کسب صفات رذیله با توجه کامل نخواندم .
🔻۱۸- یاد مرگ خیلی کم بود.

نتیجه:
اگر بی‌مورد زیاد صحبت کردی، فردایش را روزه بگیر و خیلی مراقب اعمالت باش...

#قهرمان_من ؛ #شهید_علی_بلورچی

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
#سبک_زندگی_شهدا

🌸 یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم؛ هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم؛ او عصبانی شد؛ اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت.
🌸 شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: بابت امروز صبح معذرت می خواهم. می گفت: نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند...

#شهید_اسماعیل_دقایقی
📚برگفته از نیمه پنهان ماه-جلد چهارم

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
#سبک_زندگی_شهدا

🌸 یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه.
🌸کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش را بدهم.
🌸 او یک دستمال از داخل جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود.
🌸در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همان طور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده.
🌸همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست.
🌺چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، میمردم.

#قهرمان_من ؛ #شهید_محمود_کاوه

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
💌 #سبک_زندگی_شهدا

🌹 شهید ابراهیم هادی:

🔸یک روز در وضیعتی دیدمش خیلی تعجب کردم دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه کارتنها را روی زمین گذاشت، وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفت و سلام کردم و گفتم: آقا ابراهیم برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت: کار عیب نیست، بیکاری عیبه. این کاری هم که انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم، جلوی غرور رو میگیره! گفتم اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست! شما ورزشکاری و... خیلی می شناسنت

🔹ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.


🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
#سبک_زندگی_شهدا

🌹 کسب حلال

زمانی که کار آزاد داشت و بنایی می کرد، کمتر کارگری بود که با وی دوام بیاورد. می گفت: من نانی که میخورم باید حلال باشد. معتقد بود که روز قیامت باید، من از این صاحب کار طلب داشته باشم نه بدهکار او باشم. کارش واقعا عالی بود و یک ذره از کارش نمی دزدید. هر خانه ای که می ساخت فرض می کرد برای خودش می سازد. بناها که تعطیل می کردند، او صبر می کرد و مثلا 15 یا 20 دقیقه بیشتر کار می کرد تا احیانا کم کاری نکرده باشد.


🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈
💌 #سبک_زندگی_شهدا

🌹 شهید ابراهیم هادی:

یک روز در وضیعتی دیدمش خیلی تعجب کردم دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه کارتنها را روی زمین گذاشت، وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفت و سلام کردم و گفتم: آقا ابراهیم برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت: کار عیب نیست، بیکاری عیبه. این کاری هم که انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم، جلوی غرور رو میگیره! گفتم اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست! شما ورزشکاری و... خیلی می شناسنت

ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم.

🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸
👉 @AlamdarKomeil 👈