آهستگی سادگی - غلامعلی کشانی
519 subscribers
89 photos
8 videos
38 files
163 links
مکانی مجازی برای ثبت منابع در باره ی آهستگی، سادگی، ساده زیستی، زندگی کمینه (مینیمال و نه مینیمالیسم)، رایگان بخشی و ...
ادمین : غلامعلی کشانی t.me/ghkesh
اولین فرسته: t.me/AhestegiSade

سایت: ghkeshani.com

و گاه فرست: t.me/gahferestghkeshani
Download Telegram
Forwarded from +10 مهارت راهبری (Farzaneh)
کانال “+10مهارت راهبری” هرهفته وبینارهای رایگان راهبری را برگزار می کند که با تلاش فارغ التحصيلان دوره آموزشى مركز همكارى هاى بهداشت جهانى دانشگاه ايالتى نيويورك آماده شده است.

مهارت های راهبری قدرت سازگاری افراد را بالا می‌برد، شخص می‌تواند مسئولیت‌های اجتماعی و شخصی زندگی را بهتر بپذیرد و توانمندی‌هایش را بروز دهد و از آسیب‌های ناشی از ناتوانی در حل مشکلات در امان بماند.
با فراگیری این مهارت ها در هر محیطی به تعامل بهتری دست پیدا می کنیم و یا می توانیم گروه ها و یا سازمان های دولتی یا مردمی را آسان تر در راه دستیابی به هدفشان هدایت کنیم.

یکی از پایه ای ترین مهارتها در راهبری، «مهارت سنجیده اندیشی» است که با نام هایی چون «تفکر نقادانه» یا «تفکر انتقادی» نیز شناخته می شود که ترجمه critical thinking است.

چهارشنبه این هفته (یکم آذرماه) با موضوع سنجیده اندیشی مهمان شما خواهیم بود. لینک ورود به وبینار 🖥 به زودی در کانال قرار خواهد گرفت.

#مهارت_راهبری
#سنجیده_اندیشی
🍂 معرفی شماره ۱۴۰ نشریه «اطلاعات حکمت و معرفت»
با عنوان «فضیلت سادگی»

🔅دفترماه این شماره از نشریه مشتمل بر ۹ مطلب است و بخش­های دیگر شامل ادب و هنر، اندیشه و نظر، کتاب و گزارش هستند.

🔅در بخشی از سخن دبیر شمارۀ ۱۴۰ به قلم نغمه پروان چنین آمده است: «عمده مسئولیت مباحث ساده‌زیستانه هشیار ساختن ما به آگاهانه مصرف کردن و ندادن عنان زندگی به‌دست این فرهنگ مصرفی است که به‌هیچ‌روی با برخورداری از رفاه و امنیت در حد معتدل و معمول ناسازگار نیست، زیرا همان‌گونه که فیلسوفانی چون ارسطو نیز بر آن صحه می‌گذارند برخورداری از حدی از خواسته‌های بیرونی لازمۀ به‌چنگ آوردن خواسته‌های درونیِ روح و ذهن است.»

🔅نخستین نوشتار دفتر ماه این شماره گفت­وگویی با عنوان کم مصرفی، شادکامی و اخلاق روزمره با امری وستاکات استاد فلسفه و نویسندۀ کتاب عقلانیت کم‌مصرفی است که حسین کرمانشاهی به فارسی ترجمه کرده است...

🔅دومین نوشتار به قلم ریچارد گِرِگ در ارزش ساده‌زیستی داوطلبانه نام دارد و علی کلانی طهرانی به فارسی برگردانده است...

🔅در نوشتار سوم روز و یوسیما در مقالۀ رویکردی فضیلت‌محور به مصرف ازمنظر مک‌اینتایر و بی‌بو با ترجمۀ علیرضا رضایت اخلاق فضیلت را به‌دلیل پویاییِ روبه‌کمال آن در حوزۀ مصرف چارچوب نظری مناسبی برای تحلیل اخلاقی مصرف مطرح می‌کنند...

🔅چهارمین نوشتار اهمیت اخلاقی و معنویِ ساده‌زیستیِ اختیاری به قلم ژاکوب گَرت و با ترجمۀ یدالله رستمی است...

🔅پنجمین نوشتار با عنوان جنبش ساده‌گراییِ خودخواستۀ را ساموئل الکساندر نگاشته و فرناز تبریزی به فارسی ترجمه کرده است. الکساندر معتقد است نیاز جهان امروز به سبک‌هایی بدیل برای زیستن، طلب می‌کند که شمائی کلی از ساده‌گراییِ خودخواسته مطرح شود...

🔅غلامعلی کشانی در نوشتار ششم با عنوان ساده‌زیستی؛ مهاتما گاندی و دیوید ثورو از منظر دو انسان اندیشمند به ساده‌زیستی می‌نگرد که به صرفِ نظر اکتفا نکردند و تا جای ممکن باورهای ساده‌زیستانۀ خود را با عمل همراه کردند...

🔅پیتر سینگر در مقالۀ هفتم با عنوان راهِ‌حل فقر جهانی آزمایش‌هایی فکری را برای ما ترسیم می­کند تا به ما یادآوری کند که هنگام صرف پول بابت امور تجملی و غیرضروری، می‌توانستیم با پولمان کار بهتری نیز انجام دهیم...

🔅هشتمین نوشتار این شماره را اسماعیل رادپور با عنوان در آغوش کشیدن سادگی نگاشته است که با تلقی سادگی به‌مثابۀ یکی از بنیادی‌ترین معانی در معارف مابعدالطبیعی و نیز آیین‌های عرفانیِ شرقِ دور به‌ توصیف وضعِ دست‌ناخورده، نخستین و فطریِ موجودات در کمال ازلی می‌پردازد که در چنین طریقتی عموماً با تمثیل کنده‌چوب تراش‌ناخورده بدان اشاره می‌شود...

🔅نهمین و آخرین مقالۀ دفتر ماه این شماره از نشریه به قلم دکتر سید حسن اسلامی اردکانی با عنوان در فضیلت سادگی است...

🔅بخش دوم ماهنامۀ اطلاعات حکمت و معرفت ادب و هنر نام دارد و مشتمل بر دو مقاله است. مقالۀ نخست زیبایی­شناسی در سال ۱۶۰۰ به قلم ووادیسواف تاتارکیویچ است که سیدجواد فندرسکی ترجمه کرده و شادی حدادپور خیابانی ویراستار آن بوده است.

🔅دومین مقاله با عنوان قاسم انوار به قلم راجر مروین سیوری است و ترجمه و تحقیق آن را محمودرضا اسفندیار و جمشید جلالی شیجانی عهده­دار بوده­اند.

🔅اندیشه و نظر عنوان سومین بخش ماهنامه است و از دو نوشتار دیگر تشکیل شده است. نخستین نوشتار با عنوان الهیات در جهان معاصر گفتگویی با همایون همتی است. دومین نوشتار این بخش با عنوان وجود به عنوان پدیدارشدن: بازیابی تجربه یونانی از فوسیس به قلم چارلز گیگنون و با ترجمه انشاءالله رحمتی است.

🔅دو بخش پایانی نشریه به ترتیب کتاب و گفت­­وگو نام دارند. بخش گفت­وگو با مقاله­ای به قلم سیدمسعود رضوی با عنوان سندبادنامه آغاز می­شود. در ادامه مقاله­ای از منیره پنج­تنی با عنوان داستان و آموزش تفکر آمده است. سپس او در گفت­وگویی با سعید ناجی به موضوع معیار فبک برای داستان پرداخته است...

🔅صد و چهلمین شمارۀ نشریۀ اطلاعات حکمت و معرفت مربوط به آذرماه ۱۳۹۶ با عنوان «فضیلت سادگی» به سردبیری و مدیر مسئولی انشاءالله رحمتی با بهای ۵۰۰۰ تومان در اختیار علاقه مندان قرار گرفت.

عکس روی جلد و فهرست نشریه👇
s9.picofile.com/file/8312446818/E140.jpg

معرفی این شماره در صدانت👇
3danet.ir/4FZ9K

کانال نشریه در تلگرام👇
@Doostanehekmatmarefat
Forwarded from Mania Sabouri
از صفحه فیسبوک امیرحسین دانش (فیلم‌ساز افغانستانی مقیم سوئد)

توطئه‌ی لامپ، یک مستند قابل تعمق

توطئه‌ی لامپ، ما را به پلکان یا نردبانی برای رشد نظام سرمایه‌داری تبدیل کرد. این توطئه و نقشه اقتصادی، عمر مصرف وسایل الکترونیکی را به پایین‌ترین حد تغیر داد تا شما مجبور شوید بیشتر بخرید.
فیلم «توطئه‌ی لامپ» ساخته‌ی خانم كازيما دناريتسر فیلمساز و فيلمنامه‌نويس آلمانی، به شرح این ماجرا پرداخته و ‌این‌که نظام سرمایه‌داری چگونه جیب صدها میلیون انسان را خالی می‌کند. هم‌چنین فیلم به تراژدی زباله‌های الكترونيكى اروپا و‌ امریکا اشاره دارد که به آفریقا ارسال می‌شود و جان هزاران انسان را می‌گیرد و طبیعت را هر روز به خطر می‌اندازد.
فیلم به توطئه‌ی غول‌های اقتصادی چون اپل، شرکت‌های الکترونیکی و کارخانه‌های نظام سرمایه‌داری پرداخته. مثلن چرا هنوز لامپی که در 1895 میلادی تولید شده همچنان در یک ایستگاه آتش‌نشانی در کالیفرنیا کار می‌کند اما لامپ‌های امروزی یک سال هم کار نمی‌کنند؟ چرا موبایل، آى پد، کامپیوتر، ماشین ظرف و ‌لباس‌شویی و صدها وسیله‌ی الکترونیکی دیگر بعد از چهار یا پنج سال غیر قابل استفاده می‌شوند؟ چرا در اروپا یا امریکا هزینه تعمیر آن‌ها، نزدیک به قیمت اصلی آن جنس است؟ چرا شما از یک پرینتر که هیچ عیبی ندارد نمی‌توانید بیش از چند سال استفاده کنید؟ چرا جنسهای قدیمی روسی و جاپانی مثل رادیو و تیپ، یخچال و دیگر وسایل تولیدی آن‌ها عمر بیشتر داشت و یا دارد اما اروپا و امریکا توطئه‌ی عمر مصرف کوتاه مدت برای وسایل تعین کردند؟ و چرا لامپی را که می‌توانست بیش از صد هزار ساعت عمر مصرف داشته باشد فقط به هزار ساعت و کم‌تر از آن رساندند؟
فیلم با ماجرای یک پرینتر شروع می‌شود که مارکوس در بارسلونا، چند سال پیش آن را خریده اما اکنون پرینت نمی‌گیرد. آن را برای تعمیر می‌برد اما فروشگاه پیشنهاد می‌کند یک پرینتر نو بخرد. او با جستجو و تحقیق، راز از کار افتادن پرینتر خودش را کشف می‌کند. داخل پرینتر یک قطعه(شیپ الکترونیکی) قرار گرفته که به پرینتر دستور می‌دهد پس از 18000 صفحه پرینت گرفتن، به طور اتومات متوقف شود و‌ دستگاه کار نکند.
چنین قطعاتی در تمام وسایل الکترونیکی قرار دارد که عمر مصرف آن‌ها را کنترل می‌کند. مارکوس قطعه‌ی شیپ را از داخل پرینتر جدا می‌کند و پرینتر دوباره کار می‌کند.
فیلم‌ساز به طور موازی، ماجرای توطئه‌ی لامپ را در دوران انقلاب صنعتی دنبال می‌کند. فیلم شرح می‌دهد که چگونه کارخانه لامپ‌سازی Phoebus تصمیم گرفت عمر مصرف لامپ‌ها را به شدت کاهش دهد و از آن پس، سیاست تعین عمر مصرف برای تمام وسایل الکترونیکی اعمال شد.
شرکت‌های تولید کننده غربی نه تنها برای وسایل الکترونیکی بلکه حتا برای لباس، کفش، مبلمان خانه و سایر وسایل نیز عمر مصرف تعین کرد تا شما بیشتر بخرید. موازى با اين سياست اقتصادى، نظام مصرفی سرمایه‌داری در اروپا، امریکا و استرالیا، تراژدی را به نام تراژدی زباله‌های الکترونیکی ایجاد کرد. زباله‌هایی که در خود غرب امکان دفن ندارند و هزینه‌ى بازیافت آن‌ها بسيار سنگین است. اما حکومت‌ها و شرکت‌های سرمایه‌داری، زباله‌های‌شان را به آفریقا، هند و بخش‌هایی از آسیا ارسال می‌کنند. به کشورهایی که بزرگ‌ترین زباله‌دانی نظام سرمایه‌داری شدند.


لینک فیلم به زبان انگلیسی.

https://topdocumentaryfilms.com/light-bulb-conspiracy/
👍1
Forwarded from Gholamali Keshani
پیاده برویم یا سواره؟! مسئله این است!


فنّاوری، در اکثر اوقات –به شکلهایی موذیانه و بی سروصدا– بیشتر از فایده اش، هزینه میبرد.

دو دلیلی که ثورو را مخصوصاً نسبت به فنّاوری مشکوک کردند اول این بود که:
اول این که
باید وقت بگذاریم و کار کنیم تا پول خرید فنّاوری را جمع کنیم
وی از خود میپرسد آیا ممکن است
در اغلب موارد، بدون فنّاوری خردمندتر باشیم و وقت آزاد بیشتری هم داشته باشیم؛ و

دوم این که
فنّاوری تمایل دارد ما را از محیط زیست طبیعی دور کند، میتواند روی تجربیات زندگیمان اثر بدتری داشته باشد. هر دوی این دلایل در قطعه ی بعدی، به شکلی استادانه به تصویر در می آیند:
کسی به من میگوید، «تعجّب میکنم دنبال پس انداز پول نیستی؛ تو که عاشق مسافرتی، میتوانستی
همین امروز سوار قطار شوی و به فیچ برگ بروی سراغ دشت و صحرا.» اما من خردمندتر از آنم. آموخته ام که سریع ترین مسافر آنی است که پای پیاده می رود. به دوستم میگویم

فرض کن تلاش کنیم که از دیگری زودتر به آنجا برسیم. فاصله این جا تا آنجا 48 کیلومتر است؛ کرایه قطار 90 سنت. تقریباً مساوی یک روز حقوق کارگر.

یادم میآید در همین جاده، دستمزد کارگر یک زمانی 60 سنت بود. بسیار خوب، من همین الان با پای پیاده راه می افتم، و پیش از شب به آنجا میرسم؛

یادمان باشد که من با همان سرعت، کل
یک هفته را توانسته ام پیاده روی کنم.

در طول آن روز، تو پول بلیت را با کارکردن گیر آورده ای، و در یک
ساعتی از فردا، یا احتمالاً همین امشب به آنجا میرسی، البته اگر آنقدر خوش شانس باشی که دراین فصل، کار پیدا کنی.
به این ترتیب، تو به جای رفتن به فیچ برگ، بخش بیشتر روزت را به کار مشغول خواهی بود.
و به همین ترتیب، اگر راه آهن به دوْرِ دنیا برسد، فکر میکنم در آن صورت هم، من باز هم از تو جلو زده باشم؛ و در مورد دیدن دشت و صحرا و کسب آن چنان تجربه ای، باید قید همراهی و دوستی و آشنایی با تو را به کلیّ بزنم.
Forwarded from Gholamali Keshani
نظر ثورو را در بالا دیدیم، حالا به جنبشی فکر می کنیم که در زیر معرفی شده است:
Channel name was changed to «آهستگی سادگی»
دوستان می توانند منابعی را که در این زمینه می شناسند به آدرس ادمین بفرستند تا در این مکان مجازی برای استفاده ی همگان ثبت شود.
t.me/gholamalikeshani
دوستان سلام بر همگی،

من گروهی درست کردم به اسم
آهستگی.
این اسم رو همین جوری روش گذاشتم.
در واقع می خواستم یه مخزن داده های خام در مورد
- "سادگی" رواقی و طبیعی وار بودن رواقی
ـ ساده زیستی
ـ آهستگی
و
ـ رایگان بخشی
درست کرده باشم.

به آقا مسعود هم اطلاع دادم و ایشون رو اد کردم.

اما الان اون رو تبدیل به کانال می کنم و
از همه ی شما می خوام که اگر منابعی یا سرنخ هایی کلاسیک و رویدادها و اندیشه های تالیفی ی خودتون یا دیگران رو، به من برسونید تا به اسم خودتون یا بی اسم در اوون کانال بذارم. در این کانال اثری از کپی -پیست بازی نباید باشد.
حتی اگر نکته ای را کپی- پیست می کنیم، قبل از آن باید تحلیل کوتاه یا بلند خودمان را از آن آدرس یا منبع یا لینک یا نوشته بنویسیم و بگوییم که این مطلب زیری،‌به چه درد بنیاد کم و فعالیت هایی ازین دست می خورد.

این کانال می ماند، بعد کم کم فربه و چاق می شود و قابل استفاده.
و مطالب هم آن قَدَر تلنبار نمی شوند که زیر همدیگه گم بشن.

==================================================
دوستان می توانند منابعی را که در این زمینه می شناسند به آدرس ادمین بفرستند تا در این مکان مجازی برای استفاده ی همگان ثبت شود.
t.me/gholamalikeshani
Forwarded from Fek
◼️🖍🖌مصطفی ملکیان نقل به مضمون می گوید؛ 《ابتدا مجذوب شخصیت و نحوه بودن ویتگنشتاین شدم و سپس آثار او را خواندم و معمولا انسان ها ابتدا مجذوب شخصیت افراد می شوند و متعاقب این کشش روانشناختی، به باورهای او علاقمند می شوند》. ملکیان بعد از ویتگنشتاین، شخصیت و زندگی تامس نیگل را ارج می نهد و از علاقه خود به او سخن می گوید؛ دکتر سروش نیز از شکار شدن خود چون یک آهو در چنگال شیری به نام مولوی خبر می دهد و از غیر ارادی بودن این ماجرای عاشقی حکایت می کند؛

🔶البته این امر بسیار شخصی و غیر ارادی است و نمی توان آن را با استدلال منطقی و علمی و اخلاقی، نقد و نقض کرد؛ چون علت دارد و نه دلیل و از سر عمد و اختیار و انتخاب نیست؛ تا متعلَق مدح و ذم اخلاقی قرار بگیرد؛

🔶اما نمی دانم چرا ملکیان، قبل از ویتگنشتاین، به اسپینوزا علاقمند نشده است؛

شخصا نمی توانم از اسپینوزا سخن بگویم و با ذکر نام اش و با به یادآوری شخصیت اش، متاثر و منقلب نشوم؛

شخصیتی که حتی راسل ملحد نیز از او با احترام و بزرگی یاد می کند؛

🔶اسپینوزا در جوانی؛ رشوه آخوندهای زمانه خویش را قبول نکرد و بر نقادی از دین یهود اصرار ورزید و حتی به جهت همین نقادی ها به جان او سوء قصد شد و نهایتا از جامعه یهودیان آمستردام و از دیار و خانه مادری خویش، به خاطر کافر کیشی اخراج شد و ورودش به کنیسه ها ممنوع گردید؛

🔶البته در این کافر ستیزی، کلیسای کاتولیک، بر جامعه یهود آمستردام، فضل تقدم دارد و کتاب های او را، زودتر از آن که آنها او را اخراج کنند، ممنوع کرده بود. هرچند در این ماجرا، پروتستان های هلند نیز از برادران کاتولیک خویش گوی سبقت را ربودند و کتاب هایش را به آتش کشیدند!

🔶خلاصه اینکه چون کبوتری شده بود در محاصره کرکسان و کلاغان و کفتارانِ کافر سوزی که سودای خام حفظ دین خدا را به کام قدرت کلیسا و کنیسه، در دماغِ سوداییِ خویش می پختند!

🔶از این رو اسپینوزا از آمستردام خارج شد و نیز تاپایان عمر ازدواج نکرد؛

او در اطاقی آرام در زیر شیروانی سکنی گزید و با تراشیدن عدسی عینک زندگی خود را گذراند؛

او می گفت؛ 《طبیعت، به کم قانع است و من هم همین طور》.

🔶اسپینوزا با وجود وضع مالی نه چندان مناسب، پیشنهاد استادی در دانشگاه را رد کرد؛ چون با قید 《عدم تلاش برای براندازی دین دولتی و رسمی و عمومی》 توام بود و نمی خواست 《حریت و استقلال فکری اش مخدوش شود》.

🔶همچنین در چند مورد، هدایا و مستمری ماهیانه صاحب منصبان و ثروتمندان طرفدار خویش را که دوستانه و خیرخواهانه بود رد کرد؛ حتی هدیه لویی چهاردهم‌ را نیز که البته از اسپینوزا خواسته بود تا کتاب آینده اش را به او اهداء کند، قبول نکرد! (و البته ظاهرا در مواردی هدایایی با اصرار به او تحمیل شده است).

🔶خواهر اسپینوزا در غیاب او و با استفاده از فرصت تکفیر و اخراج او از جامعه یهود، سعی کرد که حتی او را از ارثیه مختصرش نیز محروم کند؛

لذا اسپینوزا علیه خواهرش در دادگاه شکایت کرد و بعد از مبارزه مدنی و قانونی و پیروزی، ارثیه خویش را به خواهرش بخشید؛

🔶در سال ۱۶۷۵ یک دیندار کاتولیک به نام آلبرت بورگ در نامه‌ای به اسپینوزا نوشت: «من این نامه را بنابر وظیفهٔ دینی خود برایتان می‌نویسم تا عشق به همسایه را حتی به شما که یک کافر هستید نشان دهم. شما را فرا می‌خوانم که روح خود را به موقع نجات دهید و به مسیحیت بگروید. شما مدعی هستید که سرانجام، فلسفه حقیقی را یافته‌اید؛ اما از کجا می‌دانید که فلسفهٔ شما بهترین است؟ آیا می‌خواهید کفرگویی‌های ناگفتنی موجودی نکبت‌زده، کِرمی حقیر و انسانی خاکی را که سرانجام غذای کِرم‌ها می‌شود، گستاخانه بر حکمت بی‌انتهای پدر جاودانی برتر شمارید؟ از شما خواهش می‌کنم بس کنید و دیگران را نیز همراه خود به فساد نکشانید».

اسپینوزا در پاسخ به این مؤمن مسیحی نوشت: «من ادعا نمی‌کنم که بهترین فلسفه را یافته‌ام؛ اما می‌دانم که حقیقت را می‌توان شناخت. تمام دلیل‌هایی که شما در نامهٔ خود اقامه کردید، فقط در طرفداری از کلیسای رومی است. آیا معتقدید که با آن‌ها می‌توان اقتدار این کلیسا را به روش ریاضی اثبات کرد؟ و چون این چنین نیست چگونه می‌خواهید باور کنم که بُرهان های من، ساخته و پرداخته ارواح خبیث است و سخنان شما مُلهم از پروردگار؟ افزون بر آن، من می‌بینم و نامهٔ شما نیز آشکارا نشان می‌دهد که بردهٔ این کلیسا شده‌اید، نه به خاطر عشق به خداوند، بلکه از بیم آتش دوزخ که تنها علت خرافه‌است. این خرافه را از خود دور سازید و خردی را که خداوند به شما ارزانی داشته به رسمیت بشناسید و اگر نمی‌خواهید جزو موجودات فاقد خرد به شمار آیید، از آن بهره گیرید. بس کنید و خطاهای ابلهانه را معما و رازورزی جلوه ندهید!»


⚫️👇👇👇
Forwarded from Fek
⚫️👆👆👆

🔶خدای اسپینوزا، خدای متشخص و انسانوار ادیان ابراهیمی و با جهنم کافر سوز و کثیری خرافات و موهومات نبود و این عامل نیز می توانست در کنار شخصیت و زندگی اصیل اسپینوزا از اسباب علاقه مصطفی ملکیان به او شود؛ علاقه ای بیش و پیش از ویتگنشتاین.


🔶اسپینوزا تا پایان عمر کوتاه و پُربار خود در ۴۵ سالگی، آن طور زندگی کرد که می اندیشید و کوچکترین تشویش و دلهره ای هنگام احتضار در بستر بیماری سل و مرگ از او گزارش نشده است.

او زندگی اندیش بود و از مرگ نمی هراسید و به اقتفای منطق هستی و چشم انداز آن، مرگ و اجتناب ناپذیری اش را حکیمانه پذیرفته و در وجود و نحوه بودن خویش هضم کرده بود و لذا می گفت؛ 《آزاد مرد کسی است که کوچکترین توجهی به مرگ نداشته باشد؛ افکار او به سوی زندگی باشد نه مرگ》.


🔶ویل دورانت می گوید؛

دو قرن پس از مرگ اسپینوزا، برای بنا نهادن مجسمه ای از او در لاهه، کمک هایی مالی جمع آوری کردند. از هر گوشه جهان که از علم و دانش برخوردار بود، در این امر شرکت جستند. هیچ ساختمانی بر پایه اینهمه عشق و محبت بنا نشده است.

در سال ۱۸۸۲ از آن پرده برداشتند و ارنست رنان سخنان خود را با جملاتی پایان داد که شایسته است ما نیز به همان پایان دهیم؛

《خوار و زبون باد آن که هنگام عبور از اینجا، به این قیافه نجیب و متفکر ناسزا بگوید. سزای او همان جهل اوست که سزای همه جاهلان است و قصور او در ادراک الوهیت، بدترین کیفر اوست. این مرد، از روی این پایه سنگی، به تمام مردم جهان راه خوشبختی را نشان می دهد و هر که از این راه برود، به آن خواهد رسید. سیاحان متفکر که در قرون آینده از اینجا خواهند گذشت در دل خود خواهند گفت؛ شاید حقیقی ترین مظهر خدا در اینجا تجلی کرده باشد》.

#علیرضاموثق

#فلسفه
#اسپینوزا


@philosophic_books

🍀🍀🍀 https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
نمونه ای از زندگی بر اساس سادگی و طبیعت☝️
نکته :
رییس جمهور سابق اوروگوئه، "پپه"👆 فقط واعظ ساده زیستی نیست، اهل عمل هم هست👇:

Living in a small, one-bedroom farm with his wife, Sen. Lucia Toplansky, and a number of dogs (including three-legged Manuela), Mujica donates 90% of his salary to charity, leads by example in an age of austerity and has gained international acclaim for pushing ahead with policies on cannabis legalisation, same-sex marriage and abortion, while decrying excessive consumption.

Mujica practices the simplicity he preaches. Here are some of our favorite quotes by the one-of-a-kind president with a powerful message:
(در فایل صوتیِ آقای ملکیان اشاره ای شده بود به فرق بین سادگی و ساده زیستی.
در تعبیری کوتاه: ساده‌زیستی درون سادگی جا می‌گیرد. سادگی مفهومی در برگیرنده تر است: سادگی یعنی بر پایه ی قوانین طبیعت زیستن. یعنی همان که رواقیون می گویند. با این تعریف، شما می توانید خیلی پولدار یا اهل بخور و نمیر باشید- اجباری یا خودخواسته- اما ساده باشید، طبیعی باشید و در عین حال در کاخی زندگی کنید که به تجملات و امکانات اش وابسته نیستید. وابسته نیستید یعنی ممکن است خودتان تهیه کرده باشید همه ی شان را، اما اگر پایش برسد، آماده اید همه را یک دفعه یا کم کم ایثار و رایگان بخشی کنید، مال و جبروت و شکوه دارید، اما به هیچ کدام الصاق نشده اید. خودتان را با آن ها تعریف نمی کنید.
اما کسی که ساده زیست است، از زمان انتخاب خودخواسته ی این سبک زندگی، خودش را معطل تهیه ی آن همه سور و سات (سیورسات) نمی کند و وقت پر قیمت اش را اصلا صرف این نمی کند که فراهم کند و بعد آماده ی بخشیدن باشد. ساده زیست "الزاما" مثل سقراط نمی اندیشد. اما وقت اش را از هرز رفتن نجات می دهد. این دومی (ساده زیست) هم دارد به زندگیِ ساده و سادگی فکر می کند. اولی هم آدمی است ساده، و طبیعی زیست، اما خصوصیات رفتاریِ بسیار دیگری دارد که در دو کتاب:
- فلسفه ای برای زندگی، نشر گمان و نشر ققنوس
- تاملات، مارکوس اورلیوس، نشر ققنوس
می‌توانید در موردشان بیشتر بدانید. )