Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
فایل صوتی:اکهارت تول،
"سکون سخن میگوید"👆
ترجمه فرناز فرود، نشر حمیدا و کلکِ آزادگان
========================
تول، در ایران دچارِ فرهنگ سازیِ بازاری شدهاست، مثل خیلی از متفکرانِ ارزشمند دنیای حاضر و حتی قدیم که باید به صورت دست اول بشناسیمشان، اما چون چیزی به اسم ترجمه در بین است، این اندیشهها و صاحبانشان، بدفهمی میشوند یا اصلا فهمیده نمیشوند، و حتی بدتر، نرسیده، شهید می شوند!
اکهارت تول هم مثل ویکتور فرانکل است که یک ملت، میپذیرد کتاباش را در این وانفسای رکود کتابخوانی، تا چاپِ چهل و چهارم بخرد (انسان در جستجوی معنا) و بخواند (یا نخواند)، اما هنوز دریغ از یک ترجمه ی درست و درمان که نویسنده را در گور نَلرزانَد.
فایلهای صوتیِ «سکون سخن می گویدِ» او را در اینجا میبینیم. با این امید که در خلوت شنیدهشوند، برای فهمشان از همهی وجود استفاده شود و برای نقدشان هم. این صداها برای زندگیکردن است و نه برای صِرفِ ادعای دانستن و دانستگی.
نکتهی بسیار مهم:
او برای فرقه و فرقهسازی نمینویسد. پیرو هیچ مکتبِ خاصی نیست. همچون حکیمان باستانی به زبانی ساده، اما برای تغییر مینویسد و میگوید.
سخناش عینِ روانشناسیِ پیشگیرانهای است که بر هیچ پیشداوری، کهن قصه، اسطوره، تصور و الگوهای پیشفرضشدهی غیر قابل اثبات و ردّی استوار نیست. روی همان بدیهیاتی انگشت میگذارد که پوزیتیویستترین و استدلالیترین آدمها هم با آن توافق دارند. از فرضی شروع نمیکند که بی هیچ دلیلی، آن را "اثبات شده" به ما بخوراند تا بعد هم بر روی همان فرض کاخ نظریههایش را بسازد.
بحثاش بر مدعیات بزرگ استوار نیست. چیزی را میگوید که به قولِ معروف: تصورش، عینِ تصدیق است.
دنیای کلام و نظریه پردازی پر است از ادعا و فرضیات در بارهی روان و رفتارِ انسان، از فرویدِ بزرگِ دورانساز گرفته تا مولانای عظیمِ خودمان، تا عرفانسازانِ مدرن خارجی و وطنی (انرژیبازان) که برای ادعای بزرگشان دلیلی بزرگ رو نمیکنند (مثلا در مورد ناخودآگاه، نِیِستان و انرژی)، سندهایی مثل دلایلِ غیر تقلبی و دستکاری نشده در رفتارشناسی، عصبشناسی و عصبپِژوهیِ مدرن.
نه! اکهارت تول، خبر و ادعا و فرض بزرگی از جیباش بیرون نمیکشد!
بحث او تماما در خدمت هدفی هم هست که به آن آهستگی میگویند و طبعا ما را از سرعتِ شرطیای خبردار میکند که بر تفکر و تامل و خورد و خوراک و جابجایی و گردش و تفریح و روابط با نزدیکان و دوستان و [مثلا] دشمنانِ ما حاکم است (نک: کانالِ آهستگی: t.me/Ahestegisadegi )
میتوانیم اول، خوب گوش کنیم و در بارهی قوت و ضعفاش بعد از شنیدن، قضاوت کنیم.
حرف های او به این مشکلِ بزرگ هم نگاهی میاندازند:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3827
برای دانلود اولین فایل تا آخر :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3830
"سکون سخن میگوید"👆
ترجمه فرناز فرود، نشر حمیدا و کلکِ آزادگان
========================
تول، در ایران دچارِ فرهنگ سازیِ بازاری شدهاست، مثل خیلی از متفکرانِ ارزشمند دنیای حاضر و حتی قدیم که باید به صورت دست اول بشناسیمشان، اما چون چیزی به اسم ترجمه در بین است، این اندیشهها و صاحبانشان، بدفهمی میشوند یا اصلا فهمیده نمیشوند، و حتی بدتر، نرسیده، شهید می شوند!
اکهارت تول هم مثل ویکتور فرانکل است که یک ملت، میپذیرد کتاباش را در این وانفسای رکود کتابخوانی، تا چاپِ چهل و چهارم بخرد (انسان در جستجوی معنا) و بخواند (یا نخواند)، اما هنوز دریغ از یک ترجمه ی درست و درمان که نویسنده را در گور نَلرزانَد.
فایلهای صوتیِ «سکون سخن می گویدِ» او را در اینجا میبینیم. با این امید که در خلوت شنیدهشوند، برای فهمشان از همهی وجود استفاده شود و برای نقدشان هم. این صداها برای زندگیکردن است و نه برای صِرفِ ادعای دانستن و دانستگی.
نکتهی بسیار مهم:
او برای فرقه و فرقهسازی نمینویسد. پیرو هیچ مکتبِ خاصی نیست. همچون حکیمان باستانی به زبانی ساده، اما برای تغییر مینویسد و میگوید.
سخناش عینِ روانشناسیِ پیشگیرانهای است که بر هیچ پیشداوری، کهن قصه، اسطوره، تصور و الگوهای پیشفرضشدهی غیر قابل اثبات و ردّی استوار نیست. روی همان بدیهیاتی انگشت میگذارد که پوزیتیویستترین و استدلالیترین آدمها هم با آن توافق دارند. از فرضی شروع نمیکند که بی هیچ دلیلی، آن را "اثبات شده" به ما بخوراند تا بعد هم بر روی همان فرض کاخ نظریههایش را بسازد.
بحثاش بر مدعیات بزرگ استوار نیست. چیزی را میگوید که به قولِ معروف: تصورش، عینِ تصدیق است.
دنیای کلام و نظریه پردازی پر است از ادعا و فرضیات در بارهی روان و رفتارِ انسان، از فرویدِ بزرگِ دورانساز گرفته تا مولانای عظیمِ خودمان، تا عرفانسازانِ مدرن خارجی و وطنی (انرژیبازان) که برای ادعای بزرگشان دلیلی بزرگ رو نمیکنند (مثلا در مورد ناخودآگاه، نِیِستان و انرژی)، سندهایی مثل دلایلِ غیر تقلبی و دستکاری نشده در رفتارشناسی، عصبشناسی و عصبپِژوهیِ مدرن.
نه! اکهارت تول، خبر و ادعا و فرض بزرگی از جیباش بیرون نمیکشد!
بحث او تماما در خدمت هدفی هم هست که به آن آهستگی میگویند و طبعا ما را از سرعتِ شرطیای خبردار میکند که بر تفکر و تامل و خورد و خوراک و جابجایی و گردش و تفریح و روابط با نزدیکان و دوستان و [مثلا] دشمنانِ ما حاکم است (نک: کانالِ آهستگی: t.me/Ahestegisadegi )
میتوانیم اول، خوب گوش کنیم و در بارهی قوت و ضعفاش بعد از شنیدن، قضاوت کنیم.
حرف های او به این مشکلِ بزرگ هم نگاهی میاندازند:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3827
برای دانلود اولین فایل تا آخر :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3830
Telegram
آهستگی سادگی
مکانی مجازی برای ثبت منابع در باره ی آهستگی، سادگی، ساده زیستی، زندگی کمینه (مینیمال و نه مینیمالیسم)، رایگان بخشی و ...
ادمین : غلامعلی کشانی t.me/ghkesh
سایت: ghkeshani. Com
و کانال گاه فرست: t.me/gahferestghkeshani
ادمین : غلامعلی کشانی t.me/ghkesh
سایت: ghkeshani. Com
و کانال گاه فرست: t.me/gahferestghkeshani
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
با طناب، زندگی خیلی راحت تر می شود، پس بشتابید!
(پیامی کاملا آموزشی برای مردم کوچه و بازار، برای درکِ ضرورتِ مهارتِ ساده زیستی، کاهش فلاکت، آهستگی، سکوتِ جان و رهایی از سلطه ی انحصاری بازار و سرمایه)
(پیامی کاملا آموزشی برای مردم کوچه و بازار، برای درکِ ضرورتِ مهارتِ ساده زیستی، کاهش فلاکت، آهستگی، سکوتِ جان و رهایی از سلطه ی انحصاری بازار و سرمایه)
با کشت ارگانیک، بی مواد شیمیایی، دنیا می تواند به سمت ساده تر شدن زیست برگردد،
از پزشکی شنیدم که مدعی بودند مرده ها، این روز ها، فورا به کرم تبدیل نمی شوند، و جنازه ها بعد از چند سال، کاملا به کرم و بعد هم به خاک تبدیل نمی شوند. چرا؟
چون مواد محافظِ (پریزرواتیوهای) رسوبی در تک تکِ سلول ها، حتی کرم ها را هم فراری می دهد از انجام وظیفه ای که شاید یک میلیارد سال است که به عهده گرفته اند.
با زندگیِ ارگانیک تر، بعدها، سرِ دکترهای بسیار عزیز هم خلوت تر می شود. (به امیدِ روزی که «تن ات به ناز حکیمان نیازمند مباد») 👇
این سایت رو لطفا ببینید:
https://www.ifoam.bio/
از پزشکی شنیدم که مدعی بودند مرده ها، این روز ها، فورا به کرم تبدیل نمی شوند، و جنازه ها بعد از چند سال، کاملا به کرم و بعد هم به خاک تبدیل نمی شوند. چرا؟
چون مواد محافظِ (پریزرواتیوهای) رسوبی در تک تکِ سلول ها، حتی کرم ها را هم فراری می دهد از انجام وظیفه ای که شاید یک میلیارد سال است که به عهده گرفته اند.
با زندگیِ ارگانیک تر، بعدها، سرِ دکترهای بسیار عزیز هم خلوت تر می شود. (به امیدِ روزی که «تن ات به ناز حکیمان نیازمند مباد») 👇
این سایت رو لطفا ببینید:
https://www.ifoam.bio/
دوستان گرامی سلام،
اگر کسی هست از شما یا دوستانِ موافق و مرافقِ تان، که پشتکار، جدیت، و آمادگیِ کار ترجمه داشته باشد در زمینه ی همین بحث ساده زیستی، اقتصاد های جایگزین و روستای سازگار با محیط زیست، ممنون می شوم من را خبر کنید.
ما برای تنفس در هوایی کمی بهتر، نیازمند آستین بالازنیِ جمعی و فردی هستیم.
با تشکر و احترام.
اگر کسی هست از شما یا دوستانِ موافق و مرافقِ تان، که پشتکار، جدیت، و آمادگیِ کار ترجمه داشته باشد در زمینه ی همین بحث ساده زیستی، اقتصاد های جایگزین و روستای سازگار با محیط زیست، ممنون می شوم من را خبر کنید.
ما برای تنفس در هوایی کمی بهتر، نیازمند آستین بالازنیِ جمعی و فردی هستیم.
با تشکر و احترام.
زندگی بیپول، بیشغلیِ خلاقانه و مفید!
سایت و کانالِ ارزشمند یوتوپیا به نکاتی میپردازد که اکثرا بدیع اند و از چشمها پنهانمانده.
در کنار معرفیِ دوچرخه و تفاوت انقلابیاش با سایر وسایل حمل، هرمان هسه و سکوتاش، ایوان ایلیچ و نقدش بر توسعه به سبکِ غربی، و ... به جلوههای دیگری هم از دنیای بازار زده، دنیای پولِ بیپشتوانه و تورمزا، و تولیدِ رقابتزده میپردازد، به جنبههایی که در خانههای تکتکِ ما هم نفوذ کردهاند و به فلاکتِ بیرونیِ ما دامن زده اند.
این بار به سراغ کار خلاق، اما کاملا آزاد از بازارِ روز رفته.
ببینیم این بار برایمان چه دارد.
لطفا ویدئو را هم تماشا کنید و تامل:
https://bit.ly/2QsD7os
=========================
t.me/GahFerestGhkeshani گاه فرست
t.me/AhestegiSadegi آهستگی سادگی
t.me/GerdooChini ایمنی گردوچینان =========================
سایت و کانالِ ارزشمند یوتوپیا به نکاتی میپردازد که اکثرا بدیع اند و از چشمها پنهانمانده.
در کنار معرفیِ دوچرخه و تفاوت انقلابیاش با سایر وسایل حمل، هرمان هسه و سکوتاش، ایوان ایلیچ و نقدش بر توسعه به سبکِ غربی، و ... به جلوههای دیگری هم از دنیای بازار زده، دنیای پولِ بیپشتوانه و تورمزا، و تولیدِ رقابتزده میپردازد، به جنبههایی که در خانههای تکتکِ ما هم نفوذ کردهاند و به فلاکتِ بیرونیِ ما دامن زده اند.
این بار به سراغ کار خلاق، اما کاملا آزاد از بازارِ روز رفته.
ببینیم این بار برایمان چه دارد.
لطفا ویدئو را هم تماشا کنید و تامل:
https://bit.ly/2QsD7os
=========================
t.me/GahFerestGhkeshani گاه فرست
t.me/AhestegiSadegi آهستگی سادگی
t.me/GerdooChini ایمنی گردوچینان =========================
مجلهٔ یوتوپیا
زندگی بدونِ پول؛ بیشغلی خلاقانه و مفید - مجلهٔ یوتوپیا
زمان تقریبی لازم برای مطالعه: 3 دقیقهنداشتنِ اشتغالِ مدرن لزوماً به معنای بیکاری نیست، اگرچه تمایلِ جامعهی مدرن به این است که فردِ بدونِ شغل را بیارزش و انگل جلوه دهد. با اینحال میتوان به صورتی مفید و خلاقانه بیشغل بود، به این معنا که از فرصت و وقتِ…
Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
تا کجا دستمان آلودهاست؟
همین الان، محمدآقا، دکهدار برجستهی محلمان از زنبورداریِ عمویش میگفت در پای سبلان ۴۰ سال پیش. میگفت فصلِ عسل بُری، از ده کیلو عسلِ کندو، ۳ کیلو را باقی میگذاشت. عمو میگفت این رزق زنبورهاست. اما سرمایهداریِ بیافسارِ بیرونی و داخلی، آنقدر میبُرَد تا ریشهی خودش را و ما را کلاً بِکـّـــنَد؛ مهم ایناست که باید چمدان بست، بُدو که بردند! ... و قانونِ بازارِ شام در هرجای تاریخ و جغرافیا همین بودهاست، علیالخصوص اگر بازار صاحبهم نداشتهباشد! خُب، سونی یا داروسازیِ بایر یا فولکس واگن، و کاریکاتورهای داخلیشان میبُرَند، اما به که میفروشند؟ به ما که همدست همینهاییم در بُریدن و ریشهکنی!
پس بهتر این است که جمع و تفریقی کنیم از میزانِ همکاریِ خودخواسته یا اجباریِمان با چمدان بستنِ برندههای موقتیِ بازارِ شرّ!
این حساب و کتاب میتواند دو تاثیر برای خودِ ما بهبار بیاورد، هم بیرونی و هم درونی. درونیاش را خودمان میتوانیم کمکم حس کنیم، اگر که جریان را معکوس کنیم. بیرونیاش هم نیازمندِ همبستگیِ محلی، ملی، منطقهای و جهانی برای معکوسسازی و جایگزینسازیِ ساختارها و طرحهای نو است، طرحهای متفاوتی که صدها "جان راسکینِ" منتقدِ توسعهی صنعتی ارائهدادند و بازهم مطرح خواهند کرد.
پس فعلا، اول از همه، حساب خودمان را برسیم تا ... : 👇👇👇
کنتورِ مصرف تو!
https://www.footprintcalculator.org
- ضریب اعتبارِ نتایج، روایی و سایر مشخصههای یک ارزیابی علمی در این سنجش ممکن است کم و بیش و ایراد داشتهباشند، اما در یک چیز شکی نیست: ما را از میزانِ وابستگیِمان به انواعِ مصرفهایی که ممکن است قابل کاهش باشند، آگاه میکند. یعنی حداقل، خودمان، خودمان را بهتر میشناسیم.
- در بالا از دکهدارِ برجسته صحبت شد. بله، برجسته! برجستهگی یعنی این که "کارِ خوب" را "خوبْ کار" کنی، طوری که ۸۰ میلیون آدمِ شاکی اگر همین یک اصل را دقیقا انجام بدهند، شاید همین سرزمینِ پر از تندباد، معدنِ خشنودی خواهد شد: خودتان حالا بشمارید، اول از خودتان و باز هم از خودتان، بعد نزدیکانتان، بعد تکتکِ تخصصها و حرفهها و کاسبیها تا ببینید این آدمِ شاکی از عالم و آدم، مطابق با همین یک اصلِ حکیمانه و سادهی جهانی زندگی میکند یا نه ؟!
www.t.me/gahferstghkeshani
www.t.me/ahestegisadegi
همین الان، محمدآقا، دکهدار برجستهی محلمان از زنبورداریِ عمویش میگفت در پای سبلان ۴۰ سال پیش. میگفت فصلِ عسل بُری، از ده کیلو عسلِ کندو، ۳ کیلو را باقی میگذاشت. عمو میگفت این رزق زنبورهاست. اما سرمایهداریِ بیافسارِ بیرونی و داخلی، آنقدر میبُرَد تا ریشهی خودش را و ما را کلاً بِکـّـــنَد؛ مهم ایناست که باید چمدان بست، بُدو که بردند! ... و قانونِ بازارِ شام در هرجای تاریخ و جغرافیا همین بودهاست، علیالخصوص اگر بازار صاحبهم نداشتهباشد! خُب، سونی یا داروسازیِ بایر یا فولکس واگن، و کاریکاتورهای داخلیشان میبُرَند، اما به که میفروشند؟ به ما که همدست همینهاییم در بُریدن و ریشهکنی!
پس بهتر این است که جمع و تفریقی کنیم از میزانِ همکاریِ خودخواسته یا اجباریِمان با چمدان بستنِ برندههای موقتیِ بازارِ شرّ!
این حساب و کتاب میتواند دو تاثیر برای خودِ ما بهبار بیاورد، هم بیرونی و هم درونی. درونیاش را خودمان میتوانیم کمکم حس کنیم، اگر که جریان را معکوس کنیم. بیرونیاش هم نیازمندِ همبستگیِ محلی، ملی، منطقهای و جهانی برای معکوسسازی و جایگزینسازیِ ساختارها و طرحهای نو است، طرحهای متفاوتی که صدها "جان راسکینِ" منتقدِ توسعهی صنعتی ارائهدادند و بازهم مطرح خواهند کرد.
پس فعلا، اول از همه، حساب خودمان را برسیم تا ... : 👇👇👇
کنتورِ مصرف تو!
https://www.footprintcalculator.org
- ضریب اعتبارِ نتایج، روایی و سایر مشخصههای یک ارزیابی علمی در این سنجش ممکن است کم و بیش و ایراد داشتهباشند، اما در یک چیز شکی نیست: ما را از میزانِ وابستگیِمان به انواعِ مصرفهایی که ممکن است قابل کاهش باشند، آگاه میکند. یعنی حداقل، خودمان، خودمان را بهتر میشناسیم.
- در بالا از دکهدارِ برجسته صحبت شد. بله، برجسته! برجستهگی یعنی این که "کارِ خوب" را "خوبْ کار" کنی، طوری که ۸۰ میلیون آدمِ شاکی اگر همین یک اصل را دقیقا انجام بدهند، شاید همین سرزمینِ پر از تندباد، معدنِ خشنودی خواهد شد: خودتان حالا بشمارید، اول از خودتان و باز هم از خودتان، بعد نزدیکانتان، بعد تکتکِ تخصصها و حرفهها و کاسبیها تا ببینید این آدمِ شاکی از عالم و آدم، مطابق با همین یک اصلِ حکیمانه و سادهی جهانی زندگی میکند یا نه ؟!
www.t.me/gahferstghkeshani
www.t.me/ahestegisadegi
www.footprintcalculator.org
How many planets does it take to sustain your lifestyle?
Calculate your Ecological Footprint. Find out how many planets would be needed if everyone in the world lived like you?
همایش گردو و چند نکته
==========
این یادداشت با اشاره به همایش گردو (در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۹۷ در شهر توسرکان (تویسرکان)) نوشته شده است.
==========
خوب است دوستانی که دستشان میرسد، در بارهی این نگرانیهای "گردو"یی، پرسشهایی مطرح کنند، و سعی کنند در جمعها و همایشها، به آنها فکر شود و کمکم راه حل هایی پیدا شود برایشان، منتهی راه حلهایی بیچشمداشتِ از مسئولان محترم، و فقط متکی بر مغز و دستِ خود مردم:
سالها پیش (حدود ۵۵ سالِ به آنطرف)، منطقهی توسرکان هم گردو داشت، هم سیب و زردآلو و آلبالو و گلابی و ... داشت، و هم گندم و جو و لوبیا و ... . مردم نیازِ زیادی به خریدِ انواعِ رزق از بیرون نداشتند. روستایی و شهری با وجودِ نداشتنِ تنوعِ شدید در سرِ سفرههایشان، از نوساناتِ اقتصادیِ بیرون از دسترس و وارداتی تا حدود زیادی در امان بودند و بازار هر کالایی، تا حدودِ زیادی متاثر از عرضه و تقاضای محلی و میزانِ انصافِ بازاریان آن زمان نسبت به گردوکاران و باغکاران و کشتکاران بود.
در واقع، اوضاعِ جَوی و بازارِ محلی، باز هم قدرتِ تعیین کننده داشت، اما آنجور نبود که گردوکار را با سر به زمین بکوبد، چرا که تنوعِ محصولها، میتوانست ضمانتی همیشهگی برای حداقلِ رزق باشد.
اما کمکم، و بعدها یکهویی، مردم در بخشهایی از این سرزمین تشویق شدند به جایگزینیِ گردو و سیب بهجای همهی انواعِ مختلف رزق. گفتهشد همه چیز میتواند از گردو بیرون بیاید، ثروت، رفاه و سعادت، سلامت، و ...
اما آنانی که این حرفها را زدند، امسال حاضر نبودند در توسرکان، تا ببینند تلاش مایوسانهی باغدار را که لاستیک آتش میزد تا دستِ کم، خودِ درختاش را نجات بدهد، درختی که حالا تبدیل شده به همهی دار و ندارش.
نتیجه اینکه، اقتصادِ کشاورزیِ وابسته به تک محصولِ گردو که حالا تبدیل شده به محصولی کاملا " نقدینهساز" یا "کَشکِراپ" در "نظامِ کشتوکار برای فروش"، میتواند درعرضِ یکسال زندگیِ گردوکار را زیر و زبر کند. زندگیای که علاوه بر وابستگیِ به طبیعت، حالا به بازارِ بیرونی، ملی و یا حتی جهانی هم وابسته شده.
عقلِ سلیمِ بشر تا حالا به ما میگفته که نمیشود همهی تخمِ مرغها را در یک سبد گذاشت، مخصوصا اگر تخمِ طلای غازی باشد به اسم گردوی کمنظیرِ توسرکان.
امروزه اگر زمستان و پاییز و بهارِ بدی داشتهباشیم، اگر دروازهی وارداتِ انواعِ گردو باز باشد، یا آفتِ گردو سر برسد، و اگر بعدا هم به سازمان تجارتِ جهانی بپیوندیم، در چشمبههمزدنی، روستایی و شهریِ گردوکار، امیدش نا امید میشود. یکسالاش هدر میرود و مجبور است از جیبِ دیگری بخورد؛ کاری که عاقلانه نیست، کاری که سرافرازانه نیست، و کاری که بوی وابستهگی به دیگران میدهد.
چاره چیست؟
همایشهای مختلف در توسرکان و در سطح ملی باید دقیقا جایی باشند برای طرح درستِ این پرسش، و چارهیابی برای گردو و سایر تک محصولهای دیگری که اقتصادِ تکمحصولی را شکل دادهاند. اگر این نوع پرسشها در اینجا مطرح نشود، پس در کجا میتواند مطرح بشود؟
از جایی که صحبت از این درخت پر برکت میشود، چه جایی بهتر میتوان سراغ گرفت که مشکلات کمتر مطرحشدهی گردوکاران مطرح بشود؟
البته، طرح مسئله و نزدیک شدن به راهِ حلها، اصلاً به معنای انداختنِ مسئولیت به گردن اولیاء محترمِ امور نیست. باید قبل از "از کیس رفتنِ کلِ سرمایه" فقط و فقط خودِ شهروندان آستین بالا بزنند و چارهجویی کنند.
اما بد نیست در کنار طرح مقدماتی و خامِ این پرسش، به چارههایی اشاره شود که در بعضی جاها به عمل در آمده، مثلا در هند، سریلانکا، انگلیس و در آمریکای لاتین. چاره ی آنان بوم روستا بوده:
برای بررسیِ بیشتر در این باره می توانید این کلید واژهها و لینکها را جستجو کنید:
بوم روستا ، روستای پایدار ، اکو ویلیج ، آنه هزاره ، فیند هورن
بوم روستا، الگویی برای پایداری سیستمهای روستایی در ایران ، دکتر محمدرضا رضوانی، مهناز رهبری:
https://bit.ly/2E3AreC
بوم روستا (روستای پایدار):
https://bit.ly/2BYYh8G
ارائه الگوی بوم-روستا در روستاهای حاشیه تالاب؛ مطالعه موردی: تالابهای میانکاله و لپوی زاغمرز
https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/556048
www.ecovillage.org
https://en.wikipedia.org/wiki/Ecovillage
https://www.findhorn.org/
http://www.sarvodaya.org/
http://gaia.org/global-ecovillage-network/
https://ecovillage.org/region/casa/
https://ecovillage.org/gen-latin-america/
https://bit.ly/2y5qrfJ
http://www.annahazare.org/
https://en.wikipedia.org/wiki/Ralegan_Siddhi
http://www.navdanya.org/site/
==========
این یادداشت با اشاره به همایش گردو (در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۹۷ در شهر توسرکان (تویسرکان)) نوشته شده است.
==========
خوب است دوستانی که دستشان میرسد، در بارهی این نگرانیهای "گردو"یی، پرسشهایی مطرح کنند، و سعی کنند در جمعها و همایشها، به آنها فکر شود و کمکم راه حل هایی پیدا شود برایشان، منتهی راه حلهایی بیچشمداشتِ از مسئولان محترم، و فقط متکی بر مغز و دستِ خود مردم:
سالها پیش (حدود ۵۵ سالِ به آنطرف)، منطقهی توسرکان هم گردو داشت، هم سیب و زردآلو و آلبالو و گلابی و ... داشت، و هم گندم و جو و لوبیا و ... . مردم نیازِ زیادی به خریدِ انواعِ رزق از بیرون نداشتند. روستایی و شهری با وجودِ نداشتنِ تنوعِ شدید در سرِ سفرههایشان، از نوساناتِ اقتصادیِ بیرون از دسترس و وارداتی تا حدود زیادی در امان بودند و بازار هر کالایی، تا حدودِ زیادی متاثر از عرضه و تقاضای محلی و میزانِ انصافِ بازاریان آن زمان نسبت به گردوکاران و باغکاران و کشتکاران بود.
در واقع، اوضاعِ جَوی و بازارِ محلی، باز هم قدرتِ تعیین کننده داشت، اما آنجور نبود که گردوکار را با سر به زمین بکوبد، چرا که تنوعِ محصولها، میتوانست ضمانتی همیشهگی برای حداقلِ رزق باشد.
اما کمکم، و بعدها یکهویی، مردم در بخشهایی از این سرزمین تشویق شدند به جایگزینیِ گردو و سیب بهجای همهی انواعِ مختلف رزق. گفتهشد همه چیز میتواند از گردو بیرون بیاید، ثروت، رفاه و سعادت، سلامت، و ...
اما آنانی که این حرفها را زدند، امسال حاضر نبودند در توسرکان، تا ببینند تلاش مایوسانهی باغدار را که لاستیک آتش میزد تا دستِ کم، خودِ درختاش را نجات بدهد، درختی که حالا تبدیل شده به همهی دار و ندارش.
نتیجه اینکه، اقتصادِ کشاورزیِ وابسته به تک محصولِ گردو که حالا تبدیل شده به محصولی کاملا " نقدینهساز" یا "کَشکِراپ" در "نظامِ کشتوکار برای فروش"، میتواند درعرضِ یکسال زندگیِ گردوکار را زیر و زبر کند. زندگیای که علاوه بر وابستگیِ به طبیعت، حالا به بازارِ بیرونی، ملی و یا حتی جهانی هم وابسته شده.
عقلِ سلیمِ بشر تا حالا به ما میگفته که نمیشود همهی تخمِ مرغها را در یک سبد گذاشت، مخصوصا اگر تخمِ طلای غازی باشد به اسم گردوی کمنظیرِ توسرکان.
امروزه اگر زمستان و پاییز و بهارِ بدی داشتهباشیم، اگر دروازهی وارداتِ انواعِ گردو باز باشد، یا آفتِ گردو سر برسد، و اگر بعدا هم به سازمان تجارتِ جهانی بپیوندیم، در چشمبههمزدنی، روستایی و شهریِ گردوکار، امیدش نا امید میشود. یکسالاش هدر میرود و مجبور است از جیبِ دیگری بخورد؛ کاری که عاقلانه نیست، کاری که سرافرازانه نیست، و کاری که بوی وابستهگی به دیگران میدهد.
چاره چیست؟
همایشهای مختلف در توسرکان و در سطح ملی باید دقیقا جایی باشند برای طرح درستِ این پرسش، و چارهیابی برای گردو و سایر تک محصولهای دیگری که اقتصادِ تکمحصولی را شکل دادهاند. اگر این نوع پرسشها در اینجا مطرح نشود، پس در کجا میتواند مطرح بشود؟
از جایی که صحبت از این درخت پر برکت میشود، چه جایی بهتر میتوان سراغ گرفت که مشکلات کمتر مطرحشدهی گردوکاران مطرح بشود؟
البته، طرح مسئله و نزدیک شدن به راهِ حلها، اصلاً به معنای انداختنِ مسئولیت به گردن اولیاء محترمِ امور نیست. باید قبل از "از کیس رفتنِ کلِ سرمایه" فقط و فقط خودِ شهروندان آستین بالا بزنند و چارهجویی کنند.
اما بد نیست در کنار طرح مقدماتی و خامِ این پرسش، به چارههایی اشاره شود که در بعضی جاها به عمل در آمده، مثلا در هند، سریلانکا، انگلیس و در آمریکای لاتین. چاره ی آنان بوم روستا بوده:
برای بررسیِ بیشتر در این باره می توانید این کلید واژهها و لینکها را جستجو کنید:
بوم روستا ، روستای پایدار ، اکو ویلیج ، آنه هزاره ، فیند هورن
بوم روستا، الگویی برای پایداری سیستمهای روستایی در ایران ، دکتر محمدرضا رضوانی، مهناز رهبری:
https://bit.ly/2E3AreC
بوم روستا (روستای پایدار):
https://bit.ly/2BYYh8G
ارائه الگوی بوم-روستا در روستاهای حاشیه تالاب؛ مطالعه موردی: تالابهای میانکاله و لپوی زاغمرز
https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/556048
www.ecovillage.org
https://en.wikipedia.org/wiki/Ecovillage
https://www.findhorn.org/
http://www.sarvodaya.org/
http://gaia.org/global-ecovillage-network/
https://ecovillage.org/region/casa/
https://ecovillage.org/gen-latin-america/
https://bit.ly/2y5qrfJ
http://www.annahazare.org/
https://en.wikipedia.org/wiki/Ralegan_Siddhi
http://www.navdanya.org/site/
Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
🎥 فلسفهی رواقی – از مجموعهی TED-Ed
✍️ حسین محمدیزاده
🔅 همانگونه که ویلیام اروین نوشته است «فلسفه زندگی رواقی ممکن است قدیمی باشد، اما ارزش آن را دارد که هر انسان مدرنی که طالب یک زندگی معنادار و رضایتبخش است - یعنی طالب یک زندگی خوب است، آن را از نظر دور ندارد.»
🔅 این ویدئو در کانال یوتیوبِ TED-Ed با زیرنویس فارسی نیز موجود است. در حین این ترجمه، زیرنویسی را که آقای مازیار جمشیدی تهیه کرده اند، در جلوی چشم داشتهام.
🔅 ضمن تشکر از دوستانی که ترجمهی این ویدئو به یاری آنها سامان یافت شما را به دیدنِ آن در آپارات دعوت میکنم:
https://www.aparat.com/v/RptbI
⭕️ توجّه: برای باز شدن زیرنویس، با لمسِ لینکِ بالا، آن را در یکی از «مرورگر»ها باز کنید. با کلیک مستقیم روی خود فیلم، زیرنویس آن ممکن است اجرا نشود.
================
🔹کارهای بیشترِ حسین محمدیزاده در آپارات:
https://www.aparat.com/ARMG_Studies
✍️ حسین محمدیزاده
🔅 همانگونه که ویلیام اروین نوشته است «فلسفه زندگی رواقی ممکن است قدیمی باشد، اما ارزش آن را دارد که هر انسان مدرنی که طالب یک زندگی معنادار و رضایتبخش است - یعنی طالب یک زندگی خوب است، آن را از نظر دور ندارد.»
🔅 این ویدئو در کانال یوتیوبِ TED-Ed با زیرنویس فارسی نیز موجود است. در حین این ترجمه، زیرنویسی را که آقای مازیار جمشیدی تهیه کرده اند، در جلوی چشم داشتهام.
🔅 ضمن تشکر از دوستانی که ترجمهی این ویدئو به یاری آنها سامان یافت شما را به دیدنِ آن در آپارات دعوت میکنم:
https://www.aparat.com/v/RptbI
⭕️ توجّه: برای باز شدن زیرنویس، با لمسِ لینکِ بالا، آن را در یکی از «مرورگر»ها باز کنید. با کلیک مستقیم روی خود فیلم، زیرنویس آن ممکن است اجرا نشود.
================
🔹کارهای بیشترِ حسین محمدیزاده در آپارات:
https://www.aparat.com/ARMG_Studies
Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
رواقی گری به چه دردِ ما میخورد؟!👆
======================
روزگار غریبی است این روزها! روزهای خیلی سختی است در همهی عمر کوتاهِ صاحب این قلم و خیلیهای دیگر. خیلی سختتر از روزگار شاملویی که گفت:
"روزگار غریبی است نازنین!"
اما ببین ما چه جان سختبودهایم که باز هم تاب میآوریم و سازگاری میکنیم. آنان که به نانِ شبِشان و داروی دردشان محتاجاند جان سختی میکنند؛ آنانی هم که دست شان به دهانشان میرسد، و از دردِ دیگران به خود میپیچند، بازهم جان سختاند که هنوز هم نفس میکشند.
این جانسختان! این ملتِ "نجیب!" بالاخره باید نفس بکشد.
اما چطور؟
اینجاست که نوبتِ راهِ حلها میرسد و کلاهبرداران، شیادان، شعبدهبازان، سیاستبازان، مرادها و مرشدها با رداهای کهنه و مدرن، بر روی فرش یا در پشت تریبون، در شکلِ سنتی یا فکلیِ سهتیغه، به هیئتِ حکیموار، یا به صورتِ سلبریتیهای مدرن پیدایشان میشود (یعنی همان اشخاصی که پیشتر با صفات مشهور، شهیر، شهرهٔ خاص و عام، انگشتنما، گاو پیشانی سفید، لتهٔ حیض، کفر ابلیس و غیره شناخته میشدند)؛ نوبتِ کسانی میشود که قرار است ما را با وِردی که به گوشمان میخوانند یا کلیدی که یواشکی یا همگانی، به ما میدهند، از سختیها نجات بدهند.
ابزارهای اینان همه ادعاست و ادعای کشف، اما فقط از نوع خیلی بزرگاش و بیهیچ سند و مدرک و استدلالِ بزرگ و قابلِ قبولِ عینی و/یا علمی. در اولین قدم، ازچیزی یا چیزهایی خبر میدهند که در آنطرفِ حس و ادراک و شهودِ عینی و استدلال است. مثلا میگویند "همه میدانیم که ... " و در همینجا، ادعای بزرگ کشف خود را مطرح میکنند.
اینها ممکن است سوء استفاده کنند از رای من، از ایمان من، از اندیشهی من، از شبهعلم، از چاکرا، از یوگا، از مدیتیشن، از قانونِ جذب، از عرفان کوانتومی، از عرفان ایرانی، از عرقان اسلامی، از عرفان شرقی، عرفان سرخپوستی و عرفانهای فوقِ مدرن تا "سرِ من بتراشند." و یک تا صد کلیدِ خوشبختی را مجانی در دستام بگذارند.
رواقیگری اما، اصلا بر ادعایی سوار نیست. رواقیگری اما فرقه نیست و قرار نیست با یک وِرد یا چند توصیه، کلیدِ زندگی را به تو هدیه کند.
رواقیگری هزینه را به دوش اراده و تصمیم به تغییرِ نگرشِ خردمندانهی خودت میگذارد.
رواقیگری، از مهارتهای زندگی صحبت میکند که فراموششان کردهایم. هیچ مربی و استاد و مراد و مرشد و رهبری نمی خواهد. هیچ ادعایِ گزافی در بارهی طبیعت بشر یا نیروهای عاملِ نامشهود و عجیب و غریب در دور و بر بشر نمیکند. هیچ پیشفرض و پیشگویی در بارهی ازل و ابد بشر ندارد. مدعی نمیشود که چیزی بیشتر از تو میداند. فقط و فقط، راههای سرانگشتیِ کنار آمدنِ فعال با اوضاع، و در عینِ حال تلاش برای بهبودِ حالِ خود و دیگران و عمل به خیر را تشریح میکند.
مثلا این که:
- همیشه و در همهحال، و در بهترین اوضاعِ روزگار، آمادهی پذیرشِ بدترین اوضاعِ روزگارمان باشیم.
- همیشه و در همهحال، و در بهترین اوضاعِ روزگار، آمادهی پذیرشِ بدترین اوضاعِ هم باشیم؛
- همیشه طرفِ اعتدال در "خوشی یا ناخوشی" را بگیریم، نه سرمستِ دیوانه شویم و نه جزع و فزع کنیم،
- اساسِ همهی امور را –چنان که هست– بر "ناپایندگی" بگذاریم. یعنی هم من میروم و هم آنانکه مرا در قبر میگذارند و در همان موقع فکر میکنند که فقط من رفتهام و همهی دنیا را برای آنان باقی گذاشتهام تا خووب در آن بچرخند، و هم آنانکه همانها را هم در قبر میگذارند؛
- با عملِ خیر –هر خیری که عقلِمان تعیین میکند– شادی و آرامش و امید بخریم.
اینها هیچ کدام ادعاهایی نیستند که نیاز به استدلال و شاهد داشتهباشند، بلکه به محض تصور، بر ما ثابت میشوند. یعنی همیشه با چشممان دیدهایم که در بهترین شرایط، هوای آفتابی و خوشِ زندگی، یک دفعه تیره و تار و ابری و طوفانی میشود و همهی اوضاع را بههم میریزد. پس میتوان خود را آماده نگهداشت تا با ضربهی درد، از پا در نیاییم.
جالب اینکه همین چهار مورد را دانشِ بهداشتِ روانِ امروزی به همه نیازمندانِ بالینی توصیه میکند.
در فرستهی بالا، کاری از "مدرسهی زندگی" می بینیم در آشنایی با رواقیگری در زندگیِ عادی. "مدرسهی زندگی" تا حالا که دیدهایم نعمتی بوده در این اینترنتِ بیسر و سامان. بهتر است آموزشهایش را جدی بگیریم.
این ویدئو و ویدئوهای بعدیِ رواقیگری، و تعدادی ویدئوی دیگر به همت حسینِ محمدیزاده به فارسی ترجمه شدهاند.
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3900
کارهای بیشترِ حسین محمدیزاده در آپارات:
https://www.aparat.com/ARMG_Studies
======================
روزگار غریبی است این روزها! روزهای خیلی سختی است در همهی عمر کوتاهِ صاحب این قلم و خیلیهای دیگر. خیلی سختتر از روزگار شاملویی که گفت:
"روزگار غریبی است نازنین!"
اما ببین ما چه جان سختبودهایم که باز هم تاب میآوریم و سازگاری میکنیم. آنان که به نانِ شبِشان و داروی دردشان محتاجاند جان سختی میکنند؛ آنانی هم که دست شان به دهانشان میرسد، و از دردِ دیگران به خود میپیچند، بازهم جان سختاند که هنوز هم نفس میکشند.
این جانسختان! این ملتِ "نجیب!" بالاخره باید نفس بکشد.
اما چطور؟
اینجاست که نوبتِ راهِ حلها میرسد و کلاهبرداران، شیادان، شعبدهبازان، سیاستبازان، مرادها و مرشدها با رداهای کهنه و مدرن، بر روی فرش یا در پشت تریبون، در شکلِ سنتی یا فکلیِ سهتیغه، به هیئتِ حکیموار، یا به صورتِ سلبریتیهای مدرن پیدایشان میشود (یعنی همان اشخاصی که پیشتر با صفات مشهور، شهیر، شهرهٔ خاص و عام، انگشتنما، گاو پیشانی سفید، لتهٔ حیض، کفر ابلیس و غیره شناخته میشدند)؛ نوبتِ کسانی میشود که قرار است ما را با وِردی که به گوشمان میخوانند یا کلیدی که یواشکی یا همگانی، به ما میدهند، از سختیها نجات بدهند.
ابزارهای اینان همه ادعاست و ادعای کشف، اما فقط از نوع خیلی بزرگاش و بیهیچ سند و مدرک و استدلالِ بزرگ و قابلِ قبولِ عینی و/یا علمی. در اولین قدم، ازچیزی یا چیزهایی خبر میدهند که در آنطرفِ حس و ادراک و شهودِ عینی و استدلال است. مثلا میگویند "همه میدانیم که ... " و در همینجا، ادعای بزرگ کشف خود را مطرح میکنند.
اینها ممکن است سوء استفاده کنند از رای من، از ایمان من، از اندیشهی من، از شبهعلم، از چاکرا، از یوگا، از مدیتیشن، از قانونِ جذب، از عرفان کوانتومی، از عرفان ایرانی، از عرقان اسلامی، از عرفان شرقی، عرفان سرخپوستی و عرفانهای فوقِ مدرن تا "سرِ من بتراشند." و یک تا صد کلیدِ خوشبختی را مجانی در دستام بگذارند.
رواقیگری اما، اصلا بر ادعایی سوار نیست. رواقیگری اما فرقه نیست و قرار نیست با یک وِرد یا چند توصیه، کلیدِ زندگی را به تو هدیه کند.
رواقیگری هزینه را به دوش اراده و تصمیم به تغییرِ نگرشِ خردمندانهی خودت میگذارد.
رواقیگری، از مهارتهای زندگی صحبت میکند که فراموششان کردهایم. هیچ مربی و استاد و مراد و مرشد و رهبری نمی خواهد. هیچ ادعایِ گزافی در بارهی طبیعت بشر یا نیروهای عاملِ نامشهود و عجیب و غریب در دور و بر بشر نمیکند. هیچ پیشفرض و پیشگویی در بارهی ازل و ابد بشر ندارد. مدعی نمیشود که چیزی بیشتر از تو میداند. فقط و فقط، راههای سرانگشتیِ کنار آمدنِ فعال با اوضاع، و در عینِ حال تلاش برای بهبودِ حالِ خود و دیگران و عمل به خیر را تشریح میکند.
مثلا این که:
- همیشه و در همهحال، و در بهترین اوضاعِ روزگار، آمادهی پذیرشِ بدترین اوضاعِ روزگارمان باشیم.
- همیشه و در همهحال، و در بهترین اوضاعِ روزگار، آمادهی پذیرشِ بدترین اوضاعِ هم باشیم؛
- همیشه طرفِ اعتدال در "خوشی یا ناخوشی" را بگیریم، نه سرمستِ دیوانه شویم و نه جزع و فزع کنیم،
- اساسِ همهی امور را –چنان که هست– بر "ناپایندگی" بگذاریم. یعنی هم من میروم و هم آنانکه مرا در قبر میگذارند و در همان موقع فکر میکنند که فقط من رفتهام و همهی دنیا را برای آنان باقی گذاشتهام تا خووب در آن بچرخند، و هم آنانکه همانها را هم در قبر میگذارند؛
- با عملِ خیر –هر خیری که عقلِمان تعیین میکند– شادی و آرامش و امید بخریم.
اینها هیچ کدام ادعاهایی نیستند که نیاز به استدلال و شاهد داشتهباشند، بلکه به محض تصور، بر ما ثابت میشوند. یعنی همیشه با چشممان دیدهایم که در بهترین شرایط، هوای آفتابی و خوشِ زندگی، یک دفعه تیره و تار و ابری و طوفانی میشود و همهی اوضاع را بههم میریزد. پس میتوان خود را آماده نگهداشت تا با ضربهی درد، از پا در نیاییم.
جالب اینکه همین چهار مورد را دانشِ بهداشتِ روانِ امروزی به همه نیازمندانِ بالینی توصیه میکند.
در فرستهی بالا، کاری از "مدرسهی زندگی" می بینیم در آشنایی با رواقیگری در زندگیِ عادی. "مدرسهی زندگی" تا حالا که دیدهایم نعمتی بوده در این اینترنتِ بیسر و سامان. بهتر است آموزشهایش را جدی بگیریم.
این ویدئو و ویدئوهای بعدیِ رواقیگری، و تعدادی ویدئوی دیگر به همت حسینِ محمدیزاده به فارسی ترجمه شدهاند.
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3900
کارهای بیشترِ حسین محمدیزاده در آپارات:
https://www.aparat.com/ARMG_Studies
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
🎥 فلسفهی رواقی – از مجموعهی TED-Ed
✍️ حسین محمدیزاده
🔅 همانگونه که ویلیام اروین نوشته است «فلسفه زندگی رواقی ممکن است قدیمی باشد، اما ارزش آن را دارد که هر انسان مدرنی که طالب یک زندگی معنادار و رضایتبخش است - یعنی طالب یک زندگی خوب است، آن را از نظر…
✍️ حسین محمدیزاده
🔅 همانگونه که ویلیام اروین نوشته است «فلسفه زندگی رواقی ممکن است قدیمی باشد، اما ارزش آن را دارد که هر انسان مدرنی که طالب یک زندگی معنادار و رضایتبخش است - یعنی طالب یک زندگی خوب است، آن را از نظر…
Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
ترجمان | علوم انسانی و ترجمه
با آشغال جمعکردن از ساحل، محیطزیست نجات پیدا نمیکند
«فعال محیطزیست» کیست؟ کسی که پلاستیکبهدست میرود توی ساحل و جنگل، و آشغال جمع میکند؟ یا فردی که از خانه با خودش ظرف به بازار میبرد تا از پلاستیک استفاده نکند؟ یا آنکه دائماً به مردم دربارۀ خطرات زیستمحیطی هشدار میدهد؟ اگر بدانیم…
Forwarded from گاه فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
یادش بخیر گاردین!
سال 56 بود، گزارش هایش را دفعاتی در نسخه ی کاغذی اش، در باره ی ایرانِ در «آستانه ی دروازه های گل و گشاد تمدن بزرگ» خواندیم که خبر از زلزله ای احتمالی می داد!
قابل اعتماد نسبی بود و هنوز هم هست.
بعضی اسم ها کمی آبروی نسبی دارند، و بر خلاف این ولایت گل و بلبل، که خاک اش سست است و هیچ چیز ریشه سفت نمی کند، این اسم های با آبرو دوام هم میآورند (مثلا همین گاردین، 197 سالِ ناقابل). امروز هم اگر قضاوت نسبتا خوب بخواهی، باید اول به سراغ همین آبرومندان بروی.
نوشته ی گاردین 👆، می خواهد «خورده کاری» در کنشگری و محیط زیست را برای مان شناسایی کند.
ای کاش ما هم چنین تعمقاتی و چنین ساختارهای ماندگاری داشتیم.
آیا می شود شاهدشان باشیم؟!
==============
لینک به اولِ اولِ این کانال:
t.me/gahferestghkeshani/5
لینک به چند روز قبل:
t.me/gahferestghkeshani/3850
سال 56 بود، گزارش هایش را دفعاتی در نسخه ی کاغذی اش، در باره ی ایرانِ در «آستانه ی دروازه های گل و گشاد تمدن بزرگ» خواندیم که خبر از زلزله ای احتمالی می داد!
قابل اعتماد نسبی بود و هنوز هم هست.
بعضی اسم ها کمی آبروی نسبی دارند، و بر خلاف این ولایت گل و بلبل، که خاک اش سست است و هیچ چیز ریشه سفت نمی کند، این اسم های با آبرو دوام هم میآورند (مثلا همین گاردین، 197 سالِ ناقابل). امروز هم اگر قضاوت نسبتا خوب بخواهی، باید اول به سراغ همین آبرومندان بروی.
نوشته ی گاردین 👆، می خواهد «خورده کاری» در کنشگری و محیط زیست را برای مان شناسایی کند.
ای کاش ما هم چنین تعمقاتی و چنین ساختارهای ماندگاری داشتیم.
آیا می شود شاهدشان باشیم؟!
==============
لینک به اولِ اولِ این کانال:
t.me/gahferestghkeshani/5
لینک به چند روز قبل:
t.me/gahferestghkeshani/3850
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
https://www.couchsurfing.com/events/iran-water-event
تاملی بر یک بومروستا در اسپانیا👆
دو آدرس بالا کمی از چندوچونِ یک بوم روستای اروپایی را در اسپانیا برایمان شرح میدهند.
برای آشنایی با کِردوکارِ عمومیِ بومروستاها لازم است نمونههای موفق و ناموفقشان را بشناسیم. نقاط ضعف و قوتشان را ببینیم و باز هم تامل کنیم که چگونه میتوان از هجومِ هاویهی شهرِ جهنمیِ جهان سومیِ خاورمیانهای کاست.
این نمونه هم مثل هر تجربه ای خوب و بد می تواند داشته باشد.
چند مورد از اولین گرایشمندیهایی که در جماعاتِ هدفمند میتواند پیش بیاید، نگاهِ آرمانشهریِ مطلقنگر یا گرایشات فرقهای یا عرفانهای شرقی یا توسل به رفتارهای ناشی از گرایشاتِ شِبه-علمی است.
در حالی که اساسِ حرکت به سمت تاسیس بومروستاها یا بهسازیِ روستاهای موجود با الگوی بومروستایی، عینیتهای عملی است که برای هر اندیشه و سلیقه و مکتب و مذهبی و قومیتی و سیاستی و اقتصادی، میتواند ملموس باشد، همه ی این مرزها را پشت سر بگذارد و فقط به تامینِ رفاه نسبی، آرامش نسبی، امید نبسبی و شادمانی و شادکامیِ نسبیِ اعضا و همسایهگان چشم بدوزد، بی آنکه به دنبال تمایزطلبی هویتی بوده و یا گرایش متفاوتی از جماعات همسایه اش در غیر این موارد داشته باشد.
معنای دیگر این کلام این است که بوم روستاهای نو، از شهرت ایدئولوژیک یا فرقه ای یا مناسکی و هویتی باید بهدور باشند.
جماعتهایی هدفمند با اهدافی قابل قبول برای همهی آدم های روی زمین! (هر چند که بیشتر آن آدمها قدرت و جراتِ کندهشدن از زندگیِ هاویهای شهری را نداشته باشند.)
حال باید دید درهمین نمونهی بالا هم آیا از این موارد چیزی دیده میشود یا نه.👆
دو آدرس بالا کمی از چندوچونِ یک بوم روستای اروپایی را در اسپانیا برایمان شرح میدهند.
برای آشنایی با کِردوکارِ عمومیِ بومروستاها لازم است نمونههای موفق و ناموفقشان را بشناسیم. نقاط ضعف و قوتشان را ببینیم و باز هم تامل کنیم که چگونه میتوان از هجومِ هاویهی شهرِ جهنمیِ جهان سومیِ خاورمیانهای کاست.
این نمونه هم مثل هر تجربه ای خوب و بد می تواند داشته باشد.
چند مورد از اولین گرایشمندیهایی که در جماعاتِ هدفمند میتواند پیش بیاید، نگاهِ آرمانشهریِ مطلقنگر یا گرایشات فرقهای یا عرفانهای شرقی یا توسل به رفتارهای ناشی از گرایشاتِ شِبه-علمی است.
در حالی که اساسِ حرکت به سمت تاسیس بومروستاها یا بهسازیِ روستاهای موجود با الگوی بومروستایی، عینیتهای عملی است که برای هر اندیشه و سلیقه و مکتب و مذهبی و قومیتی و سیاستی و اقتصادی، میتواند ملموس باشد، همه ی این مرزها را پشت سر بگذارد و فقط به تامینِ رفاه نسبی، آرامش نسبی، امید نبسبی و شادمانی و شادکامیِ نسبیِ اعضا و همسایهگان چشم بدوزد، بی آنکه به دنبال تمایزطلبی هویتی بوده و یا گرایش متفاوتی از جماعات همسایه اش در غیر این موارد داشته باشد.
معنای دیگر این کلام این است که بوم روستاهای نو، از شهرت ایدئولوژیک یا فرقه ای یا مناسکی و هویتی باید بهدور باشند.
جماعتهایی هدفمند با اهدافی قابل قبول برای همهی آدم های روی زمین! (هر چند که بیشتر آن آدمها قدرت و جراتِ کندهشدن از زندگیِ هاویهای شهری را نداشته باشند.)
حال باید دید درهمین نمونهی بالا هم آیا از این موارد چیزی دیده میشود یا نه.👆
آهستگی سادگی - غلامعلی کشانی
Audio
اکهارت تول و تکثیر بیمجوز فایل صوتی
=========================
شهریور ماه ۱۳۹۷، فایلهایی صوتی دراین کانال منتشر شد از کتابِ ارزندهی "سکون سخن میگوید"، اثر اکهارت تول. (اینجا)
بعد از چند روز، بانویی محترم تماس گرفتند. اشاره کردند که گویندهی این فایلهای صوتی هستند و خواستند که این کتابهای صوتی را که همین الان انتشارات حمیدا، در حال انتشار باقیِ شان است منتشر نکنم و نکنیم.
ضمن قبول خواستهی ایشان، برایم مشخص نشد که همین فایلهای فعلی را هم حذف کنم یا نه. پرسش کردم، اما جوابی دریافت نکردم. حالا لازم میدانم که خواستهی ایشان را در مورد همین کتاب هم اجرا کنم.
با توجه به خواستهی ایشان، دو فایل از ۱۰ تا فایل باقی میماند تا معرفیای باشد برای آن کتاب و باقیِ آنها را پاک میکنم.
از همهی مخاطبین دعوت میکنم به خریدِ این مجموعه صوتی و تاملِ عمیق در مطالبِ آن.
بحث مالکیت آثار معنوی، بحثی است دامنهدار و هنوز ناتمام. اما وقتی تولیدکننده محترم، ابراز نارضایتی کند از انتشارِ مورد یا مواردی خاص، هیچ راهی نیست جز جلبِ رضایت ایشان.
خود این کمترین، تا بهحال کارهایم را اول در اینترنت گذاشتهام و بعدا بهچاپ رساندهام. برای من، پیامرسانی درجهی اول اهمیت را داشتهاست، و باقیِ قضایا اصلا مطرح نبوده.
در سرزمینی که کتاب و کتابفروشی و کتابخوانی، در آمایشِ سرزمینی اصلا بهحساب نمیآید، و به جایاش تا دلت بخواهد به گسترش و تکثیرِ "شاپینگمالسازی"، "برجسازی"، "نهضتِ آسفالت و خیابانکشی و خودروفروشی"، "شکمسراسازی"، "هایپرمارکتسازی"، "داروخانهسازی"، "داروخانهی گیاهی" و ... پرداخته میشود، درستتر آن است که از همین صنعتِ نشرِ در حالِ موت حمایت کرد، مخصوصا با خرید و هدیهدادن کتابِ کاغذی و صوتی.
=========================
شهریور ماه ۱۳۹۷، فایلهایی صوتی دراین کانال منتشر شد از کتابِ ارزندهی "سکون سخن میگوید"، اثر اکهارت تول. (اینجا)
بعد از چند روز، بانویی محترم تماس گرفتند. اشاره کردند که گویندهی این فایلهای صوتی هستند و خواستند که این کتابهای صوتی را که همین الان انتشارات حمیدا، در حال انتشار باقیِ شان است منتشر نکنم و نکنیم.
ضمن قبول خواستهی ایشان، برایم مشخص نشد که همین فایلهای فعلی را هم حذف کنم یا نه. پرسش کردم، اما جوابی دریافت نکردم. حالا لازم میدانم که خواستهی ایشان را در مورد همین کتاب هم اجرا کنم.
با توجه به خواستهی ایشان، دو فایل از ۱۰ تا فایل باقی میماند تا معرفیای باشد برای آن کتاب و باقیِ آنها را پاک میکنم.
از همهی مخاطبین دعوت میکنم به خریدِ این مجموعه صوتی و تاملِ عمیق در مطالبِ آن.
بحث مالکیت آثار معنوی، بحثی است دامنهدار و هنوز ناتمام. اما وقتی تولیدکننده محترم، ابراز نارضایتی کند از انتشارِ مورد یا مواردی خاص، هیچ راهی نیست جز جلبِ رضایت ایشان.
خود این کمترین، تا بهحال کارهایم را اول در اینترنت گذاشتهام و بعدا بهچاپ رساندهام. برای من، پیامرسانی درجهی اول اهمیت را داشتهاست، و باقیِ قضایا اصلا مطرح نبوده.
در سرزمینی که کتاب و کتابفروشی و کتابخوانی، در آمایشِ سرزمینی اصلا بهحساب نمیآید، و به جایاش تا دلت بخواهد به گسترش و تکثیرِ "شاپینگمالسازی"، "برجسازی"، "نهضتِ آسفالت و خیابانکشی و خودروفروشی"، "شکمسراسازی"، "هایپرمارکتسازی"، "داروخانهسازی"، "داروخانهی گیاهی" و ... پرداخته میشود، درستتر آن است که از همین صنعتِ نشرِ در حالِ موت حمایت کرد، مخصوصا با خرید و هدیهدادن کتابِ کاغذی و صوتی.
Telegram
آهستگی سادگی
از روزنامهی گاردین.👆
مقالهای تاملبرانگیز در بارهی شیوهی زیستن که کاملا به سادهزیستی مربوط میشود.
کامنت این کمترین در زیر متن، می خواهد وجه دیگری از بحث را روشن کند.
مقالهای تاملبرانگیز در بارهی شیوهی زیستن که کاملا به سادهزیستی مربوط میشود.
کامنت این کمترین در زیر متن، می خواهد وجه دیگری از بحث را روشن کند.