آخرین خبر پیرامون وضعیت بازداشت خانم #سارا_سیاهپور، فعال صنفی معلمان تهران و البرز
بر اساس اخبار منتشرشده، روز یکشنبه ۶ شهریور ماه، با مراجعه ی مجدد خانواده سیاهپور، به شعبه ی سوم دادسرای اوین، مادر ایشا خانم پری زراسوند, موفق به دیداری کوتاه با #سارا_سیاهپور شد.
در این دیدار خانم #سارا_سیاهپور، همچنان محکم و با روحیه ای قوی بر شفاف و برحق بودن فعالیت های صنفی و قانونی خود و تمامی همکاران تاکید داشته و اعلام کرد که در بازداشت ثارالله سپاه است. هنوز علت دستگیری این فعال صنفی معلمان مشخص نیست.
لینک عضویت کانال
با ما همراه باشید در آخرین خبرهای مبارزات مردم ایران.
https://t.me/Rednews5
#خبرسرخ
✌️🚩🚩🚩🚩🚩🚩✌️
بر اساس اخبار منتشرشده، روز یکشنبه ۶ شهریور ماه، با مراجعه ی مجدد خانواده سیاهپور، به شعبه ی سوم دادسرای اوین، مادر ایشا خانم پری زراسوند, موفق به دیداری کوتاه با #سارا_سیاهپور شد.
در این دیدار خانم #سارا_سیاهپور، همچنان محکم و با روحیه ای قوی بر شفاف و برحق بودن فعالیت های صنفی و قانونی خود و تمامی همکاران تاکید داشته و اعلام کرد که در بازداشت ثارالله سپاه است. هنوز علت دستگیری این فعال صنفی معلمان مشخص نیست.
لینک عضویت کانال
با ما همراه باشید در آخرین خبرهای مبارزات مردم ایران.
https://t.me/Rednews5
#خبرسرخ
✌️🚩🚩🚩🚩🚩🚩✌️
🔴 هشتمین روز بازداشت و بلاتکلیفی وضعیت #سارا_سیاهپور
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر میافشانم
من اینجا روزی آخر از ستيغ کوه چون خورشید ، سرود فتح میخوانم
و میدانم تو روزی باز خواهی گشت
📌 معلمان زندانی
#رسول_بداقی
#جعفر_ابراهیمی
#محمد_حبیبی
#سارا_سیاه_پور
#ناهید_شیرپیشه
#مهدی_فتحی
#ناهید_فتحعلیان
#زینب_همرنگ
#معصومه_عسکری
#اسماعیل_عبدی
#هاشم_خواستار
#جواد_لعل_محمدی
#محمدحسین_سپهری
صدایشان باشیم
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
لینک عضویت کانال
با ما همراه باشید در آخرین خبرهای مبارزات مردم ایران.
https://t.me/Rednews5
#خبرسرخ
✌️🚩🚩🚩🚩🚩🚩✌️
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر میافشانم
من اینجا روزی آخر از ستيغ کوه چون خورشید ، سرود فتح میخوانم
و میدانم تو روزی باز خواهی گشت
📌 معلمان زندانی
#رسول_بداقی
#جعفر_ابراهیمی
#محمد_حبیبی
#سارا_سیاه_پور
#ناهید_شیرپیشه
#مهدی_فتحی
#ناهید_فتحعلیان
#زینب_همرنگ
#معصومه_عسکری
#اسماعیل_عبدی
#هاشم_خواستار
#جواد_لعل_محمدی
#محمدحسین_سپهری
صدایشان باشیم
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
لینک عضویت کانال
با ما همراه باشید در آخرین خبرهای مبارزات مردم ایران.
https://t.me/Rednews5
#خبرسرخ
✌️🚩🚩🚩🚩🚩🚩✌️
🔴آهی که کلوخ شبلی از نهاد حلاج برآورد
برای #سارا_سیاهپور (رفیق جونی)
کمتر فعال صنفی است که او را نشناسد
چون نخلستان جنوب استوار
همچو دریا زلال
مهربانیش نشان از روحیه مردمان حاشیه زاگرس دارد
بارها اسیر پرونده سازی های نخ نمای کپی شده برای تمامی فعالین می شد اما هر بار صداقت و قانونمداری او ذرهای وجدان انسانی بجا مانده در گوشهی وجود قضات را به خروش می آورد و قلم آنها را از محکوم کردنش ناتوان می نمود .
تا اینکه دشمنان قسم خورده دانایی و مهربانی و زیبایی اینبار پرونده اش را راهی اتاق قاضی نمودند که پرده تاریکی گسترده در آن ، نور آفتاب وجود چنین انسانی نیز سد راه می شد .
بعد از جلسه دادگاه با لبخند مهربانانه ای که همه ی ما از آن چشمه ی جوشان ، آبی بر آتش درون زده و مصمم به ادامهی راه شده ایم ، گفت : انچنان بی پایه بودن اتهامات مشهود بود که بعید میدانم قاضی صلواتی با آن پیشینه برای این کیفرخواست حکمی صادر کند .
این خوشبینی ، نشانه زلالی روحیه ایلیاتی بجا مانده از پیشینیان در وجود او بود
اما کمتر از یک هفته بعد اشد حکم کیفرخواست صادره یعنی شش سال حبس تعزیری به وی ابلاغ شد .
شاید انتظار این بود که عصبانی و یا غمگین شود .
اما به آرامی گفت : رفیق جان این حکم برای من قابل پیش بینی بود و من نگران این حکم نیستم زیرا پیش از من بسیارانی از این اتاق حکم گرفته اند
زینب ، مریم ، گلرخ و..... شایدم فرزاد !!
و یقین دارم روزی این اتاق موزه عبرت می شود .
حکم در دادگاه تجدید نظر عینا تایید شد
اما دختر حاشیهی جنوبی زاگرس خم به ابرو نیاورد انچنان که زنان لَرده و یا بی بی مریم ها در برابر ظلم نه تنها قد خم نکردند بلکه استوار ، پرچم دار و صف شکن میدان مبارزه شدند .
تا اینکه در روزهایی که او با نافرمانی مدنی در قبال حکم حبس آمادهی اجرا ، درس مقاومت به ما می داد ، خبر حکم اخراج دائم از کار ایشان توسط دادگاه اداری به او ابلاغ شد .
هیچگاه او را اینچنین ساکت ندیده بودم
تلاش کردم از هر دری سخنم بگویم شاید زبان وا کند تا بدانم به چه می اندیشد.
تا اینکه با
صدایی که آرام تر از همیشه بود و لبخند همیشگی بهمراه نداشت
اما بدون لرزش و همچنان استوار گفت : طناب دار خلیفه عباسی و سنگ جماعت اجیر شده انچنان بر حلاج گران نیامد که کلوخ شبلی آه از نهادش بلند کرد !
گرچه این ناخلف تبر از نسل ما نیست اما دریغ که مردمان شهر او را از جنس ما می بینند .
این قضاتی که امروز حکم جدایی من از کودکان و نوجوانان صادر کرده اند کودکانی که دیدارشان «خون نشیط و زندهی و بیدار» به رگهایم تزریق می نمود ، تا گامهایم برای رسیدن به فردا استوار بمانند،
مردم شهر این قضات را از جنس ما میدانند و معلم خطابشان می کنند !
آری این قضات روزی معلم بوده اند و به همین دلیل میدانند برای از پای درآوردن من زندان کافی نیست بلکه با قطع ارتباط من با کودکان ( دانش آموزان) راه هوای تازهی زندگی بر من ببندند .
اما انجنان که شنیدهام بسیاری از دختران و دخترکان در پشت آن دیوارهای بلند زندان در حبس می باشند
شاید انها در آن دخمه تنهایند و گردش چرخ مرا به انجا پرتاب کرده تا زیستن با انها در آن تاریکخانه تجربه کنم و عمر بر «باد سبک سیر سوار» بیش از این بیهوده از دست ندهم
رفیق جان من #معلم_میمانم
انچنان که محمود و جعفر و اسماعیل و مهدی و رسول و حسین و ....معلم ماندند
او حرف می زد و من با ساز مشقیم شروع به نواختن و زمزمه کردم
جوانه میزنم
به رویِ زخمِ بر تنم
فقط به حکم بودنم
که من زنم، زنم، زنم
چو هم صدا شویم و
پابهپایِ هم رویم و
دست به دستِ هم دهیم و
از ستم رها شویم
جهانِ دیگری
بسازیم از برابری
به همدلی و خواهری
جهانِ شاد و بهتری
نه سنگ و سارها
نه پایِ چوبِ دارها
نه گریههایِ بارها
نه ننگ و عار ها
جهانِ دیگری
بسازیم از برابری
به همدلی و خواهری
جهانِ شاد و بهتری»
✍️ ص . ح
برای #سارا_سیاهپور (رفیق جونی)
کمتر فعال صنفی است که او را نشناسد
چون نخلستان جنوب استوار
همچو دریا زلال
مهربانیش نشان از روحیه مردمان حاشیه زاگرس دارد
بارها اسیر پرونده سازی های نخ نمای کپی شده برای تمامی فعالین می شد اما هر بار صداقت و قانونمداری او ذرهای وجدان انسانی بجا مانده در گوشهی وجود قضات را به خروش می آورد و قلم آنها را از محکوم کردنش ناتوان می نمود .
تا اینکه دشمنان قسم خورده دانایی و مهربانی و زیبایی اینبار پرونده اش را راهی اتاق قاضی نمودند که پرده تاریکی گسترده در آن ، نور آفتاب وجود چنین انسانی نیز سد راه می شد .
بعد از جلسه دادگاه با لبخند مهربانانه ای که همه ی ما از آن چشمه ی جوشان ، آبی بر آتش درون زده و مصمم به ادامهی راه شده ایم ، گفت : انچنان بی پایه بودن اتهامات مشهود بود که بعید میدانم قاضی صلواتی با آن پیشینه برای این کیفرخواست حکمی صادر کند .
این خوشبینی ، نشانه زلالی روحیه ایلیاتی بجا مانده از پیشینیان در وجود او بود
اما کمتر از یک هفته بعد اشد حکم کیفرخواست صادره یعنی شش سال حبس تعزیری به وی ابلاغ شد .
شاید انتظار این بود که عصبانی و یا غمگین شود .
اما به آرامی گفت : رفیق جان این حکم برای من قابل پیش بینی بود و من نگران این حکم نیستم زیرا پیش از من بسیارانی از این اتاق حکم گرفته اند
زینب ، مریم ، گلرخ و..... شایدم فرزاد !!
و یقین دارم روزی این اتاق موزه عبرت می شود .
حکم در دادگاه تجدید نظر عینا تایید شد
اما دختر حاشیهی جنوبی زاگرس خم به ابرو نیاورد انچنان که زنان لَرده و یا بی بی مریم ها در برابر ظلم نه تنها قد خم نکردند بلکه استوار ، پرچم دار و صف شکن میدان مبارزه شدند .
تا اینکه در روزهایی که او با نافرمانی مدنی در قبال حکم حبس آمادهی اجرا ، درس مقاومت به ما می داد ، خبر حکم اخراج دائم از کار ایشان توسط دادگاه اداری به او ابلاغ شد .
هیچگاه او را اینچنین ساکت ندیده بودم
تلاش کردم از هر دری سخنم بگویم شاید زبان وا کند تا بدانم به چه می اندیشد.
تا اینکه با
صدایی که آرام تر از همیشه بود و لبخند همیشگی بهمراه نداشت
اما بدون لرزش و همچنان استوار گفت : طناب دار خلیفه عباسی و سنگ جماعت اجیر شده انچنان بر حلاج گران نیامد که کلوخ شبلی آه از نهادش بلند کرد !
گرچه این ناخلف تبر از نسل ما نیست اما دریغ که مردمان شهر او را از جنس ما می بینند .
این قضاتی که امروز حکم جدایی من از کودکان و نوجوانان صادر کرده اند کودکانی که دیدارشان «خون نشیط و زندهی و بیدار» به رگهایم تزریق می نمود ، تا گامهایم برای رسیدن به فردا استوار بمانند،
مردم شهر این قضات را از جنس ما میدانند و معلم خطابشان می کنند !
آری این قضات روزی معلم بوده اند و به همین دلیل میدانند برای از پای درآوردن من زندان کافی نیست بلکه با قطع ارتباط من با کودکان ( دانش آموزان) راه هوای تازهی زندگی بر من ببندند .
اما انجنان که شنیدهام بسیاری از دختران و دخترکان در پشت آن دیوارهای بلند زندان در حبس می باشند
شاید انها در آن دخمه تنهایند و گردش چرخ مرا به انجا پرتاب کرده تا زیستن با انها در آن تاریکخانه تجربه کنم و عمر بر «باد سبک سیر سوار» بیش از این بیهوده از دست ندهم
رفیق جان من #معلم_میمانم
انچنان که محمود و جعفر و اسماعیل و مهدی و رسول و حسین و ....معلم ماندند
او حرف می زد و من با ساز مشقیم شروع به نواختن و زمزمه کردم
جوانه میزنم
به رویِ زخمِ بر تنم
فقط به حکم بودنم
که من زنم، زنم، زنم
چو هم صدا شویم و
پابهپایِ هم رویم و
دست به دستِ هم دهیم و
از ستم رها شویم
جهانِ دیگری
بسازیم از برابری
به همدلی و خواهری
جهانِ شاد و بهتری
نه سنگ و سارها
نه پایِ چوبِ دارها
نه گریههایِ بارها
نه ننگ و عار ها
جهانِ دیگری
بسازیم از برابری
به همدلی و خواهری
جهانِ شاد و بهتری»
✍️ ص . ح