#رقص_برف
بر قامتش برف را ديدم
زانو زدم و بوسيدم
چه با شكوهست پايكوبی يمان در رقص برف
جشنواره ای از زيبائی و شكوه
بازيگوشی ابرها آغاز می شود . چون نشتن بر فراز كوه را دوست دارند .
گوئی آسمان را به زمين می دوزنند. اینجا آسمان نزديك است.
و فاصله ای وجود ندارد . حضور ابرها را حس می كنی و بر روی آنها راه می روی شوق پرواز بال هايت را باز می كند . ايستاده در اوج به اوج می رسی باد زوزه كشان زره های بلورين برف را به آسمان پرواز می دهد و شلاقش را بد بدنمان می كوبد و سيلی زنان صورت گرممان را نوازش می كند و از چهره مان مجسمه ای يخی می سازد . رقص برف و شوق رفتن تا رسيدن بر فرازش فاتحانه عشق ديدن قصه ی برف و زمستان است و بس #شعرکوهستان #حمیدرضاثابتی
@koohiran ☑️
بر قامتش برف را ديدم
زانو زدم و بوسيدم
چه با شكوهست پايكوبی يمان در رقص برف
جشنواره ای از زيبائی و شكوه
بازيگوشی ابرها آغاز می شود . چون نشتن بر فراز كوه را دوست دارند .
گوئی آسمان را به زمين می دوزنند. اینجا آسمان نزديك است.
و فاصله ای وجود ندارد . حضور ابرها را حس می كنی و بر روی آنها راه می روی شوق پرواز بال هايت را باز می كند . ايستاده در اوج به اوج می رسی باد زوزه كشان زره های بلورين برف را به آسمان پرواز می دهد و شلاقش را بد بدنمان می كوبد و سيلی زنان صورت گرممان را نوازش می كند و از چهره مان مجسمه ای يخی می سازد . رقص برف و شوق رفتن تا رسيدن بر فرازش فاتحانه عشق ديدن قصه ی برف و زمستان است و بس #شعرکوهستان #حمیدرضاثابتی
@koohiran ☑️
#کوه كوه به من میگی راز زندگی تو ....... داستان بزرگ پايندگی تـــو
نزديكی به آسمون دوستت دارند ......
چون تو پاكی سر رو فرشت می زارند سنگ صبور همه دلهـــــــا تويی ........ تو نجيبی تسكين غم ها تويی
نميگی به من به آبشار چی ميگی ....... به درخت های با هم يار چی میگی
داری از سركشی عقاب ميگی ......... يا سكوت بره ی بی تاب میگی
صدای آهــــو كه فريـــــاد میزنه........ از ترس شكارچی هی داد میزنه
شادی بزهای شيطون و میگی ....... يا غم آدم بی نـــــــون و میگی
تــــو مكان امـــــن بی پناه باشی .... پرده داری واســـــه بي گناه باشی
هر چقدر پا می خوری ساكت تری .... درس افتادگی ، مشق بهتــــری
میدونی وقتی رو تو پا می زارم ...... به عظمت تو ايمان میآرم
می بينم تو رو دلم آرام میشه ......... ديــــدن خلـــــوت تو آرامــــشه
تو نمــــــای كــــاملی از قدرتی ....... گوشـــه ای از رمز و راز خلقتی #شعرکوهستان #حمیدرضاثابتی
@koohiran ☑️
نزديكی به آسمون دوستت دارند ......
چون تو پاكی سر رو فرشت می زارند سنگ صبور همه دلهـــــــا تويی ........ تو نجيبی تسكين غم ها تويی
نميگی به من به آبشار چی ميگی ....... به درخت های با هم يار چی میگی
داری از سركشی عقاب ميگی ......... يا سكوت بره ی بی تاب میگی
صدای آهــــو كه فريـــــاد میزنه........ از ترس شكارچی هی داد میزنه
شادی بزهای شيطون و میگی ....... يا غم آدم بی نـــــــون و میگی
تــــو مكان امـــــن بی پناه باشی .... پرده داری واســـــه بي گناه باشی
هر چقدر پا می خوری ساكت تری .... درس افتادگی ، مشق بهتــــری
میدونی وقتی رو تو پا می زارم ...... به عظمت تو ايمان میآرم
می بينم تو رو دلم آرام میشه ......... ديــــدن خلـــــوت تو آرامــــشه
تو نمــــــای كــــاملی از قدرتی ....... گوشـــه ای از رمز و راز خلقتی #شعرکوهستان #حمیدرضاثابتی
@koohiran ☑️
#هم_غوشی
مثل هر جمعه سرازیر شدیم
از تو چال دور و زمین گیر شدیم
یال دوم به درون دره
همه فریاد کشیدند برهّ
گله ای برهّ ی خود کرده رها
او هراسان شده در دشت خدا
برهّ بود و غم تنهایی او
درّه بود و ره رهایی او
آه ای بره ی نازوزیبا
مادرت کرده برایت غوغا
برهّ تا مادر خود می بیند
بهر شیرش به دو پا می شیند
عشق با عشق هم آغوشی خواند
غمشان برد و فراموشی خواند......... #شعرکوهستان #حمیدرضاثابتی
@koohiran ☑️
مثل هر جمعه سرازیر شدیم
از تو چال دور و زمین گیر شدیم
یال دوم به درون دره
همه فریاد کشیدند برهّ
گله ای برهّ ی خود کرده رها
او هراسان شده در دشت خدا
برهّ بود و غم تنهایی او
درّه بود و ره رهایی او
آه ای بره ی نازوزیبا
مادرت کرده برایت غوغا
برهّ تا مادر خود می بیند
بهر شیرش به دو پا می شیند
عشق با عشق هم آغوشی خواند
غمشان برد و فراموشی خواند......... #شعرکوهستان #حمیدرضاثابتی
@koohiran ☑️