Forwarded from Saeed A.l
آهستگی...
ostad maLekian
Forwarded from مصطفی ملکیان
ادامه👇👇
✍راه های کم کردن ملال از زندگی
حال چگونه میتوانیم کاری کنیم که این سه علت ملال آور کمتر اتفاق بیافتد؟
1⃣ انتظار برنیامدنی از مطلوبمان نداشته باشیم.
باید انتظار معقول از امور داشته باشیم و وزن امور (sense of proportion) را بدانیم. گمان نکنیم که هر فعالیتی (ازدواج، چای خوردن و ...) چهها با ما میکند. توقع نداشته باشیم اشیا بیشتر از آنی که میتوانند به ما چیزی ببخشند، چیزی میبخشند.
2⃣ نگاه از نزدیک به امور داشته باشیم.
نگاه از دور امکان تکرار صحنه را افزایش می دهد اما در نگاه از نزدیک در هر نگاه جزیی را میبینیم و تا به تکرار برسیم مدتی طول میکشد. اگر یک نفر رو سوار هواپیما کنیم و به ارتفاع مشخصی ببریم که کل تهران رو ببینه، بار دوم هم او را به همون ارتفاع ببریم و بار سوم هم به همون ارتفاع برایش تکراری خواهد شد. اما اگر او را بار اول به ارتفاعی ببریم که یک سوم تهران را ببیند و بار دوم به همان ارتفاع ببریم که یک سوم بعدی تهران را ببیند و بار سوم یک سوم دیگر تهران، تا سه بار برایش تکراری نخواهد شد. اگر بار اول یک دهم تهران را نشانش بدهیم تا ده بار به تکرار نمیرسیم و ملال آور نخواهد شد.
3⃣ چیزها را ژرف ببینیم.
اگر درختی را از نقطهای در بالای آن برش بدهیم و سطح مقطعش را ببینیم و بار دوم نقطهای از تنهاش را برش بدهیم و همین طور پایینتر بیاییم، این نگاه در عمق است. از نزدیک که ببینیم در سطح، تنوع پیدا میکنیم و ژرف که ببینیم در عمق تنوع پیدا میکنیم.
تفاوت مورد 2 و 3، تفاوت aspect و perspective هست که جای دیگه باید توضیح داد. بخصوص در امور انسانی تشخیص قرب و عمق سخته.
4⃣ یادگیری را افزایش دهیم.
در یادگیری در مورد اشیا تنها به استفاده و عملکردشان اکتفا نکنیم، نگاه ابزاری نداشته باشیم بلکه برای پی بردن به درون امور کنجکاو باشیم. میتوان با یک قالی 30 سال خود را مشغول کنیم. یک باز از جنبه طراحی،یک بار از نظر نساجی و ... به سراغش برویم و این اطلاعات برای استفاده از قالی و روی قالی خوابیدن (جنبه عملکردی) سودی ندارد اما ملال را کاهش میدهد.
5⃣ آهستگی در مقابل شتابزدگی.
انسانهای شتابزده و عجول دستخوش ملال میشوند. اما آدم آهسته حضور قلب دارد. هر چه عجولانهتر زندگی کنیم تفاوتها و جنبههای منحصربفرد امور را کمتر درک میکنیم. خدا دو بار مثل هم تجلی نمیکند، هیچ دو پدیدهای شبیه هم نیست. عجله جنبه بدعت و نوظهوری اشیا و پدیدهها را میگیرد.
رولومی بنیانگذار روان درمان گری وجودی (اگزیستانسیالیسم) در اواخر عمر خود مبتلا به آلزایمر شد و به نقل از شاگردش، تعبیر او از آلزایمر این بود که هر کسی را که برای بار دوم میبینم انگار از نو میبینم.
سعی کنیم بدون ایتلا به آلزایمر جهان را نو به نو ببینیم.
6⃣ راههای نرفته را طی کنیم. ماجراجویی روانی ملال را کم میکند.
7⃣ به علم خود عمل کنیم. هر چه به مجاری عمل نزدیکتر شویم تنوع بیشتر میشود.
والسلام
🌂ُسخنرانی ملال
@mostafamalekian
✍راه های کم کردن ملال از زندگی
حال چگونه میتوانیم کاری کنیم که این سه علت ملال آور کمتر اتفاق بیافتد؟
1⃣ انتظار برنیامدنی از مطلوبمان نداشته باشیم.
باید انتظار معقول از امور داشته باشیم و وزن امور (sense of proportion) را بدانیم. گمان نکنیم که هر فعالیتی (ازدواج، چای خوردن و ...) چهها با ما میکند. توقع نداشته باشیم اشیا بیشتر از آنی که میتوانند به ما چیزی ببخشند، چیزی میبخشند.
2⃣ نگاه از نزدیک به امور داشته باشیم.
نگاه از دور امکان تکرار صحنه را افزایش می دهد اما در نگاه از نزدیک در هر نگاه جزیی را میبینیم و تا به تکرار برسیم مدتی طول میکشد. اگر یک نفر رو سوار هواپیما کنیم و به ارتفاع مشخصی ببریم که کل تهران رو ببینه، بار دوم هم او را به همون ارتفاع ببریم و بار سوم هم به همون ارتفاع برایش تکراری خواهد شد. اما اگر او را بار اول به ارتفاعی ببریم که یک سوم تهران را ببیند و بار دوم به همان ارتفاع ببریم که یک سوم بعدی تهران را ببیند و بار سوم یک سوم دیگر تهران، تا سه بار برایش تکراری نخواهد شد. اگر بار اول یک دهم تهران را نشانش بدهیم تا ده بار به تکرار نمیرسیم و ملال آور نخواهد شد.
3⃣ چیزها را ژرف ببینیم.
اگر درختی را از نقطهای در بالای آن برش بدهیم و سطح مقطعش را ببینیم و بار دوم نقطهای از تنهاش را برش بدهیم و همین طور پایینتر بیاییم، این نگاه در عمق است. از نزدیک که ببینیم در سطح، تنوع پیدا میکنیم و ژرف که ببینیم در عمق تنوع پیدا میکنیم.
تفاوت مورد 2 و 3، تفاوت aspect و perspective هست که جای دیگه باید توضیح داد. بخصوص در امور انسانی تشخیص قرب و عمق سخته.
4⃣ یادگیری را افزایش دهیم.
در یادگیری در مورد اشیا تنها به استفاده و عملکردشان اکتفا نکنیم، نگاه ابزاری نداشته باشیم بلکه برای پی بردن به درون امور کنجکاو باشیم. میتوان با یک قالی 30 سال خود را مشغول کنیم. یک باز از جنبه طراحی،یک بار از نظر نساجی و ... به سراغش برویم و این اطلاعات برای استفاده از قالی و روی قالی خوابیدن (جنبه عملکردی) سودی ندارد اما ملال را کاهش میدهد.
5⃣ آهستگی در مقابل شتابزدگی.
انسانهای شتابزده و عجول دستخوش ملال میشوند. اما آدم آهسته حضور قلب دارد. هر چه عجولانهتر زندگی کنیم تفاوتها و جنبههای منحصربفرد امور را کمتر درک میکنیم. خدا دو بار مثل هم تجلی نمیکند، هیچ دو پدیدهای شبیه هم نیست. عجله جنبه بدعت و نوظهوری اشیا و پدیدهها را میگیرد.
رولومی بنیانگذار روان درمان گری وجودی (اگزیستانسیالیسم) در اواخر عمر خود مبتلا به آلزایمر شد و به نقل از شاگردش، تعبیر او از آلزایمر این بود که هر کسی را که برای بار دوم میبینم انگار از نو میبینم.
سعی کنیم بدون ایتلا به آلزایمر جهان را نو به نو ببینیم.
6⃣ راههای نرفته را طی کنیم. ماجراجویی روانی ملال را کم میکند.
7⃣ به علم خود عمل کنیم. هر چه به مجاری عمل نزدیکتر شویم تنوع بیشتر میشود.
والسلام
🌂ُسخنرانی ملال
@mostafamalekian
Forwarded from مصطفی ملکیان
🌷🌷🌷آهستگی
اگر به شما بگویم که شخص فرزانهای در چین باستان زندگی میکرد، در ذهن شما انسانی آرام و با طمأنینه تداعی میشود، کسی که آهسته حرف میزند، حرف شما را قطع نمیکند، حرف خود را ناتمام رها نمیکند و دو کار در آنِ واحد انجام نمیدهد. شهود ما این است که انسان هر چه کاملتر میشود، آهستهکارتر و با طمأنینهی بیشتر زندگی میکند.
یکی از ویژگیهای انسان مدرن، متأسفانه، شتابزدگی است و خیلی از روانشناسان اجتماعی و جامعهشناسان به این موضع اشاره کردهاند. من توصیه میکنم رمان کوتاه «آهستگی» میلان کوندرا را مطالعه کنید. کوندرا در این رمان کوتاه، میخواهد نشان دهد که ما با شتابزدگیمان چگونه روان خود را تخریب میکنیم و در پیِ از دست دادن سلامت روانی، سلامت اخلاقیمان را هم از کف میدهیم.
پیتر برگر، جامعهشناس و روانشناس اجتماعی امریکایی که کتاب مهمی دربارهِ جامعهِ امروز دارد، یکی از فصلهای کتابش را به همین «آهستهکاری» اختصاص داده است.
یک مثال عرض کنم. صبح بیدار شدهاید و میخواهید سر کارتان بروید. دیرتان شده است و با شتاب همهی کارها را انجام میدهید. بعد که میخواهید به سراغ اتومبیلتان میبینید که سوئیچ ماشین را ندارید. بهرغم همهِی این شتابها و کارهای نیمجویده، برای اینکه سوئیچ ماشینتان را پیدا کنید ناگزیرید لحظاتی بایستید. آرام بگیرید و حتی چشمهایتان را ببندید. چون فقط در این حال تمرکز و آهستگی و طمأنینه است که میتوانید گمشدهتان را بیابید.
وقتی شتابزدگی داریم از خزینهی حافظهمان محرومیم. مثل این میماند که تمام ثروتمان را در اتاقی بگذاریم و کلید را گم کنیم. به یک معنا ثروتمندیم اما چون به ثروتمان دسترسی نداریم، در واقع، فقیریم. در شتابزدگی، فرد دسترسی خود را به نیروی استدلالگر، محفوظات و خاطرات خود از دست میدهد. برای اینکه این دسترسی را از دست ندهیم باید نوعی آهستهکاری یا طمأنینه را در رفتار و در گفتار داشته باشیم. به میزانی که آهستهکاریم تسلطمان بر خودمان بیشتر است.
زندگی امروزی، هر چه طمأنینه را از گفتار و کردارمان میگیرد، طمأنینه را از اندیشهی ما نیز میگیرد و دسترسی ما را به مجموع ثروتها و مواهب درونیمان کم میکند. عرفا میگفتند در تمام حرکاتتان باید نوعی سکون داشته باشید.
برای رسیدن به خود واقعی باید تمرکزمان روز به روز بیشتر شود. در هر آنی باید تمرکز، روی یک کار داشته باشیم. وقتی در آنِ واحد چند کار میکنیم یعنی تمرکز نداریم.
خانم سیمونوی، عارفه، دینشناس و فیلسوف فرانسوی، مقالهی کلاسیک و خیلی معروفی دارد با نام «تأملاتی درباره استفاده درست از تحصیلات در راستای عشق به خدا» که توسط آقای احسان مُمتَحن ترجمه شده و در شمارهی سوم فصلنامهی ناقد منتشر شده است. مقاله در بیان این موضوع است که ریاضیات چگونه میتواند ما را به خدا نزدیک کند. برادر سیمونوی «آندرهوی» یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرن بیستم بود و خود سیمونوی هم مدتها ریاضی میخواند و میخواست با برادرش رقابت کند. سیمونوی میگوید چون ریاضیات در میان علوم، بیشترین تمرکز را میطلبد، تمرین بسیار خوبی است برای نزدیک شدن هر چه بیشتر به خود واقعی و چون خودِ واقعی هر کسی، خداست، پس ریاضیات میتواند آدم را به خدا نزدیک کند. ریاضیات برای او نماد تمرکز در میان علوم است.
آهستهکاری در واقع یعنی در هر لحظه فقط در یک کار تمرکز داشته باشیم. لُبّ آهستهکاری، تمرکز است و تمرکز هر چه بیشتر شود، من به خود واقعی خودم بیشتر پی میبرم و از خودهای دروغین بیشتر رها میشوم و چون از نظر عارفان، خود واقعی همان خداست، شما با نزدیکشدن به خود واقعی، به خدا نزدیک میشوید.
🌼🌼🌼استاد ملکیان،12 آموزه مشترک عارفان
@mostafamalekian
اگر به شما بگویم که شخص فرزانهای در چین باستان زندگی میکرد، در ذهن شما انسانی آرام و با طمأنینه تداعی میشود، کسی که آهسته حرف میزند، حرف شما را قطع نمیکند، حرف خود را ناتمام رها نمیکند و دو کار در آنِ واحد انجام نمیدهد. شهود ما این است که انسان هر چه کاملتر میشود، آهستهکارتر و با طمأنینهی بیشتر زندگی میکند.
یکی از ویژگیهای انسان مدرن، متأسفانه، شتابزدگی است و خیلی از روانشناسان اجتماعی و جامعهشناسان به این موضع اشاره کردهاند. من توصیه میکنم رمان کوتاه «آهستگی» میلان کوندرا را مطالعه کنید. کوندرا در این رمان کوتاه، میخواهد نشان دهد که ما با شتابزدگیمان چگونه روان خود را تخریب میکنیم و در پیِ از دست دادن سلامت روانی، سلامت اخلاقیمان را هم از کف میدهیم.
پیتر برگر، جامعهشناس و روانشناس اجتماعی امریکایی که کتاب مهمی دربارهِ جامعهِ امروز دارد، یکی از فصلهای کتابش را به همین «آهستهکاری» اختصاص داده است.
یک مثال عرض کنم. صبح بیدار شدهاید و میخواهید سر کارتان بروید. دیرتان شده است و با شتاب همهی کارها را انجام میدهید. بعد که میخواهید به سراغ اتومبیلتان میبینید که سوئیچ ماشین را ندارید. بهرغم همهِی این شتابها و کارهای نیمجویده، برای اینکه سوئیچ ماشینتان را پیدا کنید ناگزیرید لحظاتی بایستید. آرام بگیرید و حتی چشمهایتان را ببندید. چون فقط در این حال تمرکز و آهستگی و طمأنینه است که میتوانید گمشدهتان را بیابید.
وقتی شتابزدگی داریم از خزینهی حافظهمان محرومیم. مثل این میماند که تمام ثروتمان را در اتاقی بگذاریم و کلید را گم کنیم. به یک معنا ثروتمندیم اما چون به ثروتمان دسترسی نداریم، در واقع، فقیریم. در شتابزدگی، فرد دسترسی خود را به نیروی استدلالگر، محفوظات و خاطرات خود از دست میدهد. برای اینکه این دسترسی را از دست ندهیم باید نوعی آهستهکاری یا طمأنینه را در رفتار و در گفتار داشته باشیم. به میزانی که آهستهکاریم تسلطمان بر خودمان بیشتر است.
زندگی امروزی، هر چه طمأنینه را از گفتار و کردارمان میگیرد، طمأنینه را از اندیشهی ما نیز میگیرد و دسترسی ما را به مجموع ثروتها و مواهب درونیمان کم میکند. عرفا میگفتند در تمام حرکاتتان باید نوعی سکون داشته باشید.
برای رسیدن به خود واقعی باید تمرکزمان روز به روز بیشتر شود. در هر آنی باید تمرکز، روی یک کار داشته باشیم. وقتی در آنِ واحد چند کار میکنیم یعنی تمرکز نداریم.
خانم سیمونوی، عارفه، دینشناس و فیلسوف فرانسوی، مقالهی کلاسیک و خیلی معروفی دارد با نام «تأملاتی درباره استفاده درست از تحصیلات در راستای عشق به خدا» که توسط آقای احسان مُمتَحن ترجمه شده و در شمارهی سوم فصلنامهی ناقد منتشر شده است. مقاله در بیان این موضوع است که ریاضیات چگونه میتواند ما را به خدا نزدیک کند. برادر سیمونوی «آندرهوی» یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرن بیستم بود و خود سیمونوی هم مدتها ریاضی میخواند و میخواست با برادرش رقابت کند. سیمونوی میگوید چون ریاضیات در میان علوم، بیشترین تمرکز را میطلبد، تمرین بسیار خوبی است برای نزدیک شدن هر چه بیشتر به خود واقعی و چون خودِ واقعی هر کسی، خداست، پس ریاضیات میتواند آدم را به خدا نزدیک کند. ریاضیات برای او نماد تمرکز در میان علوم است.
آهستهکاری در واقع یعنی در هر لحظه فقط در یک کار تمرکز داشته باشیم. لُبّ آهستهکاری، تمرکز است و تمرکز هر چه بیشتر شود، من به خود واقعی خودم بیشتر پی میبرم و از خودهای دروغین بیشتر رها میشوم و چون از نظر عارفان، خود واقعی همان خداست، شما با نزدیکشدن به خود واقعی، به خدا نزدیک میشوید.
🌼🌼🌼استاد ملکیان،12 آموزه مشترک عارفان
@mostafamalekian
Forwarded from مصطفی ملکیان (محمد محمودیان)
☘☘☘عارفان از قدیمالایام به ما میگفتند که کارها را با طمانینه انجام دهید نه با عجله. و میگفتند خدا طمانینه تام دارد و ما باید تشبه به خدا پیدا کنیم. عوام میگفتند یک ساعت خدا برابر با پنج هزار سال ما است یعنی میخواهند بگویند که خدا با طمانینه کارها را پیش میبرد عرفا از قدیم میگفتند که سلامت روانی شما در گرو این است که آهستگی بر زندگی شما حاکم باشد نه عجله. البته عجله با سرعت فرق میکند بهترین مثالی که در این مورد به ذهنم میآید این است که در سیرکها دیدهاید که فردی ده حلقه را به بالا پرتاب میکند و دوباره میگیرد این فرد اگر سرعت بالایی نداشته باشد در کارش موفق نیست.تمام هنر این فرد در سرعتش است اما اگر طمانینه نیز نداشته باشد این فرد باید سرعت را در عین طمانینه داشته باشد، اگر یک لحظه طمانینهاش را از دست بدهد اشتباه میکند این شخص باید بیشترین سرعت متصور را با بیشترین طمانینه مزین نماید تا موفق شود اگر ذرهای ذهنش با بچه مریضش رفت همه زحمتش از بین میرود.
بنابراین عجله بد است نه سرعت. عجله طمانینه شما را از شما میگیرد و شما با طمانینه کار را انجام نمیدهید برای من بسیار پیش آمده است گاهی وقتها به شما میگویند که نیم ساعت برای سخنرانی وقت داری اما گاهی با آدم میگویند که یک ساعت برای سخنرانی وقت دارید اما وسط سخنرانی میگویند مسئلهای پیش آمده که باید سخنرانی را نیم ساعته تمام کنی در این لحظه انسان آن نیم ساعت را هم از دست میدهد چون طمانینهاش را را از دست میدهد و به اندازه آن نیم ساعت نیز حرف حسابی نمیزد و تمام حرفها را نیم جویده و نه پخته ادا میکند عرفا بر این طمانینه بسیار تکیه میکردند.
در تمدن جدید یکی از بزرگترین مشکلات این است که طمانینه از همه گرفته شده است یعنی ما چند کار را در آن واحد انجام میدهیم. شما صبحانه دارید میخورید ساعت مچیتان را میبندید روزنامه نیز میخوانید. وقتی بودا از آیین هندو انشعاب کرد و دین خودش را پایهگذاری کرد بزرگان آیین هندو به نزد او آمدند و گفتند ما هر کداممان کشف و کرامتی داریم یکی گفت من بر آب سیر میکنم دیگری گفت من طیالارض میکنم یکی نیز گفت من با نگاهم اشیاء را به حرکت درمیآورم شما چه کشف و کرامتی دارید؟ بودا گفت: من وقتی غذا میخورم فقط غذا میخورم و وقتی میخوابم فقط میخوابم و وقتی سخن میگویم فقط سخن میگویم.
من وقتی غذا میخورم غذا میخورم تلویزیون میبینم به فکر حساب بانکیام نیز هستم در ضمن یادم میآید مقالهای به کسی نیز قول داده بودم. بودا میگفت هنر من این است که وقتی غذا میخورم فقط غذا میخورم و وقتی سخن میگویم فقط سخن میگویم و وقتی سکوت میکنم فقط سکوت میکنم. شما الان به ظاهر سکوت میکنید اما در ذهنتان میگویید این حرف حکیمان حرف جالبی نبود یا این سخنش با سخن دیگرش نمیخواند. در درون خودتان حرف میزنید و سکوت ندارید.
طمانینه یعنی آهستگی ناشی از آرامش. در تمدن و فرهنگ جدید طمانینه از ما گرفته شده و مجبوریم چند کار را در آن واحد انجام دهیم و روز به روز از لحاظ روانی خوردتر میشویم به دلیل این که به هیچ کاری وقت اختصاصی، اختصاص نمیدهیم و حق هیچ چیزی ادا نمیشود مثل این میماند که من پنج طلبکار داشته باشم و اینها به من مهلت بدهند و یکی از آنها فردا ویکی ماه آینده و دیگری سال آینده به سراغ من بیایند در این صورت من بدهیهایم را میپردازم.
اما بد به حال من که هر پنج نفر به یکباره به سراغ من بیایند در زندگی ما در هر لحظه پنج یا شش طلبکار حضور دارند این طمانینه را از ما میگیرد. به دوستان توصیه میکنم که رمان آهستگی میلان کوندرا را مطالعه کنند کوندرا در این رمان نشان میدهد که چقدر ما این آهستگی را از دست دادهایم و چقدر بخاطر از دست دادن این آهستگی مشکل داریم به تعبیر اهل سینما بهترین زندگی است که اسلوموشن باشد اسلوموشن نه به معنای کندی رفتاری بلکه به معنای نوعی آرامش رفتاری که در هر حالی حضور قلب در آن کار داشته باشم.
🍁🍁🍁استاد ملکیان،اخلاق کاربردی،جلسه اول
@mostafamalekian
بنابراین عجله بد است نه سرعت. عجله طمانینه شما را از شما میگیرد و شما با طمانینه کار را انجام نمیدهید برای من بسیار پیش آمده است گاهی وقتها به شما میگویند که نیم ساعت برای سخنرانی وقت داری اما گاهی با آدم میگویند که یک ساعت برای سخنرانی وقت دارید اما وسط سخنرانی میگویند مسئلهای پیش آمده که باید سخنرانی را نیم ساعته تمام کنی در این لحظه انسان آن نیم ساعت را هم از دست میدهد چون طمانینهاش را را از دست میدهد و به اندازه آن نیم ساعت نیز حرف حسابی نمیزد و تمام حرفها را نیم جویده و نه پخته ادا میکند عرفا بر این طمانینه بسیار تکیه میکردند.
در تمدن جدید یکی از بزرگترین مشکلات این است که طمانینه از همه گرفته شده است یعنی ما چند کار را در آن واحد انجام میدهیم. شما صبحانه دارید میخورید ساعت مچیتان را میبندید روزنامه نیز میخوانید. وقتی بودا از آیین هندو انشعاب کرد و دین خودش را پایهگذاری کرد بزرگان آیین هندو به نزد او آمدند و گفتند ما هر کداممان کشف و کرامتی داریم یکی گفت من بر آب سیر میکنم دیگری گفت من طیالارض میکنم یکی نیز گفت من با نگاهم اشیاء را به حرکت درمیآورم شما چه کشف و کرامتی دارید؟ بودا گفت: من وقتی غذا میخورم فقط غذا میخورم و وقتی میخوابم فقط میخوابم و وقتی سخن میگویم فقط سخن میگویم.
من وقتی غذا میخورم غذا میخورم تلویزیون میبینم به فکر حساب بانکیام نیز هستم در ضمن یادم میآید مقالهای به کسی نیز قول داده بودم. بودا میگفت هنر من این است که وقتی غذا میخورم فقط غذا میخورم و وقتی سخن میگویم فقط سخن میگویم و وقتی سکوت میکنم فقط سکوت میکنم. شما الان به ظاهر سکوت میکنید اما در ذهنتان میگویید این حرف حکیمان حرف جالبی نبود یا این سخنش با سخن دیگرش نمیخواند. در درون خودتان حرف میزنید و سکوت ندارید.
طمانینه یعنی آهستگی ناشی از آرامش. در تمدن و فرهنگ جدید طمانینه از ما گرفته شده و مجبوریم چند کار را در آن واحد انجام دهیم و روز به روز از لحاظ روانی خوردتر میشویم به دلیل این که به هیچ کاری وقت اختصاصی، اختصاص نمیدهیم و حق هیچ چیزی ادا نمیشود مثل این میماند که من پنج طلبکار داشته باشم و اینها به من مهلت بدهند و یکی از آنها فردا ویکی ماه آینده و دیگری سال آینده به سراغ من بیایند در این صورت من بدهیهایم را میپردازم.
اما بد به حال من که هر پنج نفر به یکباره به سراغ من بیایند در زندگی ما در هر لحظه پنج یا شش طلبکار حضور دارند این طمانینه را از ما میگیرد. به دوستان توصیه میکنم که رمان آهستگی میلان کوندرا را مطالعه کنند کوندرا در این رمان نشان میدهد که چقدر ما این آهستگی را از دست دادهایم و چقدر بخاطر از دست دادن این آهستگی مشکل داریم به تعبیر اهل سینما بهترین زندگی است که اسلوموشن باشد اسلوموشن نه به معنای کندی رفتاری بلکه به معنای نوعی آرامش رفتاری که در هر حالی حضور قلب در آن کار داشته باشم.
🍁🍁🍁استاد ملکیان،اخلاق کاربردی،جلسه اول
@mostafamalekian
Forwarded from راهی به رهایی..
✍دوران ما گرايش شيفته واری به فراموش کردن خود دارد
و برای اينکه اين ميل را عملی سازد،
خود را به دست ديو سرعت می سپارد.
زمان بر شتاب خود می افزايد تا به ما بفهماند که
ميل ندارد ما به يادش بياوريم، زيرا از خود خسته است،
بيزار است و می خواهد شعله کوچک و لرزان خاطره را خاموش کند.
@rahi_be_rahaei
***********************
#میلان_کوندرا (Milan Kundera)
#آهستگی
و برای اينکه اين ميل را عملی سازد،
خود را به دست ديو سرعت می سپارد.
زمان بر شتاب خود می افزايد تا به ما بفهماند که
ميل ندارد ما به يادش بياوريم، زيرا از خود خسته است،
بيزار است و می خواهد شعله کوچک و لرزان خاطره را خاموش کند.
@rahi_be_rahaei
***********************
#میلان_کوندرا (Milan Kundera)
#آهستگی
Telegram
Forwarded from راهی به رهایی..
🔵معرفی کتاب آهستگی اثر میلان کوندرا
✍رمان آهستگی یکی از رمانهای قوی میلان کوندرا می باشد در این کتاب، کوندرا داستان خود را در حدود 150 صفحه روایت کرده است. این کتاب از زبان یک راوی بوده که در آن کوندرا فلسفه ای درباره مدرنیته ، تکنولوژی، سرعت، حافظه بشری و نیز احساسات عمیق بشری را به صورت بسیار زیبایی به تصویر کشیده است. این رمان، مراقبه ای در مورد اثرات مدرنیته بر ادراک فرد از جهان است. این رمان از داستانهای جداگانهای تشکیل شده است که این داستانها در طول رمان به هم بافته شده و در انتهای کتاب تمامی گرههای داستان که به هم پیچ خورده بودند از هم باز می شوند.
@rahi_be_rahaei
👈کانال راهی به رهایی
✍رمان آهستگی یکی از رمانهای قوی میلان کوندرا می باشد در این کتاب، کوندرا داستان خود را در حدود 150 صفحه روایت کرده است. این کتاب از زبان یک راوی بوده که در آن کوندرا فلسفه ای درباره مدرنیته ، تکنولوژی، سرعت، حافظه بشری و نیز احساسات عمیق بشری را به صورت بسیار زیبایی به تصویر کشیده است. این رمان، مراقبه ای در مورد اثرات مدرنیته بر ادراک فرد از جهان است. این رمان از داستانهای جداگانهای تشکیل شده است که این داستانها در طول رمان به هم بافته شده و در انتهای کتاب تمامی گرههای داستان که به هم پیچ خورده بودند از هم باز می شوند.
@rahi_be_rahaei
👈کانال راهی به رهایی
Telegram
Forwarded from آهستگی سادگی - غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
متن بی کم و کاستِ همین ترجمه از £دریا نیامی» را می توان براحتی از اینترنت تهیه کرد👆 متن ، کمی "رُک گویی" دارد.
Forwarded from راهی به رهایی..
ملال
ostad maLekian
Forwarded from راهی به رهایی..
... ملال همواره به نوعی با انسان همراه بوده است. کیرکگور میگوید: "خدایان ملول بودند و بنابراین انسان را آفریدند. آدم از تنهایی ملول بود و بنابراین حوا را خلق کرد. از آن زمان، ملال وارد جهان شد و درست به همان نسبتی که جمعیت رشد میکرد، ملال نیز بیشتر میشد." این پدیده که در دوران پیشامدرن به اشراف و برخی طبقات خاص محدود بود از دوران رمانتیسم گسترش یافت و به تدریج به یکی از ویژگیهای انسان مدرن تبدیل شد.
ملال مردم را از درون میخورد و همچون غبار، بیآنکه ببینیم میآید و میرود و همچون خاکستر بر دست و چهرهمان مینشیند. برخی ملال را ریشه تمام شرها مینامند، برخی دیگر آن را امتیاز انسان مدرن و حتی وجه تمایز انسان و حیوان میدانند و گروهی دیگر، بر این باورند که ملال انسان را از انسانیت تهی میکند. برخی ملال را ثمرهی کوچ معنا از زندگی انسان مدرن میدانند و برخی دیگر، آن را چیزی میدانند که به معنای بزرگ نهفتهای اشاره دارد.
فلسفه_ملال
لارس_اسونسن
افشین_خاکباز
@rahi_be_rahaei
ملال مردم را از درون میخورد و همچون غبار، بیآنکه ببینیم میآید و میرود و همچون خاکستر بر دست و چهرهمان مینشیند. برخی ملال را ریشه تمام شرها مینامند، برخی دیگر آن را امتیاز انسان مدرن و حتی وجه تمایز انسان و حیوان میدانند و گروهی دیگر، بر این باورند که ملال انسان را از انسانیت تهی میکند. برخی ملال را ثمرهی کوچ معنا از زندگی انسان مدرن میدانند و برخی دیگر، آن را چیزی میدانند که به معنای بزرگ نهفتهای اشاره دارد.
فلسفه_ملال
لارس_اسونسن
افشین_خاکباز
@rahi_be_rahaei
Forwarded from راهی به رهایی..
📖 درد جاودانگی | #میگل_اونامونو
اگر بتوانی به جهان، همانقدر بی فاصله نگاه کنی که به اندرون خود نگاه میکنی - یعنی اگر می توانی چشم دل بگشایی، اگر همه چیز را که از ضمیرت میگذرد و بر ضمیرات نقشی دردناک باقی میگذارد، بجای آنکه تأمل کنی احساس کنی - به ژرفنای بی پایان ملال، نه فقط ملال حیات، بلکه بیشتر از آن به ملال هستی خواهی رسید؛ به ویل بی پایان باطل اباطیل. و بدینسان بر همه چیز شفقت خواهی کرد و به عشق جهانی خواهی رسید.
@rahi_be_rahaei
اگر بتوانی به جهان، همانقدر بی فاصله نگاه کنی که به اندرون خود نگاه میکنی - یعنی اگر می توانی چشم دل بگشایی، اگر همه چیز را که از ضمیرت میگذرد و بر ضمیرات نقشی دردناک باقی میگذارد، بجای آنکه تأمل کنی احساس کنی - به ژرفنای بی پایان ملال، نه فقط ملال حیات، بلکه بیشتر از آن به ملال هستی خواهی رسید؛ به ویل بی پایان باطل اباطیل. و بدینسان بر همه چیز شفقت خواهی کرد و به عشق جهانی خواهی رسید.
@rahi_be_rahaei
دفتر ماهِ اطلاعات حکمت و معرفت، شماره 140، به "فضیلت سادگی" پرداخته است. مقالات این دفتر برای مطالعه در زیر می آیند: 👇👇👇